وقتی همهچیز اینقدر نابسامان است، وقتی همهچیز اینطور بههم ریخته و وقتی آب اینچنین گلآلود شده است، غیرطبیعی نیست که عدهای حتی از این آب گلآلود هم به نفع خودشان ماهی بگیرند. کافی است در این شرایطی که چندرغاز پول درآوردن هم برای خیلیها آرزوست، سری به صفحات مجازی و برخی تبلیغات و سایتها بزنید؛ صفحات و سایتهایی که شما را دعوت به میلیاردر شدن در یک روز و یک هفته و یک ماه میکنند. سایتهایی که میگویند کاری نکنید تا پولدار شوید، صفحاتی که تمام چیزهایی را که خودتان میدانید، دوباره به شما تحویل میدهند و بهخاطرش از شما پول میگیرند! بله، در این شرایطی که هیچچیز سر جایش نیست و مطالبات و چشماندازها رنگ آرزو و رویا گرفتهاند و دستنیافتنی شدهاند، عدهای با آرزوفروشی و تکیه بر فن سخنوری و یکسری تکنیکهای ساده روانی حسابی ثروتاندوزی میکنند و سر جماعتی را کلاه میگذارند.
دانستههای خودمان را به خودمان میگویند و بابت آن پول میگیرند!
تکرار کن: دارم ثروت بینظیری را بهدست میآورم، تو روح خدا هستی، پنج میلیون سرمایه ساعتی سه میلیون درآمد، پنج میلیون سرمایه پنج میلیارد درآمد، 6 راه برای افزایش درآمد، 7 راه برای علاقه بیشتر به زندگی، 10 راه برای موفقیت در بورس و... اینها همه بخشی از شعارها و تبلیغاتی است که حول محور رسیدن به موفقیت و پول در برخی صفحات اینستاگرامی و برخی سایتها میبینید. اصلا کار سختی نیست، کمی درباره موفقیت جستوجو کنید، الی ماشاءالله از این صفحات و افرادی که صدایشان را روی سرشان گرفتهاند و فریاد میزنند و مشتری جذب میکنند و خودشان را پولدار و بیپولها را بیپولتر میکنند. آشنایی چندانی با این فضا نداشتم، ولی برای درک بهتر مساله ابتدا با چند نفر از آنهایی که در دورهها و کلاسهای موفقیت و کسب درآمد و... این افراد شرکت کرده بودند، حرف زدم. مهدی که چند وقتی است کسبوکار کوچکی راه انداخته، به من گفت: «راستش تازه که کسبوکارم رو راه انداخته بودم دوست داشتم خیلی زود به نتیجه و درآمد بالا برسه.برای همین مرعوب تبلیغات و توصیههای این افراد شدم. اول راه یک دوره رایگان از کلیپها و صوتهای کلاسهای موفقیتشونرو برام فرستادن و من دیدم و بعد هم که حسابی سر ذوق اومده بودم و راضی شدم، بهم پیشنهاد کردن تو دورههای اصلی ثبتنام کنم. من هم این کارو کردم. مدام میگفتن تو مدت زمان کوتاهی کسبوکارت میگیره، اگر به این چیزایی که ما میگیم گوش بدی و... . خلاصه حدود دو میلیون برای چند جلسه محدود پرداخت کردم، اما دریغ از ذرهای پیشرفت تو کار! حرفها و ترفندهایی که همه ما میدونیم رو زرورقپیچ و تروتمیزتر به خورد آدم میدن و با فن سخنوری که بلدن، حسابی گولت میزنن و سرآخر هم هیچی دستترو نمیگیره. بهعنوان مثال میگفت اگر میخواهید تبلیغ اینستاگرامی کنید به پیجهایی سفارش تبلیغ بدید که مخاطبهاشون در راستای حرفه و فعالیت شما باشن، خب اینرو که همه میدونن! برای همین بدیهیات کلی پول از کلی آدم ساده مثل من میگیرن و تهش هم هیچی.» شبیه به تجربه مهدی را خیلی دیگر از افرادی که در این دورهها و کلاسها حاضر بودند، داشتند و گفتند. بهنظرم نکات و مسائل مهمتری هم وجود دارد و برای همین خیلی لازم نیست محدود به گفتههای مخاطبان باشیم.
درآمدهای میلیاردی از برگزاری دورههای موفقیت!
هزینه دوره پایینتر از 3 تا یک میلیون تومان پیدا نمیکنم. به پیجهای زیادی سر زدهام؛ از شاخصترین افراد تا گمنامترینها! سه میلیون تومان برای یک دوره کوتاه موفقیت! فکرش را بکنید، دورهای که در یک سالن آمفیتئاتر با حداقل هزینه برگزار میشود، حداقل 300 مخاطب دارد و هر نفر هم در کمترین حالت 3 میلیون تومان پرداخت کرده است. عدد شگفتانگیزی است، اما از این شگفتانگیزتر اینکه همین دوره ضبط میشود، در قالب فایل دوره در سایت هم به فروش میرسد و آن عدد قبلی را شگفتانگیزتر هم میکند.کرونا هم خیلی روی کسبوکار اینها اثر نگذاشته و فقط مدل دوره را بهجای حضوری به غیرحضوری و وبینار تغییر داده است. بهتر هم شده، محدودیت جا وجود ندارد و درآمد بیشتر و هزینه کمتر هم شده است. با یکی از افرادی که مدتها در این حوزه و با افراد فعال در حوزه موفقیت کار کرده است گفتوگویی انجام دادم. از جزئیات این بازار عجیبوغریب و پولهای هنگفتی که ردوبدل میشود به «فرهیختگان» میگوید: «بهصورت کلی سه نشریه در زمینه موفقیت بهصورت رسمی کار میکردند و میکنند. یکی مجله موفقیت که برای آقای حلت است. دومی مجله خلاقیت و دیگری مجله راز از انتشارات نواندیش است. اساتیدی که در زمینه موفقیت فردی کار میکنند، در این سه مجله حضور داشتند. این سه مجله در حوزه موفقیت کار میکردند.
مجله راز آنچنان رشد نکرد و بیشتر رقابت بین مجله موفقیت و خلاقیت بود، چراکه انتشارات نسل نواندیشان که مجله راز برای آن بود قوی بود. افرادی که در تحریریه این مجلات بودند، اساتید موفقیت بودند. یکی موفقیت در کسبوکار، دیگری موفقیت بازاریابی و... . الان هم اگر بخواهید سررشتهای در این زمینه پیدا کنید، در این مجلات پیدا میکنید. من این افراد را به دو دسته تقسیم میکنم؛ یکسری همانند دکتر حلت، دکتر آزمندیان، کوروش معدلی و... که قدیمیهای این حوزه هستند. آزمندیان از زمان فیلمهای ویدئویی کار میکند و فیلمهای آن موجود است و الان روی فلش و سایت محتوای آن موجود و در دسترس است. اما یکسری از اینها جدید هستند. بهصورت کلی هر دو گروه یکی و در یک مسیر هستند، ولی افراد جدید تب تندتری دارند و میتوان گفت اکثرا مشکوک هستند.
قدیمیها به دوران گذار رسیدهاند و در سخنرانیهای خود میگویند کسانی که میگویند یکشبه میلیاردر شوید دزد هستند. میگویند قانون جذب درست است، اما باید کار کنید و با گوشه خانه نشستن درست نمیشود. اینها، این قدیمیها به دوران پختگی و گذار رسیدهاند و فکر کنم سرشان به سنگ خورده است. افراد جدید بهصورت رپورتاژ در مجله پول پرداخت میکنند و مقاله و مطلب آنها چاپ میشود و اسم اینها دیده میشود و میتوانید ردشان را از آن جاها هم پیدا کنید. در رابطه با منبع درآمد این افراد باید بگویم اینها ازطریق آموزش درآمد دارند.
یک مطلبی را بلد هستند و این مطلب را تکرار میکنند و داد میزنند. یادم هست فقط پول اجاره سالن آمفیتئاتر را پرداخت میکردند و در سایت یا جای دیگر تبلیغ میکردند و نفری 200 یا 300 هزار تومان هم از هر متقاضی قدیمترها هزینه میگرفتند. این مبلغ کامل برای فرد سود بود و از جلسه فیلمبرداری میکرد و فیلم جلسه را نیز تولید محتوا میکردند و میفروختند. در برج میلاد همایش برگزار میکردند. هزار نفر در برج میلاد جمع میشدند. در سخنرانی خود راهکارهایی برای کسب درآمد بیان میکردند، مثلا 10 کتاب بخوانید و فیلد مشخص کنید و مقالههای بینالمللی در آن زمینه مطالعه کنید و تکنیکها را جمعبندی کنید و آموزش بدهید.
من از این طریق پولدار شدم. به شما یاد میدهم چگونه آموزش بدهید. برای همین اسم دوره مدرسه استادی بود. اصول سخنرانی، مقالهنویسی در سایت و غیره را در این دوره آموزش میداد. دوره 9 ماهه حدود ۵۲ میلیون درآمد داشت و مردم هم برای این دورهها ثبتنام میکردند. سالن آن حدود 300 نفر ظرفیت داشت. شما درنظر بگیرید ۵۲ میلیون تومان از هر نفر دریافت میکردند. چیزی حدود 5/7 میلیارد تومان برای یک دوره! الان نمیدانم هزینه دوره چقدر است. مردم استقبال میکردند. به مردم یاد میداد کتاب بخوانید و کتاب بنویسید. با انتشارات لابی میکردند و مجوزها را دریافت میکردند و هرکسی در این دوره ثبتنام میکرد، بهعنوان تکلیف در انتهای دوره یک کتاب مینوشت. کتابهای بیفایده وارد بازار شد. افرادی با سطح علمی پایین بهعنوان مدرس وارد بازار شدند. خیلی از افراد برای خود صفحه دارند و تجارت میکنند و به ملت اصول موفقیت تدریس میکنند، ولی خودشان اصلا سطح علمی ندارند.»
تندخوانهای دهه 70، کارشناسان بورس امروز شدهاند!
یکی از نکات قابلتامل در رابطه با این دورهها و افراد سودجوی حاضر در این عرصه، مشروعیتی است که آنها از سیستم دریافت میکنند. هیچ نهاد و سازمانی هیچگونه مقاومت و مخالفتی با افعال آنها ندارد و حتی برایشان گشایشهایی هم ایجاد میکند؛ آنتن تلویزیون در اختیار این افراد قرار میدهد، سالنهای مجهز و معروف در اختیار آنهاست، کتاب مینویسند، تبلیغ میکنند، دانشگاهها به این افراد تریبون میدهند و ... .هیچکس نظارتی بر آنها ندارد و این بازار میلیاردها تومان پول را به جیب تعداد محدودی از افراد و چهرههای شناختهشده آن سرازیر میکند. بسیاری از اساتید این دورهها، خودشان در کسبوکارهایی که داشتهاند ورشکست شدهاند و آدمهای موفقی نبودهاند و هیچ عقبه علمی و آکادمیکی هم ندارند، اما حالا مدرس دورههای موفقیت شدهاند و... . حسین کلهر، مجری و از مطلعان و منتقدان این حوزه هم در رابطه با فعالیت و سوءاستفاده افرادی از فضای نابسامان موجود در جامعه و تکیه بر موفقیت و روانشناسی موفقیت به «فرهیختگان» گفت: «بهطور کلی خیلی از علمای دانشگاهی حتی روانشناسی را به شیوهای که میشناسیم و معقول است و در دانشگاه هم تدریس میشود، از این جهت علم نمیدانند. نه اینکه ارزش کار را پایین بیاوریم. اما همین روانشناسی موفقیت را خود روانشناسان هم قبول ندارند. در وضعیت جامعه ما که یک یأس عمومی از اتفاقات ایجاد شده و منطقا باید به حرفهای دولت امیدوار باشیم، تقریبا یأس عمومی در روشهای منطقی موفقیت بهوجود آمده است.
مردم امید را دوست دارند و هم به امید نیاز دارند. وقتی مردم از همه جا مایوس هستند، به قول معروف فردی که درحال غرق شدن است، به هر علف هرزی چنگ میزند تا غرق نشود. وقتی همه میگویند شما مهندسی بخوانید پولدار میشوید، نمیشود؛ میگویند پزشکی و پرستاری بخوانید پولدار میشوید، نمیشود؛ به این ترتیب فرد متوجه میشود وقتی از راههای منطقی ناامید میشود ناچار است راه غیرمنطقی را طی کند. مردم در اینجا بیتقصیرند، چون ناآگاه هستند. مضاف بر این وقتی همایشهای موفقیت و... از وزارت ارشاد یا نهاد متولی مجوز دارد، آن را قانونی میپندارند. در سالن دانشگاه شهیدبهشتی همایش برگزار میکند، مردم به آن اعتماد میکنند و هزینه میپردازند و شرکت میکنند. این افراد معمولا آدمهایی هستند که هر چیزی مد میشود روی موج آن سوار میشوند. اینطور نیست که مرتبط به نهاد خاصی باشند. در سال 75 و 80 تندخوانی مد بود و بعد روی فضای انگیزشی وارد شدند و بعد علمیتر شد و وارد آموزش خانواده و ارتباط موفق شدند و در سهچهار ماه گذشته همه کسانی که با تندخوانی شروع کردند، سمت بورس آمدند.
به هرحال اصطلاحی در بازار آزاد داریم که میگوید وقتی محصولی مشتری دارد، خیلی با رگولاتوری نباید جلوی آن را گرفت. مخصوصا که غیرشرعی نیست. دولت هم نمیتواند جلوی اینها را بگیرد. تنها باید اطلاعرسانی شود، ولی جلوگیری از آن ممکن نیست. نکته دیگر اینکه مدل تاثیرگذاری اینها روی ذهن مردم و کسانی که کار انگیزشی انجام میدهند، درمجموع مدلهای اعتیادآوری هستند. کلا جنس صحبتهای انگیزشی تاثیرگذار و اعتیادآور است. این امر سبب میشود افراد وقتی از همایش انگیزشی بیرون میآیند، یکیدو روز حال خوبی دارند و وقتی سطح این احوال کاهش یافت، اینها نیاز دارند تجدید دوره کنند. مبحث انگیزشی همانند دیدن فیلمهای پورن و... اقدامی اعتیادآور است.
مدام اینها به شکلهای مختلف بیرون میآیند و حرف ثابتی را با پوستههای متفاوت بیان میکنند، بهدلیل اینکه معتادان به مباحث انگیزشی نیاز دارند. شما نمیتوانید یک کار ثابت را به 10 نفر بدهید، ولی میتوانید یک حرف ثابت را با فرمهای متنوع 10 بار به آدمها بگویید و او هم هربار احساس میکند انگیزش جدیدی برایش رقم خورده است. این آفت در حوزه مشاوره کنکور بسیار جدی بود؛ یعنی الزاما بخواهیم خروجیها را نگاه کنیم، خروجیهای مشاوران کنکور الزاما از مشاوران غیرانگیزشی بهتر نیست. در حوزه درآمدی هم همینطور است. وقتی دو هزار نفر در همایشی شرکت میکنند، اگر یکی به موفقیتی برسد، یک به دو هزار، درصد بسیار پایینی است. چطور میتوان ثابت کرد اینها جواب داده است؟ منتها بهخاطر بحث اعتیاد است. در فضای کلی بازار این کار خوب است و مقصر اصلی مسئولانی هستند که آدمها را بیاعتماد و ناامید کردهاند. به هرحال وقتی آب گلآلود میشود، چهار ماهیگیر هم پیدا میشود.»
روانشناسی موفقیت، نئولیبرالیسم را تعمیق میکند
همانطور که گفتیم، وضعیت موجود و فضای حاکم بر اقتصاد کشور میزان بروز و ظهور این گروه را تعیین میکند. سیدمجید حسینی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران در فضای اقتصاد سیاسی و در تحلیل جولان این گروه و روانشناسی موفقیت در جامعه به «فرهیختگان» گفت: «روانشناسی موفقیت حاصل دوره نئولیبرال است؛ یعنی دورهای که پایینیها دائما در رویای رسیدن به بالا هستند، ولی قرار نیست برسند. دائما نئولیبرال درصدد این است که بگوید اگر به بالا نمیرسید تقصیر خودتان است.درحقیقت روانشناسی موفقیت راهکار اقتصاد نئولیبرال برای این است که تقصیر را از گردن ساختارها بردارد. دائما میگوید تقصیر ساختار و وضعیت نیست، بلکه تقصیر خودتان است. اقتصاد سیاسی بازوی فرهنگی دارد، بازوی فرهنگی نئولیبرال سینمای رویاساز هالیوود است و دیگری روانشناسی موفقیت است تا مساله را همواره فردی کند. به شما همواره توضیح میدهد اگر آینده ندارید و اگر بدبخت هستید، بهدلیل این است که راههای موفقیت را بلد نیستید و تقصیر خودتان است. درحقیقت کمک میکنند نئولیبرالیسم در مردم تعمیق شود. چون این مردم بهشدت نئولیبرالیسم هستند؛ پول میدهند به رویایی که قرار نیست برسند، دست یابند. درواقع سوژه نئولیبرال به دستگاه فرهنگی نئولیبرال است؛ یعنی نئولیبرالیسم به نفع طبقه برنده ساختارها را عوض میکند و روانشناسی موفقیت ابزاری است تا به طبقه بازنده بگوید شورش نکنید و این وضعیت تقصیر خودت است.
بازی کاملا روشن است. در سطح جهانی یک میلیارد کتاب روانشناسی موفقیت در جهان فروش میرود که در آن فروشندگان کتاب موفق میشوند. اگر فردی باشید که در مسیر موفقیت نیاز به راهکارهای کسب موفقیت ندارید، شما فرد شکستخوردهای هستید. دلیل اینکه طرفدارهای این حوزه زیاد شدهاند این است که شکستخوردهها زیاد هستند. بازندگان زیاد هستند. روانشناسی موفقیت همان برنامه عصر جدید است که آقای علیخانی تهیه میکند. این حوزه دائما به پایینی میگوید ساختار خوب است و میتوانید ببرید، ولی خودتان مشکل دارید، تلاش شما کم است، رازهای جهان را نمیدانید، مثبتاندیش نیستید. بهعبارت دیگر اینها ابزار نئولیبرالیسم هستند. اگر نئولیبرالیسم نبود، روانشناسی موفقیت و هالیوود به این معنا نبود. در روانشناسی کلاسیک و علمی طبیعتا این حرفها چرتوپرت است. زخم درونی ما را مناسبات اجتماعی همچون فقر ایجاد کرده است. چطور میخواهید از طریق مثبتاندیشی این را حل کنید؟»
سیدمهدی موسویتبار؛ اگر بیست سی سال قبل به مردم گفته میشد که میتوانند بدون کار کردن و صرفا با خوردن غذا یا پوشیدن لباس یا ماندن در خانه و پرکردن فیلم پول درآورند، اولین واکنش آنها دادن شماره یک روانشناس حاذق به گوینده این جملات بود. اما با گذشت زمان و حضور پررنگ فضای مجازی و رسانههای تازه، چهار پنج سالی میشود که باتوجه به فیلترشدن فیسبوک و توئیتر، اینستاگرام و اصطلاحا شاخهایش روی بورس افتادهاند و تقریبا هر کالایی را روی صفحهشان قرار میدهند و درآمد خوبی هم دارند. چهرههای مشهور فضای مجازی با افزایش تعداد فالوورهایشان، رقمهای دریافتیشان هم بیشتر میشود و کمکم تبدیل به یک مرجع رسمی برای تغییر سلیقههای جامعه میشوند؛ سلیقهای که مبنای مشخصی ندارد و احتمالا براساس میزان رقم پیشنهادی فروشنده کالا است و درنهایت به یک ایده و خروجی مشخصی ختم نمیشود.
اینکه کسی بخواهد در یک چارچوب قانونی و منطقی در شبکههای اجتماعی درآمدزایی کند، قطعا مشکلی ندارد، اما مساله اصلی اینجاست که روال جمع کردن دنبالکنندهها و کیفیت کالاهای تبلیغشده و مسیر چهره شدن شاخهای! فضای مجازی چقدر صحیح است؟ حتما تبلیغات در معرفی و فروش اجناس و خدمات به مخاطبان تاثیرگذار است و باید تنوع محصولات هم باشد، اما شکل و نوع این تبلیغ باید سازوکار مشخصی داشته باشد.
اینفلوئنسر کیه؟
اگر در لغتنامههای انگلیسی نگاه کنیم، روبهروی کلمه اینفلوئنسر، لغت «تاثیرگذار» آمده و اشاره به کسی دارد که قدرت نفوذ روی نظر دیگران و جهتدهی به افکار آنها را دارد. گفته میشود معنی اینفلوئنسر در دنیای مجازی ابتدا در یوتیوب شکل گرفت و بعد وارد شبکههای اجتماعی دیگر مثل اینستاگرام شد. واژه اینستافیمس هم اشاره به همین اشخاص دارد و در یکیدوسال اخیر بیشتر میان مردم اصطلاحاتی مثل شاخ اینستاگرام هم شنیده میشود. اما آیا این فعالان فضای مجازی واقعا تاثیرگذارند؟ در دنیای واقعی افراد تاثیرگذار شامل گروههایی مثل استادان دانشگاه، نویسنده و روزنامهنگاران، چهرههای مشهور و دانشمندان هستند، اما در دنیای مجازی قاعده بازی فرق میکند.اینفلوئنسرها افرادی هستند که توانستهاند فالوورهای زیادی جذب کنند و در تصمیمگیریهای آنها موثر باشند. گاهی اعضای این دو دسته با هم یکی هستند و چهرههایی که در دنیای واقعی شناختهشده و تاثیرگذار بودند، حالا در فضای مجازی هم فعالیت میکنند. بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران در اینستاگرام پرفالوور هستند و جزء این دسته بهحساب میآیند. همچنین بعضی از چهرههایی که در فضای مجازی موردپسند کاربران بودند، حالا در دنیای واقعی هم شناخته میشوند. مثلا بسیاری از اینفلوئنسرها با استفاده از محبوبیتشان توانستند برندهایی به ثبت برسانند و فعالیت خارج از فضای مجازی را شروع کنند.
با این تعریف و پیشفرض اگر تا پیش از این چهرههای متخصص و کاربلد رشتههای مختلف مرجع انتخاب جامعه بودند، حالا باید گوش و چشم مردم به صفحات چهرههای مشهور باشد تا بدانند چه باید بخورند و چه باید بنوشند و چه بپوشند.
اینفلوئنسر مارکتینگ؛ بازار تازه؟
اعتماد به واسطه؛ شاید بهترین تعبیر برای مارکتینگ بین اینفلوئنسرها باشد. این شیوه تازه از مناظر مختلفی با تبلیغات ساده و سنتی متفاوت است. درواقع در این همکاریها برندها تنها یک پست از اینفلوئنسر نمیخرند، بلکه از او میخواهند از اعتباری که پیش فالوورهایش به دست آورده استفاده کند و در قالب بهاشتراکگذاری تجربه، آنها را معرفی کند. این اعتبار احتمالا همان چیزی است که نشاندهنده تاثیرگذاری این اشخاص است و بیشتر تکیه بر تعداد فالوورهایشان دارد. یک شرکت تولیدی یا خدماتی هیچگاه کالایش را مثلا به علی نصیریان یا محمود دولتآبادی نمیدهد تا تبلیغ کنند، فارغ از اینکه اصلا قبول کنند یا نکنند، اما تلاش میکند تا مثلا علی صبوری که بهواسطه کلیپهایش در اینستاگرام و حضورش در خندوانه مشهور است و دومیلیون و 600 هزار دنبالکننده دارد، در صفحهاش از او نامی ببرد یا اشارهای کند.اگر در بخش تبلیغات سنتی، این تبلیغدهنده است که از محصول خودش میگوید و آن را توصیه میکند، در همکاری با اینفلوئنسرها ظاهرا این یک شخص عادی است که درباره محصول شما حرف میزند. مانند وقتی که فردی برای دوستانش از محصول یا خدماتی که خودش امتحان کرده حرف میزند و رضایتش را ابراز میکند. البته این نوع تبلیغ را اگر درست و اصولی بررسی کنیم، همان شیوهای است که در گذشته هم وجود داشته و شاید چندان تازه نباشد. در دهههای قبل اگر کسی مثلا در فلان رستوران یا کبابی غذایی میخورد و خوشش میآمد، بدون اینکه مبلغی را از آن رستوران یا مغازه بگیرد، به دوستان یا اقوامش توصیه میکرد که آنها هم از این غذا بخورند و امتحانش کنند.
البته در گذشته هم حضور چهرههای مشهور در مغازه یا حتی عکاسیها مایه تفاخر آنجا بود و عکس حضور فلان خواننده یا بازیگر یا ورزشکار در آن مکان، تا مدتها روی سردر مغازه یا فروشگاه نصب بود. این تفاوت باعث شده ارتباط مستقیمی میان اعتماد فالوورها به یک اینفلوئنسر و میزان تاثیرگذاری او وجود داشته باشد. هرچه اینفلوئنسر توانسته باشد خود را فردی معتبر و موثق نشان دهد، بیشتر توان قانع کردن مخاطبانش را دارد. بنابراین باید در زمان انتخاب فرد مناسب برای همکاری، این موضوع را مدنظر داشته باشید. به همین دلیل است که باید شاخهای مجازی و افرادی که تنها بهدلیل انجام حرکات عجیب دیده میشوند، اما تاثیرگذاری مثبتی روی فکر و رفتار مخاطبانشان ندارند را از کمپینهای خود کنار بگذارید و نتایج بهتری بگیرید. گاهی یک اینفلوئنسر بهواسطه انجام یک حرکت غیرمعقول یا گفتن یک جمله نسنجیده ممکن است سرنوشت کاریاش تغییر کند و اصلا در فضای مجازی محو شود.
محبوبترین اینفلوئنسرهای ایران
نترسید، قرار نیست کار مهمی انجام دهید یا قبلا انجام داده باشید. اگر میتوانید کلیپ طنز بسازید یا دابسمش درست کنید، بازی را بردهاید. در دستهبندیهایی که وجود دارد، اینفلوئنسرها را میتوان به چهار دسته «شاخهای اینستاگرام!»، «هنریها»، «سلبریتیها» (بازیگران، خوانندگان و ورزشکاران) و «شاخهای مجازی!» تقسیم کرد. برای این مورد آخر نمونه میخواهید؟ به سرنوشت کسی که گفت «معتادا نمیگیرن» پس از بیان این جمله نگاه کنید. تنهبهتنه سلبریتیها میزند و اوضاع مالیاش خوب شده است. لایو اینستاگرامی میگذارد و درباره مسائل مختلف صحبت میکند. به همین راحتی مشهور شد و احتمالا هم در انتخابات آینده ریاستجمهوری ممکن است از نامزدی هم حمایت کند. براساس آماری که در رسانهها منتشر شده است، برترین اینفلوئنسرها از این قرار هستند:محمدامین کریمپور
با طنزهای ویدئویی جالب خودش که بعضا بهصورت سریالهای اینستاگرامی آنها را تولید و منتشر میکرد مشهور شد و حضورش در تبلیغات تلویزیونی هم مورد توجه طرفدارانش قرار گرفت. نزدیک به 5/4 میلیون فالوور دارد و گفته میشود درآمد ماهیانهاش بین 200 تا 300 میلیون تومان است.
محسن ایزی
حوزه کاری او هم طنز بود و با ساختن طنزهای ویدئویی ورزشی و ساختن دابسمش برای عادل فردوسیپور و علیفرد مشهور شد. نزدیک به سه میلیون دنبالکننده دارد و گفته میشود درآمد ماهیانهاش بین 150 تا 250 میلیون تومان است.
عرفان علیرضایی
باز هم طنز. این چهره هم یکی از طنزپردازان اینستاگرامی است که با کلیپهای خندهدار خود، سعی در خنداندن مخاطبان و درآوردن پول دارد. صفحه رسمیاش، بیش از سه میلیون دنبالکننده دارد و او هم بهطور متوسط بین 150 تا 250 میلیون تومان درآمد ماهیانهاش است.
علی صبوری
طنز، خندوانه و حضور در سریال تلویزیونی. از شباهتش به عطاران در کلام و ظاهر بهترین استفاده را کرد و حضورش در خنداننده شو برنامه خندوانه سکوی پرتابی شد تا او را امسال در سریال «آخر خط» ببینیم و شاهد تاثیرپذیری متقابل تلویزیون و اینفلئونسرها هم باشیم. بهجز حضورش در آثار تصویری، گفته میشود صبوری باتوجه به قراردادی که با تلویزیون بسته محدودتر شده و از درآمدش هم کاسته شده است.
گفتوگو با حمید سپیدنام (مستر تستر)
دنبال دردسر هستید، نمیگویم چقدر درآمد دارمیکی از اولین کسانی است که توانسته از طریق فضای مجازی و خوردن و تست غذاها درآمدزایی کند. خودش میگوید که 11 سال بدون درآمد در صنعت غذا فعالیت کرده و حتی کارش به بازی در فیلم سینمایی هم کشیده است. عکسش در برخی از رستورانهای مطرح تهران وجود دارد و وقتی از میزان درآمدش پرسیدیم ناراحت شد و گفتوگو را خاتمه داد.
جزء اولین چهرههای معروف و مشهور تبلیغاتی در اینستاگرام بودید.
تبلیغاتی نبودم ولی فودبلاگر و کسی که در صنعت غذایی کار میکنم، هستم.
در کشورهای خارجی ابتدا این حوزه باب شد و بعد وارد ایران شد یا براساس شرایطی که داشتیم این اتفاق رخ داد؟
من 12 سال است که این کار را میکنم.
قبل از اینکه اینستاگرام وارد شود.
بله. ما از فیسبوک شروع کردیم و بعد وارد اینستاگرام شدیم. 12 سال است این کار را انجام میدهیم. 11سال است این برند درآمدی نداشت و نمیتوانست ارتباط با مردم برقرار کند. در نتیجه بعد از 12 سال به درآمد رسیده که قرار است از طریق اپلیکیشن درآمدزایی کند.
درآمد نداشت یا کم بود؟
واقعا درآمدی نداشت.
رایگان کار را انجام میدادید؟
بله. رایگان کار را برای جاهای مختلف انجام میدادیم. تا زمانی که منتقد بودم رایگان بود و اگر پول میگرفتم منتقد نمیشدم. بعد که از حالت منتقد به دلیل اتفاقاتی که افتاد، خارج شدم رو به این سمت آوردم که تا 95 درصد بدون هزینه جاهای خوب را پیدا و به مردم معرفی کنم. چند چهره و برند مطرح هم در ایران بود که هر کدام بالای چند ده میلیون هزینه داشت ولی شخصا قبول کردیم و غذای ایرانی را نشان دادیم.
یعنی خروجی مادی برای شما نداشت؟
خیر. به هر حال خروجی دارد. دو نفر از بزرگترین آدمها را به ایران آوردیم و خروجی به لحاظ برندی دارد ولی خروجی مالی ندارد چون هدف ما درآمدزایی نبود. فرض کنید من آنها را به چابهار بردم و شما از کدام رستوران چابهار میخواهید پول بگیرید؟
واقعیتی که از بیرون دیده میشود این است که یکسری چهرههای مشهور اینستاگرام در حوزه غذا، غذایی میخورند و پول میگیرند. واقعیت این است؟
فرق میکند. ممکن است برخی این مدلی رفتار کنند. من به شخصه به تبریز که سفر کردم سعی کردم به بازار بروم و بهترین غذاها را پیدا و در شهرستانها معرفی کنم. شاید به دلیل کرونا چند ماهی این کار را نکردیم ولی همواره این کار را داشتیم. کار ما ایجاد محتوا برای مردم بود و شناساندن غذاهایی که ناشناخته بود و از حوزههای مختلف در شهرهای مختلف ناشناختهها را معرفی کردیم. اینها متاسفانه از بیرون به ذهن مردم میرسد و من تصمیمگیری میکنم.
برای شما مهم نیست که این نگاه را اصلاح کنید؟
فرض کنید فرد از این راه درآمد کسب کند، چه اشکالی دارد؟ چرا همه دنبال این هستند که فود بلاگر چقدر درآمد دارد؟ تا هر جایی که مالیات و ارزش افزوده را پرداخت کند نوش جانش است. غیر از این است؟
الان اینفلئونسر مالیات پرداخت میکند؟
من پرداخت میکنم. اتفاقا 5 دقیقه پیش مشاور مالیاتی من از دفتر بیرون رفت. ارزش افزوده و مالیات پرداخت میکنیم.
در صفحه خود پستی که میگذارید مالیات پرداخت میکنید؟
اگر پولی بابت آن پست گرفته شده باشد، مالیات و ارزش افزوده آن را پرداخت میکنیم.
چقدر است؟
مالیات را حساب میکنند. 9 درصد ارزش افزوده و مالیاتها را براساس فاکتورهایی که وجود دارد پرداخت میکنیم.
خیلی از افراد همانند شما نیستند که برای معرفی غذاهای ایرانی تلاش کنند، مثلا سرکوچه خود کبابی دارند تبلیغ میکنند. پستهای اینستاگرامی ضعیف هم زیاد میبینیم.
این مساله از نظر من اشکالی ندارد. الان صنعت رستورانداری با خاک یکسان شده است. یکی پیدا شود و این تبلیغات را انجام دهد. ما این مساله را بررسی میکنیم. بحث اشکال داشتن یا نداشتن این مساله نیست. ایشان از بابت این تبلیغاتی که میکند پول دریافت میکند، چه اشکالی دارد؟ با این تبلیغ به طباخی یا رستورانی کمک میکند. من میگویم تا جایی اشکال دارد که طرف یک جنس نامرغوب را به مردم معرفی کند و بابت این پول دریافت کند. این اشکال دارد.
یکی از این چالشها همین است که هر چه تبلیغ میشود جنس خوب است؟
خیر. مردم باید عاقل باشند و تشخیص دهند کسی که این کار را میکند برای او اعتبار و برند و راستگویی مهم است یا خیر. این مساله در بلندمدت مشخص میشود. چرا یکی یک میلیون و 300 هزار فالوور دارد؟ برای اینکه مسترتستر با دستبند زندان هم رفته ولی از حرف خود کوتاه نیامده است. بازداشت هم رفتم اما گفتم هر جایی که بد باشد را صریح میگویم.
فرض کنید من کارشناسی دارم و قبل از اینکه گزارش بگیرم تست میکند و بیرون میآید و نمونه این هم یکی از رستورانهای معروف بلندترین برج ایران بود و برای من تبلیغ میخواست و گفتم انجام نمیدهم. دلیل را پرسیدند و گفتم چون کیفیت ندارید با اینکه اسم بزرگی دارد.
این مساله را کارشناس شما تایید کرد؟
بله. کارشناس من گفته غذای اینجا کیفیت ندارد و قابل معرفی شدن نیست. من نمیتوانم همه مسائل را بیان کنم چون دوست ندارم بدانند من کارشناس دارم و قبل از من غذا را تست میکند.
قطعا به کارشناسان خود اعتماد کامل دارید؟
اعتماد 1000 درصد دارم. ایشان استاد دانشگاه هستند و قبل از من غذا را تست میکنند و اگر مورد تایید باشد من آن را معرفی میکنم.
این مورد تایید شامل بحث بهداشتی میشود یا تنها بحث طعم غذاست؟
شامل بحث بهداشتی، آشپزخانه، سرویس و حتی فاصله آشپزخانه تا رستوران است و اینها فاکتورهایی است که مدنظر قرار میگیرد و براساس آن به من گزارش میدهند.
من قرار است درباره این حوزه تبلیغاتی با شما بحث کنم و این حوزه را بررسی کنیم.
من یک مسالهای را عنوان کنم که شاید این افرادی که تبلیغ میکنند رقیب من باشند ولی من نمیخواهم توهین کنم و میگویم جوانی است که تلاش میکند پول دربیاورد. کسی که باید متوجه شود مردم هستند تا دریابند این فرد موجه هست یا خیر. برخی از این افراد هستند و من هم برخورد داشتم. فستفودی را معرفی کردند و پوست من را بکنند به آن فستفود نمیروم. این را مردم باید تشخیص دهند.
ممکن است مردم یکبار این را تجربه کرده و هزینه بهداشتی و سلامتی پرداخت کنند.
این انتخابی است که مردم کردند و نمیتوانید به فرد بگویید تبلیغ نکند. مردم خود باید تشخیص دهند و نمیتوانید جلوی کسی که تبلیغ میکند را بگیرید. کار او تبلیغ است. همه مثل مستر تستر نیستند که خوب و بد را بیان کنند. این مساله برای ما عواقبی هم داشته است و هنوز پروندههای دادگاه من در لاهیجان باز است. پروندههای تهران هم به تازگی بسته شده است.
برای چه بود؟
برای اینکه یک رستوران را نقد کردم و منتقد بودم. زمانی که منتقد بودم یک سالونیم پیش بود و به رستورانهای بزرگ هم انتقاد کردم. سر از دادگاه و پلیس درآوردیم و توانی برای پیگیری باقی نماند.
بر فرض من رستورانی دارم و خدمت شما میآیم و میخواهم غذای رستوران من توسط شما تبلیغ شود. روال این مساله به چه صورت است؟
بدون هماهنگی کارشناس ما به صورت ناشناس به رستوران میرود. غذای خود را میخورد و بیرون میآید و به من میگوید تبلیغ این رستوران را انجام دهم یا خیر.
اگر تایید شود مراحل به چه صورت است؟
معمولا پست است. میتواند عکس یا فیلم باشد.
رقم این فیلم و عکس با هم متفاوت است.
بله. من نمیتوانم درآمد خود را بیان کنم. بابت این باید مالیات به اداره مالیات پرداخت کنم.
تفاوت این دو چقدر است؟
تفاوت چندانی ندارد. دنبال عدد هستید که تیتر بزنید. شما هم بیان نمیکنید که بابت هر خبر چقدر دریافت میکنید.
ما رقم ثابتی ماهانه دریافت میکنیم.
من بخواهم خبری به شما بدهم چقدر دریافت میکنید؟
هیچ مبلغی دریافت نمیکنیم. خبر شما را دریافت و در اینجا درج میکنیم.
من هم مثل شما مبلغی دریافت نمیکنم. مدل صحبت کردن شما طوری است که میخواهید دردسرساز شوید. شما هر وقت گفتید چقدر بابت رپورتاژ دریافت میکنید من هم به شما رقم میگویم.
اینفلوئنسرها باشند اما مدیریت شوند
گفتوگو با فرشاد مهدیپور، کارشناس رسانه؛ اینفلئونسرها در سالهای اخیر تبدیل به یک پدیده رسانهای شدهاند. بررسی وضعیت حضور آنها و تاثیرشان بر سلیقه مردم و نسلهای جدید ازجمله مسائل مهم و ضروری است. در این پرونده سراغ فرشاد مهدیپور، مدیرمسئول سابق روزنامه«صبح نو» و پژوهشگر حوزه رسانه رفتیم تا از نظرات او درخصوص کارکردهای مثبت و منفی تاثیرگذارها و شکل مدیریتشان آگاه شویم.درباره پدیده اینفلوئنسرها دو نگاه وجود دارد؛ یک اینکه حضور این چهرههای مطرح مجازی ناشی از کمکاری و خلئی است که به هردلیل در رسانهها و جامعه وجود دارد و نگاه دیگر اینکه میگویند وجود چنین پدیدههایی طبیعی است و در همه جای جهان وجود دارد، تحلیل شما از وجود و حضور اینفلوئنسرها چیست؟
چهرهها یا اینفلوئنسرها واژهای است که در تعریف خودش یک ویژگی دارد که با تعریف سلبریتی تفاوتی کوچکی دارد. در سلبریتیها و اینفلوئنسرها شهرت و محبوبیت بهعنوان اصل مشترک وجود دارد. در اینفلوئنسرها فرد باید واجد یک قابلیت باشد و این تفاوتش با سلبریتیها و چهرههاست، مثلا در حوزه آشپزی آدم ویژهای باشد یا در سفر رفتن و ورزش و سینما توانایی داشته باشد. در چهره شدن اما خیلی اوقات این ویژگیها وجود ندارد، مثلا فرد با یک اتفاق نادر یا مسائل اخلاقی چهره میشوند.
پس این دو واژه همخانواده هستند اما گاهی این خانوادهها با هم تفاوت دارند و نمیشود این دو را کنار هم گذاشت و گفت که یک معنی را میدهند.
نکته دوم اینکه ظرفیتهایی در دوره جدید به وجود آمده که در دوره قبل وجود نداشته است، مثلا در دوره قبل اجازه داده نمیشد که فردی بدون توانایی و قابلیت چهره بشود. مثلا اگر میخواستید در دورهای پوریای ولی شوید نهتنها در محلهتان و دوره زمانی خودتان قابلیتهایی از خودتان نشان میدادید باید در اسطورهها و آداب وارد میشدید تا بعدها و در یک بازه زمانی طولانی به یک اسطوره بزرگ تبدیل شوید. اما امروز بهواسطه وجود فضای مجازی و شبکههای ارتباطی نوین که ارتباطات را بهوجود میآورند آن فاصلهای که در گذشته طول میکشید تا شخصیتی رشد کند و معروفیت پیدا کند زمانش کوتاهتر شده است. بسیاری از نسلهای جدید که در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند بهمثابه کسبوکار به اینفلئونسر و چهره شدن نگاه میکنند و آن را کارزاری تجاری برای معروف شدن میبینند.
آنها که درحوزه سیاست چنین کارهایی میکنند دنبال قدرت هستند و آنهایی که در حوزه غیرسیاسی این کار را میکنند دنبال پول هستند. این گروه درواقع درتلاشند از این طریق پولدار شوند و این پولدار شدن زاییده شرایط کنونی است. افراد بدون مهارت و بدون طی کردن مدارج مرتبط میخواهند یکشبه ره صدساله را بروند. امکانات فضای مجازی در اختیارشان قرار گرفته و میتوانند از راههای چهره شدن استفاده کنند و خودشان را بهسرعت به حوزه تاثیرگذاری منتقل کنند. این کار به این اعتبار و با توجه به گسترش ابزارهای مجازی تبدیل به یک رویه شده است.
شما موافقید که اینفلوئنسرها در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی ایران تبدیل به مرجعی رسانهای شدهاند و اگر بله، اساسا با این مرجع شدن بهطور کلی موافق هستید یا خیر؟
زمانی درباره بودن و نبودن حرف میزنیم و زمانی دیگر درباره بایدها و نبایدها. درباره بایدها و نبایدها اگر از من بپرسید معتقدم کسی که در هر حوزهای قابلیت ندارد نمیتواند و حق ندارد مرجعیت فکری مردم قرار بگیرد و این ربطی هم به ورزش، آشپزی و سفر ندارد. در حوزه آکادمیک و تخصصی هم چنین است. در این حوزهها افرادی وجود دارند که قابلیت لازم را ندارند اما بهواسطه شوآف و تبلیغات و سوءاستفاده از فضای مجازی خودشان را مطرح میکنند.
پس مشکلی که وجود دارد محدود به فعالان فرهنگی و اجتماعی نیست. یک وقت درباره باید و نباید حرف میزنیم و عرض من این است که نباید؛ اما یک موقع درباره بود و نبود حرف میزنیم و باید بگوییم که همهجای دنیا همهشان همین شکلی هستند. حرفهای اجتماعی و فرهنگی میزنند اما سر بزنگاهها سیاسی هم میشوند و در انتخابات سمت یک قطب سیاسی هم میایستند. ممکن است پول هم گرفته باشند اما از مرجعیت خودشان برای پیامی که فرد دیگری میدهد، استفاده میکنند و آنجا را هم محلی برای خدمت میبینند. این تاثیرگذارها دو جور کار میکنند؛ قدرت یا شهرت. در هر دو حالت دنبال کسب پول هستند و در کار سیاسی هم همین کار را میکنند و نگاه ایدوئولوژی خیلی ندارند. در ایران و کشورهای دیگر میبینیم و دیدهایم که کسی در زمان انتخابات از نامزدی حمایت میکنند و چهار، پنج سال بعد مخالف آن نامزد میشوند و رای میدهند. در حوزه بود و نبودها هم متاسفانه این وجود دارد و اینها میتوانند خودشان را بهعنوان مرجعیت فکری و با هدف درآمدزایی معرفی کنند.
و اینفلوئنسرها میتوانند کارکرد مثبت هم داشته باشند؟
نکته این است که آیا همه این تاثیرگذاریها کج کارکرد هستند یا کارکرد مثبت هم دارند. مثلا در سه، چهارسال پیش مجموعهای از سیلها و زلزلههای وسیع در ایران داشتیم. این افراد تاثیرگذار در ایران شماره حساب میدادند و میگفتند به اعتبار اینکه ما را میشناسید و آدم مهمی هستیم که بعضی از آنها افراد سیاسی هم بودند پول جمع میکردند. رسانهها آمدند و به این اتفاق نورافکن انداختند و پرسیدند که به کسی که پول دادهاید چه خدماتی ارائه داده است. برخی از این چهرههای مشهور در این آزمون رد شدند و نتوانستند بهاندازه پولی که گرفته بودند، خدمات ارائه کنند. درنتیجه در وقایع بعدی نتوانستند از ظرفیت خودشان استفاده کنند و هرکدام که با حساب بانکی رسمی و با مجوز کارکرده بود، ماند و آنها که نگرفته بودند حذف شدند. پس میتوانیم فکر کنیم که شاید اینها کارکرد مثبت داشته باشند و از آنها حرف بزنیم و تلاش کنیم کارکردهای مثبتشان بیشتر شود. نکته دیگری را اضافه کنم؛ مساله ما در حوزه عمومی و گفتوگو با افکار عمومی مساله آگاه بخشیدن به مردم است. این لایه سطحی چهرهها و سلبریتها آگاهی را زیرسوال میبرند. اینها بیشتر از اینکه اقناع کنند، اغوا میکنند. ما هرقدر بتوانیم استدلال را غلبه بدهیم و به افراد آگاهی بدهیم و وادار به تفکر کنیم، این آسیب کمتر میشود. ممکن است نتوانیم کسانی را که دنبال شهرت هستند حذف کنیم اما اگر مردم را آگاه کنیم نگرانیمان از کارکردهای منفی اینها کمتر میشود. همه این اینفلئونسرها آدمهای منفی نیستند و مسائل اخلاقی و جنسی را ترویج نمیکنند. باید اینها را مدیریت و باب گفتوگو را باز کرد.
رسانهای برای دیدن افراد خاص
در فاصله کمتر از 10 سال، پیشرفتهای سختافزاری و نرمافزاری گوشیهای موبایل تا حدی بوده که دیگر این دستگاهها صرفا ابزاری ارتباطی بین دو کاربر نیستند و به دستگاههای مجهز به سیستم تولید و توزیع محتوا برای گستره وسیعی از مخاطبان تبدیل شدهاند. تلفنهای همراه هوشمند یا همان اسمارتفونها، آرامآرام به همراهی همیشگی و استثنایی برای ساکنان کرهزمین بدل شدهاند. کارخانههای تلفن همراه به کمک پیشرفتهای تکنولوژیک، محصولات خود را برای کاربرانشان به بهترین شکل ممکن آرایش میکنند.در سالهای اخیر تلفنهای هوشمند بهعنوان مهمترین ابزارهای تولید و انتشار اخبار، پیشرفت کردهاند و تعداد کاربران تلفنهای هوشمند هم هرساله افزایش یافته است. براساس آمار تعداد کاربران گوشیهای هوشمند در فاصله سالهای 2016 تا 2020 از حدود 2.5 میلیارد کاربر به 3.5 میلیارد کاربر در جهان رسیده است و پیشبینی میشود این رقم در سال 2021 تا حدود 3.8 میلیارد کاربر افزایش یابد. چین، هند و ایالاتمتحده کشورهایی هستند که بیشترین تعداد کاربران تلفنهای هوشمند را دارند. همچنین آماری در سپتامبر 2019 منتشر شد که براساس آن کشور ایران با حدود 45.41 میلیون کاربر در رتبه دوازدهم جدول کاربران تلفن هوشمند قرار گرفته بود و پیشبینی میشود این تعداد طی یکسال اخیر هم بیشتر شده است.
بین کاربران ایرانی با توجه به محدودیتهایی که برای سایر شبکههای اجتماعی وجود دارد، اینستاگرام توانست به یکی از پراقبالترین رسانههای امروزی در کشور بدل شود. این شبکه اجتماعی اولینبار در اکتبر سال ۲۰۱۰ میلادی بهوسیله کوین سیستروم و مایک کریگر خلق و راهاندازی شد. اینستاگرام، شبکه اجتماعی اشتراکگذاری عکس و ویدئو است و میل کاربران برای دیدن ظواهر زندگی ستارگان باعث میشود سطحبندی کاربران برتر این رسانه براساس شهرت ستارگانش باشد. کافی است به آماری که در آگوست سال 2020 منتشر شده است توجه کنید.
آمار صفحههای اینستاگرام که با بیشترین دنبالکننده در سراسر جهان ثبت شده نشان میدهد بیشتر این افراد در دنیای فوتبال، موسیقی و مدلینگ به شهرت رسیدند و تعداد کاربران اینستاگرام به همین واسطه در اینستاگرام، در لیست دنبالکنندگانشان هستند. البته که میل به دیدن زندگی خصوصی و تماشای یک زندگی مصرفی، یکی از مهمترین دلایل پربازدید شدن صفحههای این ستارگان نیز است.البته کاربران اینستاگرام هم به سلیقه خاصی در این شبکه اجتماعی رسیدند. مثلا براساس آماری که جولای سال 2020 سایت «statista» از کاربران آمریکایی اینستاگرام منتشر کرده است؛ حدود 42 درصد از کاربران برای تماشای استوریها به اینستاگرام میآیند و 39 درصد پستهای منتشرشده در بروزر اینستاگرام را میبینند و 35 درصد پستهای دنبالشوندگانشان را نگاه میکنند و فقط 29 درصد هستند که با انتشار پست تولید محتوا میکنند و همچنین 21 درصد از کاربران هم در اینستاگرام استوری منتشر میکنند.
البته در این آمار، به دیگر فعالیتهای کاربران از اینستاگرام همچون استفاده از دایرکت یا کاربران بیهدف هم اشاره شده ولی آنچه مسلم است در شبکه اجتماعی اینستاگرام تعداد افرادی که تولید محتوا میکنند بیشتر از آنهایی است که محتواها را تماشا میکنند. چون اینستاگرام حالا تبدیل به رسانهای بین شبکههای اجتماعی است که بیشتر برای تماشاکردن یک تعداد از افراد خاص است نه شبکه اشتراکگذاری محتوا بین کاربران.