بیانات امام(ره) در فروردین59 حول چند محور بود. 1- رفع نگرانی از اخلال توطئه گران و از عدم یک حرکت مثبتی در تغییر فرهنگ بیگانه 2- دور کردن دانشگاه از تسلط استعمارگران 3- دانشگاهها در خدمت کشور و اسلام باشند و از ضربه خوردن انقلاب جلوگیری کنند. 4- عدم تسامح با دشمن 5- بهکارگیری افراد صاحبنظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان جهت مشورت و برای برنامهریزی 6- تعیین خط مشی فرهنگی آینده دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامی و... البته این ستاد که کمی بعدتر شورا نامیده شد، مسئولیتهای دیگر هم برعهده گرفت.
تهیه و تدوین سیاستها و طرحهای راهبردی کشور در زمینههای مختلف فرهنگی از جمله در حوزههای زنان، تبلیغات، اطلاعرسانی، چاپ و نشر، بیسوادی، دانشگاهها، برقراری روابط علمی و پژوهشی و فرهنگی با سایر کشورها، همکاری حوزه و دانشگاه، فعالیتهای دینی و معنوی، تهاجم فرهنگی و سایر حوزههای فرهنگی مربوطه از جمله وظایف سیاستگذاری این شورا محسوب میشود، از جمله این وظایف است. اکنون باید پرسید آیا به این وظایف عمل شده؟ و آیا جای یک وظیفه خالی نیست؟ مبارزه با تروریستهای فرهنگی!
بیحرکتی و بیحالی
روزهای اول انقلاب که شوروحرارت انقلابیون زیاد بود اقدماتی در دانشگاهها انجام گرفت که برخی از آنها بهجا و برخی نابجا بود ، جالب آنکه در بین اولین افراد ستاد انقلاب فرهنگی نام «عبدالکریم سروش» به چشم میخورد. وقتی امروز از برخی برخوردها با برخی اساتید درجه یک آن زمان میشنویم هویتی در ذهنمان میآید به نام «اکبر گنجی» که معروف بود به «اکبر پونز» که ظاهرا این هویت در میان مسئولان فرهنگی هم وجود داشت. به عبارتی ما در هر ارگان، ستاد، شورا، نهاد و... اکبرپونزهایی داشتیم که یا افراط کنند یا تفریط...همین هویت اکبرپونزی هم در روزهای اول انقلاب شروع به تغییر وضعیت دانشگاهها کرد. در حالیکه این رفتارها مدنظر امام راحل نبود. روشهایی مانند اخراج هر استادی که از او خوششان نمیآمد بدون اینکه سابقه علمی و تعلیمی او را در نظر بگیرند و جایگزینی افرادی مانند سروش، نصب پردهای حائل میان دانشجویان پسر و دختر در کلاس دانشگاه و... اهداف ستاد انقلاب فرهنگی را با چالشهای جدی مواجه کرد. افراطیونی که کار فرهنگی را به چشم مردم کارهای غیرعقلانی، افراطی، لجوجانه و لجام گسیخته نشان دادند. این افراطها به سرعت در میان اقشار مختلف منتشر گردید و آنها را در شناخت حقیقت کار فرهنگی دچار سردرگمی کرد.
در کشور ما روشهای مختلفی برای انجام امور وجود دارد که برخی از آنها مطلوب دشمن است. به عبارتی روشهای پیش گرفته برای یک امر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اگر با دقتهای علمی انجام نگیرد و روی آن فکر نشود، باعث میشود دشمن آن را بپسندد و به هر نحوی به آن کمک هم بکند. یافتن راهی که دشمن ستیز باشد کار آسانی نیست. در سالهای گذشته بارها دیدهایم که افرادی در چهره مسئول و انقلابی همان کاری را انجام دادهاند که دشمن میخواست انجام دهد.
آنچه مطلوب دشمن مردم است دو حالت دارد؛ اول آنکه به سبب وجود سلائق و عقاید انحرافی عامل دشمن در داخل کاری انجام دهد یا مسئولیتی بگیرد و دوم آنکه با کمکاری و سکوت و سد کردن راه انقلابیون حقیقی در رسیدن به مسئولیت، همان راهی را برود که دشمن میخواهد. شورای عالی انقلاب فرهنگی در اوایل انقلاب از وجود افراد افراطی که همان قسم اول باشد در رنج بود و در سالهای بعد، از وجود افرادی که وجودشان برای شورا و برای فرهنگ کشور ما مفید نیست در رنج افتاد...
شورای عالی انقلاب فرهنگی در سالهای اخیر که حجم تهاجم فرهنگی هزاران برابر قبل شده است و در همه زمینهها از ما تلفات میگیرد، به بیتحرکترین سازمان فرهنگی کشور ما بدل شده است. این شورا یک هویت تزئینی و تشریفاتی دارد که به کارهای تشریفاتی مشغول است و از کار اصلی خود که ایجاد یک انقلاب فرهنگی و راهبرد آن انقلاب بود دور مانده است.
برخی چهرههای این شورا بهجای آنکه پاسخگوی سؤالات در مورد عملکرد چندین سالهشان در شورا باشند اکنون سوال کننده شدند. یعنی فردی را در مسئولیتی گذاشتهایم که مشکلی را برطرف و دردی از ما درمان کند، حالا خودش سوال کننده شده است، که چرا این مشکل و درد وجود دارد؟ شاید خیال میکند ما نمیدانیم که مشکل و دردی هست و باید درمان شود و منتظر ایشان بودیم تا این موضوع را به ما بگوید! این آسیب یکی از بزرگترین آسیبهای ما در هر بخش است. بسیاری از مسئولان که برای حل مشکلات در مسئولیتی قرارداده شدند مدام درحال بیان مشکلات هستند نه حل آن؛
بینا بیتا باجا
امروز یعنی روز 19 آذر سال1399 وقتی روزنامهها و رسانههای کشور را مرور میکنیم، به جز یکی دو مورد یادی از شورای عالی انقلاب فرهنگی در آنها نمیبینیم. دلیلش چیست؟ چرا نام و یادی از این شورا در سالگرد تأسیس آن نیست؟ وقتی به اهل رسانه و فعالیتهای فرهنگی در هر ارگانی میگوییم چرا از این روز یادی نمیشود؟ میگویند فایده بحث و تبادل نظر و طرح سوال از این شورا چیست؟ تا کی ما باید برای نهادها، سازمانها و ارگانهای غیرفعال بنویسیم و التماس کنیم و اصرار کنیم که فرهنگ کشور نیاز به راهبرد و راهبر دارد؟ تا کی بگوییم مسئولان امر چرا هیچ تحرکی ندارند و چرا این شورا تبدیل به یک شورای تزئینی شده است؟ و هر سال بگوییم یکسال دیگر هم گذشت و آنچه نیاز بود اتفاق نیوفتاد؟ هنگامی هم که به فضای مجازی مراجعه میکنیم، این شورا بینام است، تاریخی از آخرین تحرک جدی این شورا وجود ندارد، ولی میدانیم که موقعیت ساختمانش در کدام محل واقع شده و جایش کجاست!در یکسال گذشته توانستیم کرونا را بهترین معلم بنامیم و باید هر سال در سالگرد بوجود آمدنش مراسمی بگیریم و در مورد محسنات و معایبش بگوییم. ستاد ملی مقابله با کرونا در چهلسال گذشته تنها سازمانی بود که هر روز فعالیت دارد، هر روز پیش میرود و هر روز گزارش میدهد. ما به چشم دیدیم اگر یک ستاد بخواهد کار کند چطور میتواند تمام وقت گزارش دهد و از نحوه پیشرفتهایش بگوید.
تنها ستادی که تاحدودی میتواند الگوی موفقی در کار جهادی باشد ستاد ملی مقابله با کرونا است. وقتی به ستاد مقابله با کرونا میگوییم دلیل این حجم از کار چیست؟ میگویند: «ما در حال جنگ با کرونا هستیم و کرونا را رقیبی برای نابود کردن مردم و کشورمان میدانیم»؛ در زمان جنگ تحمیلی هم ستادی ملقب به ستاد جنگ شبانهروزی مشغول برنامه ریزی، رفع مشکلات مقابله با دشمن و حراست از سرزمینمان بودند، اما ستاد عالی انقلاب فرهنگی نتوانست حتی یک روز بلکه یک ساعت در طول این سالها خود را در مقابل دشمن فرهنگی و مردم ببیند. اینکه خود را در وضعیت جنگی نبینیم به این معنی است که تفریحی در کنار هم جمع می شویم و جلسات و بحثهایی می گذاریم.
سخن در مورد این شوراها، ستادها، ارگانها و مجامع فرهنگی زیاد است و شاهد کمکاری آنها وضعیت فکری جامعه ما میباشد. برخی از مردم ما در بیاطلاعی و نداشتن یک دلسوز برای راهنمایی و سوق دادن آنها به سمت حقایق جامعه و جهان، دچار افکار غیرفرهنگی شدهاند و از کار فرهنگی در این کشور دلزده گشته اند... آیا دلسوزی پیدا خواهد شد؟