اما به نقل از یکی از رسانهها صاحب مغازه لبنیاتی ماجرا را این گونه شرح میدهد: «آن روز مادر و دختری وارد مغازه شدند که یک آقایی وارد شده و بعد از تذکر سطل ماست را روی سر آن زن ریخت که همین مسئله باعث شد یکی از مشتریان با حمله به این فرد او را از مغازه به بیرون پرت کند. این برخورد باعث شد تا درگیری در خارج مغازه نیز ادامه پیدا کند. درگیری بین زن جوان و آن مرد بود، در حالی که دختر این زن از مادرش میخواست که درگیری را پایان دهد. با حکم قضائی، برای پلمپ مغازه آمدند و مرا برای مراجعه به پاسگاه خواستند و حتی فیلمهای دوربین مداربسته را برای روشن شدن ابعاد ماجرا بردند و قرار شد تا دوشنبه نیز برای ارائه توضیحات به دادگاه مراجعه کنیم. صاحب لبنیاتی با بیان اینکه اولین فیلم منتشر شده را ما پخش نکردیم تاکید کرد: در نهایت به ما اعلام شد که مغازه از پلمپ باید خارج شود و هم اکنون ما در مغازه مشغول به فعالیت هستیم.»
عامل ماستپاشی و دو زن بیحجاب بازداشت شدند
حالا روابط عمومی دادستانی شهرستان طرقبه از صدور حکم جلب فردی که به شکل نامتعارف نهی از منکر کرده بود و همچنین ۲ خانم به اتهام تظاهر به کشف حجاب خبر داد. به گزارش ایسنا، طبق گزارش روابط عمومی دادستانی طرقبه؛ پس از تظاهر به کشف حجاب توسط دو خانم در ملاعام و برخورد غیرمتعارف یک فرد با این دو خانم، دستورات قضائی لازم در این زمینه صادر و این افراد جلب شدند.این گزارش میافزاید: ضمن دستور برای تحقیق در مورد چگونگی شکلگیری اصل ماجرا با دستور قضائی حکم جلب آن فرد به اتهام توهین عملی و اخلال در نظم و همچنین ۲ نفر خانم به اتهام ارتکاب فعل حرام به لحاظ تظاهر به کشف حجاب صادر شد. همچنین به گزارش میزان، به صاحب واحد صنفی که این اتفاق در آن رقم خورده بود نیز جهت رعایت اصول شرعی و قانونی وفق مقررات تذکرات لازم داده شده است.
نکاتی در مورد این اتفاق
۱. قانون شکنی بی حجابها ریشه هرج و مرج است.
2. کسانی که از قانون شکنی بی حجابها یا جلادانی مثل قاتلان شهید عجمیان دفاع میکنند صلاحیت انتقاد به کار غیر شرعی و غیر قانونی فردی که ماست پاشیده را ندارند.
3. مجری قانون که به قانون شکنی بی حجابی کاری ندارد، برخورد احتمالی اش با قانون شکنی فرد معترض به بی حجابی می شود تناقض!
4. گفته می شود مغازه دار گفته به خاطر ضرری که از ریخته شدن ماستهایش دیده ناراحت بوده نه تذکر به بی حجابی و تا قبل از آن وارد دعوا نشده.
5. فرد مغازه دار بابت ارسال ویدیوی مدار بسته این دعوا به شبکه های معاند مجرم است و حریم افراد حاضر در صحنه را نقض کرده.
6. عدم برخورد مجری قانون با هر قانون شکنی، زمینه چنین هرج و مرج هایی را بیشتر می کند.
7. کسانی از کار غیر اخلاقی پرتاب ماست ناراحتند قاعدتا باید از چاقو زدن به آمران به معروف هم ناراحت باشند در غیر این صورت مغرض هستند.
8. مغازه دار بازداشت شده، فرد ماست پاش هم بازداشت شده، اما آیا با افراد بی حجاب که مسبب اصلی این بی قانونی بوده اند برخورد شده؟ قطعا ماست مالی پاسخ قانون شکنی آنها نیست!
9. جرم افرادی که کاملا بدون همراه داشتن روسری بیرون می آیند فقط بی حجابی نیست. یک اقدام سازمان یافته با انگیزه امنیتی نیز می تواند باشد. بنابراین بروز چنین دعواهایی و انتشار سریع ویدیوی آن می تواند هدایت شده باشد.
در مجموع این مدل رفتار به سبک اصلاح طلبانی که به حزب «اکبر پونز» معروف شدند سنخیتی با امر به معروف ندارد. یقینا با عمل همزمان و عالمانه دستگاه های فرهنگی و قضایی و انتظامی، منکر بی حجابی علاج خواهد شد.
نظر کاربران فضای مجازی
حکایت «ماست» و «روسیاهی» مدعیان اصلاحات
سوءاستفاده و بزرگنمایی برخی رویدادها در افکار عمومی برای رسیدن به اهداف باطل سیاسی یکی از حربههای رایج در میان اهالی سفسطه است. یکی از شگردهای ثابت جریان باطل در تمامی ادوار تاریخ، سوءاستفاده از رخ دادن یک واقعه تاسفبار و تحریک افکار عمومی در پی وقوع آن بوده است. در طول تاریخ بسیار شاهد بودهایم اشخاص و جریاناتی که خواستههای نامشروعی دارند و به دلایل مختلف فضای عمومی جامعه را همراه با مطالبات نامشروع خود نمیبینند، همواره در کمیناند تا به محض رخ دادن حادثهای که باعث جلب توجه و برانگیختن احساسات مردم میشود، با ارائه تفسیرهای نادرست از آن واقعه، انگشت اتهام را به سوی شخص یا جریانی که با آن مخالفاند بگیرند و با جوسازی و مغالطه، اهداف باطل خود را برای توده مردم، به حق و مشروع جلوه دهند.
در این میان، معمولا حوادثی که جریان باطل، آنها را ابزار مناسبی برای فریب افکار عمومی مییابد، چیزهایی از قبیل ریخته شدن خونی بیگناه یا مشکوک و یا هتک آبروی فرد یا افرادی است. همانگونه که شاهد بودیم در ناآرامیهای سال گذشته، حربه دشمنان ملت ایران برای ایجاد اغتشاش و تضعیف کشور، فوت مشکوک دختری جوان بود که بلافاصله و پیش از روشن شدن ابعاد حادثه، آن را پیراهن عثمان کرده و با متهم ساختن نظام و به نام اعتراض، یک تهاجم ترکیبی چندجانبه را علیه کشور و ملت ایران به راه انداختند.
حال در روزهای اخیر، به نظر میرسد انتشار ویدیویی از برخورد تأسفبار و نادرست یک آقا با دو خانم کشف حجاب کرده به قصد نهی از منکر، چنین بهانهای را بار دیگر به دست بهانهجویان داده است تا با مغالطه تعمیم نابجا، هم رفتار آن فرد را به همه دغدغهمندان مسئله حجاب و آمران به معروف نسبت دهند و هم قبح عمل برخی بانوان در کشف حجاب اسلامی را پشت این نهی از منکر نابخردانه پنهان کنند.
با یک سطل ماست!
ای کاش شیطنت (در صورتی که بخواهیم واژه خوشبینانه و محترمانهای استعمال کنیم) برخی اشخاص و جریانات سیاسی فقط پیرامون مسئله پوشش و امر به معروف رخ میداد و این حادثه دستمایه اهداف دیگری قرار نمیگرفت. اما شاهد بودیم که جریان مدعی اصلاحات، این واقعه را به انبوهی از مسائل اجتماعی و سیاسی و حتی بینالمللی گره زدند و با تحلیلهای عجیب و تعمیمهای غریب، تلاش نمودند همه مطالباتشان را پشت یک سطل ماست! موجه جلوه دهند.
در این میان یکی از موضعگیریهایی که بسیار جالب توجه بود و نوع جدیدی از مغالطه را هویدا ساخت، توئیتی از غلامحسین کرباسچی فعال سیاسی جریان مدعی اصلاحات بود که ادعا کرد وقتی در کشور ما از ماست، استفاده صلحآمیز نمیشود، نمیتوان انتظار داشت جهان درباره استفاده صلحآمیز از امکانات حساس دیگر به ما اعتماد کند! سخنی که با واکنشهای بسیاری از سوی افراد گوناگون مواجه شد. تا جایی که حتی صدای برخی چهرههای همسو با جریان مدعی اصلاحات نیز درآمد.
بعنوان مثال یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به این سخن کرباسچی در توئیتر نوشت: «دوست قدیمی حضرت کرباسچی! به نظرم یک کاسه ماست ظرفیت چنین تفسیر جهانشمولی را ندارد! جهان میبایست نگران استفاده از سلاح اتمی توسط آمریکا باشد که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کرد و در اشغال عراق، از سلاح اتمی کنترل شده استفاده کرد. این تعمیم عمل یک فرد به نظام بعید بود.»
در واقع کرباسچی رفتار یک شخص عادی جامعه را به گونهای نشان داده که گویا تمام حاکمیت پشت این ماستپاشی قرار داشته و از آن حمایت کرده است و عجیبتر اینکه به گونهای از عدم استفاده صلحآمیز از ماست گلایه کرده که گویا در سراسر کشور مردم شریف ایران از ماست و امثالهم به عنوان ابزار نزاع و درگیری با یکدیگر استفاده میکنند!
سیدنظام الدین موسوی نماینده تهران در مجلس نیز چنین به توئیت کرباسچی پاسخ داد: «جناب کرباسچی! کار آن فرد ماست پرتکن، خطا و محکوم اما تعمیم آن به انرژی هستهای عجیب است. اگر قرار بر این تعمیمهای ناروا باشد، به دلیل کار آقای نجفی در قتل فجیع همسرش با اسلحه، به شما اصلاحطلبان نیز باید به عنوان عناصر خطرناک، نه تنها اجازه ازدواج، که اجازه تردد در خیابان هم ندهند.»
تقی دژاکام فعال رسانهای نیز در یادداشتی ضمن محکوم دانستن اقدام فردی که با سطل ماست
به دو خانم کشف حجاب کرده حمله کرده بود، به واکنش دوگانه و تناقضآمیز اصلاحطلبان در قبال وقایع مشابه اعتراض کرد و نوشت: «خندهدار وگریهدار آنجاست که کسانی که تا دیروز به آنانی که در خیابانها سر مأمور پلیس را بریدند، نیروی انتظامی کشور را آتش زدند، با چاقو و قمه بارها به پیکر و سینه امثال شهید عجمیان کوبیدند و شهید آرمان علیوردی را با شنیعترین شیوه شکنجه کردند و به شهادت رساندند، نه تنها کوچکترین و کمترین اعتراضی نکردند که حتی هنوز که هنوز است از عمل تروریستی آنان حمایت میکنند، در این ماجرا زبانشان باز شده که ای وای! چرا این دو را ماستی کردند!»
توئیت غلامحسین کرباسچی البته طبق معمول خوراک خوبی برای رسانههای ضدایرانی از قبیل اینترنشنال و صدای آمریکا شد و در این رسانهها به سرعت بازتاب یافت. چه آنکه این نوع از اتهامزنی به حاکمیت و قابل اعتماد ندانستن جمهوری اسلامی در استفاده از امکانات حساس -که مشخصا مصداق بارز آن انرژی هستهای است- آن هم به خاطر رفتار یک فرد عادی حرکتی بود که یقینا رسانههای معاند و دشمنان قسمخورده کشور نیز قادر به آن نبودند. نکته تاسفبارتر ماجرا این است که موضعگیری آقای کرباسچی در شرایطی رخ میدهد که آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای ایرانستیز اروپایی به شدت پروژه اتهامزنی به جمهوری اسلامی در استفاده از انرژی هستهای را دنبال میکنند.
به هر حال همانطور که در ابتدای متن بیان شد، سوءاستفاده و بزرگنمایی برخی رویدادها در افکار عمومی برای رسیدن به اهداف باطل سیاسی یکی از حربههای رایج در میان اهالی دروغ و سفسطه بوده است و اینبار هم ریختن یک سطل ماست بر سر دو خانم بدحجاب، گرچه رفتاری تاسفبار و نادرست بود اما موجب رسوایی و روسیاهی برخی اشخاص و جریانات سیاسی شد.
کارگزار رادیکالیسم
غلامحسین کرباسچی در اظهارنظری ماجرای ماست را به انرژی هستهای ربط داد. تجربه تاریخی اقدامات ضد منافع ملی چه بر سر گروههای سیاسی میآورد؟ هر بار که یک رخداد اجتماعی فضای رسانهای را تحت تاثیر قرار میدهد در پی آن نیز انبوهی از اظهارنظرها و تحلیلهای درست و غلط مطرح میشود. اگرچه برخی از این تحلیلها واجد محتوای عمیقی است که به درک و حل مسائل کمک میکند اما طبعا برخی از این مطالب نیز به دور از دلسوزی و صرفا با رویکرد تمسخر و تخریب مطرح میشود که خروجی نداشته و ریشه در حب و بغضها و اختلافات سیاسی دارد. ماجرای اتفاقی که سطل ماست در مشهد رقم زده است نیز از این مقوله مستثنا نیست. درکنار همه مطالب تحلیلی و دلسوزانه از گروههای مختلف برخی نیز هستند که به این ماجرا صرفا بهعنوان یک بستر رسانهای برای تسویهحساب مینگرند.
در همین راستا غلامحسین کرباسچی فعال سیاسی اصلاحطلبی که بارها در موضوعات مختلف واکنش رادیکالی را از خود بروز داده در مورد ماجرای سطل ماست نیز فرصت را از دست نداده و در توییتی تلویحا فعالیت هستهای ایران را مورد هجمه قرار داده و مینویسد: «غلامحسین کرباسچی فعال سیاسی اصلاحطلب روز گذشته در توییتی در واکنش به ماجرای درگیری یک فرد با دو خانم بیحجاب نوشته بود: «وقتی در کشور کسانی باشند که از ماست استفاده صلحآمیز نکنند، چطور میشود دنیا اطمینان حاصل کند که از امکانات حساس دیگر استفاده صلحآمیز بشود.»
این اظهارنظر بیربط که بهطور واضح منافع ملی و پیشرفت هستهای کشور را قربانی تسویهحسابهای جناحی میکند البته با واکنشهای متعددی نیز مواجه شد. سیدعطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات در پاسخ به این توییت کرباسچی نوشت: «دوست قدیمی حضرت کرباسچی! به نظرم یک کاسه ماست ظرفیت چنین تفسیر جهانشمولی را ندارد! جهان میبایست نگران استفاده از سلاح اتمی توسط آمریکا باشد که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کرد و در اشغال عراق، از سلاح اتمی کنترلشده استفاده کرد. این تعمیم عمل یک فرد به نظام غریب بود.»
سیدنظامالدین موسوی نماینده تهران در مجلس نیز چنین به توییت کرباسچی پاسخ داد: «جناب کرباسچی! کار آن فرد ماست پرتکن، خطا و محکوم اما تعمیم آن به انرژی هستهای عجیب است. اگر قرار بر این تعمیمهای ناروا باشد، بهدلیل کار آقای نجفی در قتل فجیع همسرش با اسلحه، به شما اصلاحطلبان نیز باید بهعنوان عناصر خطرناک، نهتنها اجازه ازدواج، که اجازه تردد در خیابان هم ندهند!» چنین موضعگیریهای رادیکالی نهتنها کمکی به حل مسائل نمیکند بلکه اولا دوقطبیهای اجتماعی را تشدید کرده و ثانیا فضای سیاسی را نیز بر علیه منادیان رادیکالیسم شکل میدهد.
در نتیجه این امر این افراد از فضای سیاسی طرد شده و به ناچار کنش سیاسی خود را در وضعیت غیررسمی یا اصطلاحا زیرزمینی دنبال میکنند. کنشی که با دور شدن از فضای اثرگذار رسمی روزبهروز برای دیده شدن رادیکالتر میشود تا جاییکه دیگر منافع ملی بهعنوان هدف فعالیت سیاسی کارکرد خود را برای این گروهها از دست داده و جایگاه خود را به تسویهحسابهای جناحی مضر میدهد.
رفتارهایی که سیاست را رادیکال و زیرزمینی میکند
رواداری و تحمل گروههای فکری مختلف را میتوان مهمترین شرط برای ایجاد بستر کنش سیاسی موثر دانست. بستری که باعث میشود گروههای مختلف بدون ترس از طرد شدن، ایدههای خود را مطرح کرده و با وارد شدن به فضای سیاسی رسمی کنش سیاسی را از زیرزمین خارج کرده و اقدامات خود را موثر و سازنده بینند. این رواداری البته نباید موجب سوءاستفاده گروههای سیاسی شود. اینکه گروهی سیاسی در کنشی رادیکال منافع ملی را زیر سوال برده و بعد با دستاویز قرار دادن رواداری توقع داشته باشد هیچکس برای او محدودیت ایجاد نکند. عدم رواداری و مواجهه حذفی دستگاههای حکمرانی با هر منتقدی باعث میشود تا این افراد کنش سیاسی رسمی خود را غیراثرگذار دیده و ادبیات تند رادیکال را به کار بگیرند.
این مواجهه اما یک بال زیرزمینی شدن سیاست است. عامل دیگری که باعث گسترش روزافزون سیاستورزی زیرزمینی میشود، رفتارهای رادیکالی است که گروههای سیاسی در زمان تصدی قدرت از خود بروز داده و منافع ملی را قربانی کردهاند. چنین مواجههای گریزی جز برخورد حذفی با کسانی که منافع ملی را قربانی منفعت جناحی خود میکنند، باقی نمیگذارد. رفتارهایی که برخی اصلاحطلبان درطی چند سال اخیر از خود بروز دادهاند نمونه خوبی است برای نشان دادن وضعیتی که رادیکالیسم بر سر گروههای سیاسی میآورد. زیر سوال بردن ساختار انتخابات کشور با ادعای دروغین تقلب در سال 88 و به آشوب کشیدن فضای داخلی نقطه اوج کنش سیاسی رادیکال اصلاحطلبان بود.
این مواجهه سخت با حاکمیت باعث شد تا میرحسین موسوی برای همیشه از فضای رسمی سیاسی طرد شده و به گوشه خانه بازگردد. سال 96 نیز حسن روحانی که ادعای اعتدال داشت با هدف پیروزی در انتخابات بهقدری تند شد که گاهی اظهاراتش تنه به تنه اظهارات براندازان خارجنشین میزد. خروجی این رویکرد نیز باعث شد در انتخابات 1400 با چهرههای نزدیک به او مواجهه تندتری صورت گرفته و عملا میدان سیاسی از آنها سلب شود. چهرههای اصلاحطلبی مثل کرباسچی نیز که به عنوان پرچمداران اظهارات رادیکال ضد حاکمیت شناخته میشوند در همین مسیر حرکت کرده و روز به روز با سرعت بیشتری خود را به دامن رادیکالیسم میاندازند.
کنشهای حسن روحانی در انتخابات96، نمونه روشن رادیکالیسم دوقطبیساز
اگر قرار باشد با بازخوانی تجربه تاریخی فضای سیاسی کشور در مواجهه با اقدامات رادیکال و ضد منافع ملی برخی جریانات سیاسی و اتفاقی که درنتیجه این جنس از کنشگری، برای آن گروهها رخ میدهد نزدیکترین نمونه را مورد بررسی قرار دهیم، بدون شک کنشهای انتخاباتی حسن روحانی در ایام رقابتهای انتخاباتی سال 96، یکی از روشنترین مصادیق است. رئیسجمهور وقت که با توجه به شرایط اقتصادی آن روزهای کشور و بدعهدیهای طرفهای غربی در عمل به مفاد برجام که روحانی آن را بزرگترین دستاورد دولت یازدهم تا آن زمان میدانست، از سوی افکار عمومی فشارهایی را متوجه خود میدید، احساس کرد لازم است برای جلب دوباره رأی مردم و درنتیجه ابقای خود در جایگاه ریاستجمهوری به مدت چهار سال دیگر جهت رویکرد سیاسیاش را با سرعت هرچه تمامتر به سمت رادیکالیسم همهجانبه تنظیم کند.
تصمیمی که اتفاقا دیگر اصلاحطلبان حامی ریاستجمهوریِ دوباره روحانی هم درمقابل آن سکوت کردند و با این سکوتشان به نوعی رضایت خود از این رویکرد رادیکال کاندیدای مورد حمایتشان را به جریانات سیاسی رقیب نشان دادند. رویکردی که افکار عمومی را با سرعت هرچه تمامتر به سمت دوقطبیهای مخرب و عموما در تعارض با منافع ملی هل میداد و گویی تنها چیزی که برای دنبالکنندگان این رادیکالیسم مخرب اهمیت داشت، «پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری به هر قیمت» بود.
یکی از مصادیق روشن این تندروی را میتوان در سخنرانی 18 اردیبهشت او در همدان دید. جایی که رئیسجمهور وقت، در چهارچوب رقابتهای انتخاباتی طی اظهاراتی سوپررادیکال، برای تاختن به رقبایش، از کلیدواژههایی در سخنرانی عمومی خود استفاده کرد که افکار عمومی تا پیش از سخنرانی روحانی، این کلیدواژهها را از تریبون جریانات ضدایرانی شنیده بودند. او در بخشی از سخنرانی خود گفت: «یک بار دیگر مردم اعلام خواهند کرد آنهایی را که در طول 38 سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، نمیخواهند.» رویکردی که دنبالکنندگان تحولات سیاسی کشور طی چندین سال اخیر را بیش از هرچیز به یاد اتفاقات تلخ روزهای پرالتهاب بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 88 انداخت.
روزهایی که میرحسین موسوی با نپذیرفتن نتیجه انتخابات و دعوت از طرفداران خود برای حضور در خیابانها و درمقابل، سکوت دیگر جریانات سیاسی درمقابل این رادیکالیسم مخرب، اتفاقات تلخی در فضای عمومی کشور رقم خورد. نکته دیگر آنکه نمیتوان درباره اتفاقاتی که پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 حرف زد و شورای نگهبان را درخصوص روند احراز صلاحیتها مورد نقد قرار داد-که پیشتر در همین صفحه شاهد آن بودهاید- اما تاثیر این تجربه تاریخی در انتخاباتهای قبلی ریاستجمهوری و تبعات آن رادیکالیسم مخرب بر این تصمیمات را معادل صفر دانست!
نکته دیگر آنکه باید از جریاناتی که رادیکالیسم را، راه نهایی خود در تاختن به رقبا در نظر گرفتهاند پرسید: «گیرم رقیب سیاسی خود را تحت فشار قرار دادید، با ذبح ناگزیر منافع ملی چه میکنید؟» این مواجهه شاید به لحاظ سیاسی رقیب آنها را تحت فشار قرار دهد اما خروجیاش چیزی جز ذبح منافع ملی نیست.
چه کسی شایسته عنوان غیرصلحآمیز است
طرفین غربی در میز مذاکرات وین با هدف امتیازگیری از تهران بارها فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران را زیر سوال برده و اتهامافکنی کردهاند. این اتهامات البته بارها حتی توسط آژانس انرژی اتمی رد شده است. غلامحسین کرباسچی، حال حتی از مواضع آژانس نیز عبور کرده و کاملا همراستا با ادعاهای ضدایرانی آمریکا و رژیمصهیونیستی عدم اعتماد به برنامه هستهای صلحآمیز ایران را تئوریزه کرده و با استناد به ماجرای سطل ماست به آنها حق میدهد که به صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران اعتماد نداشته باشند. کرباسچی درحالی از موضع آمریکا و صهیونیستها حمایت میکند که این دولتهای غربی هستند که به دلیل داشتن سلاح هستهای و استفاده از آن، صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهایشان زیر سوال است. همچنین باید از آقای کرباسچی پرسید که اگر برخورد جاهلانه یک نفر با سطل ماست دلیلی برای صلحآمیز نبودن فعالیتهای هستهای ایران است، پس از کشتارهای مسلحانه هر روزه در مدارس آمریکا چه پیامهای امنیتی و بینالمللی میشود دریافت کرد؟
با سادگی همکار مسیح علینژاد نباشیم
تلخ و غمانگیز است اما شاید دیگر بشود گفت اخبار درگیریهای پراکنده مردم بر سر حجاب در کوچه و خیابانها و معابر شهرهای مختلف و به دنبال آن، پوشش ویژه رسانههای ضدایرانی از دلیل و جزئیات این درگیریها دیگر دارد به مسالهای عادی و قابل پیشبینی تبدیل میشود. مسالهای که میتوان بخش نخست آن، یعنی درگیریهای کف خیابان شهروندان را یکی از واضحترین نمادها از عمق شکافهای شکلگرفته میان بخشهای مختلف جامعه دانست. شکافی که همه میدانند و حالا تایید میکنند میشد در همان ایامی که هنوز یک زخم کوچک بود به فکر ترمیمش افتاد. پیش از آنکه جریانات ویرانیطلب برانداز، مثل مگس روی آن بنشینند و با ضریب دادن به خبر مناقشههای شکلگرفته میان مردم، از آن برای عمیقتر کردن شکافهای اجتماعی سوءاستفاده کنند.
خلاصه آنکه پدیده رخداده اخیر یعنی «برخوردهای ماستی» که در آخرین روزهای تعطیلات نوروز در شاندیز به وقوع پیوست و یکبار دیگر جریانات ضدایرانی را به وجد آورد، در شرایطی که التهابات فضای عمومی کشور درباره مساله حجاب بعد از چند ماه دوباره اوج گرفته است، چندان اتفاق دور از انتظاری به نظر نمیرسید. نکته قابلتوجه آنکه با وجود تکراری شدن اتفاقاتی از این دست پیرامون چالشهای مرتبط با بحث حجاب در سطح کوچه و خیابان شهرهای کشور، هنوز به نظر نمیرسد دستگاههای سیاستگذار و تصمیمگیر از اتفاقات تلخ قبلی به اندازهای که لازم است درس گرفته باشند تا حداقل درباره آینده بلندمدت خیالمان از بابت دوقطبیهای مخرب موردعلاقه ویرانیطلبان راحت شود.
بعد از بیتوجهی مسئولان امر به چالشهای عجیبوغریبی که ونهای گشت ارشاد یا همان پلیس امنیت اخلاقی و همچنین نحوه رفتار مأموران آن با بی(یا بد)حجابان در جامعه به وجود آوردند، آخرین چالش رخداده در ساختمان وزرا(مقر پلیس امنیت اخلاقی) یعنی فوت تلخ مهسا امینی، به جرقهای برای دامن گرفتن آتش فجایع پاییز 1401 تبدیل شد. فجایعی که شکافهای اجتماعی بهوجودآمده طی سالهای اخیر میان بخشهای مختلف جامعه را به عمیقترین وضعیت خود طی دهههای اخیر رساند، افکار عمومی را وارد زنجیرهای از التهابات گسترده کرد و در تلخترین مورد، خسارتهای جانی، مالی و البته روانی کمسابقهای را به عموم شهروندان ایرانی اعم از متدین و غیرمتدین وارد کرد.
روزهای تلخی که با همراهی همان مردم آسیبدیده اما دوستدار وطن و همراه با نظام گذشت و جریانات ضدایرانی را هم در مسیر به جنگ و تجزیه کشاندن ایران ناکام گذاشت اما هرچندوقت یکبار با شکلگیری اتفاقاتی از جنس برخوردهای ماستی که اخیرا اتفاق افتاد، شاهد اوج گرفتن دوباره التهابات در فضای عمومی کشور درخصوص مساله حجاب هستیم.
نکته دیگری که به شکافهای اجتماعی شکلگرفته درباره مسأله حجاب دامن میزند، فاصله داشتن فضای اظهارنظرهای برخی مسئولان با شرایط این روزهای کشور در حوزههای معیشتی و مسائل مرتبط با وضعیت رفاهی مردم است. از این لحاظ که باوجود انتظارات شکل گرفته برای جامعه درخصوص مطالبات اقتصادی و معیشتیشان از تصمیمگیران و سیاستگذاران، بعضا شاهد آن هستیم که التهابات شکلگرفته اخیر در کوچه و خیابانهای برخی شهرهای کشور را صرفا ناشی از القائات رسانهای پیرامون بحث حجاب عنوان میکردند. همین جنس تغافلها یا در خوشبینانهترین حالت بیتوجهیها به چالشهای دوقطبیسازی، مثلا آنچه در بحث حجاب و شیوه برخورد با بدحجابی در کف جامعه از سوی مسئولان امر بود که زخمهای کوچک در این حوزه را به شکافهای عمیق این روزها تبدیل کرد. مسألهای که خواسته یا ناخواسته، از روی عمد یا به صورت سهوی مورد غفلت قرار گرفت و حالا با کوچکترین چالش پیشآمده حول آن، شاهد سوءاستفاده جریانات ضدایرانی برای به اوج رساندن التهابات اجتماعی کشور با دستاویز قرار دادن آن چالش خاص هستیم.
طراحی این جریانات ویرانیطلب هم با گذشت بیش از 6 ماه از نخستین روزهای شکلگیری التهابات خیابانی کشور به روشنی مشخص شده است. برنامهریزی دقیقی که تکثر موجود در جامعه ایرانی را فرصتی دانسته تا طرحهای تفرقهانگیز و دوقطبیساز مدنظر جریانات ضدایرانی را با رادیکال شدن فضا به تهدیدی علیه امنیت ملی کشور تبدیل کند. یعنی تکثری که به عنوان یک امر طبیعی و حتی نقطه قوت ایران میتواند وحدت ملی میان اقشار جامعه را هم تقویت کند، با برنامهریزی برای رادیکال کردن فضا و البته همراهی خواسته یا ناخواسته برخی جریانات سیاسی تندروی داخل کشور به یک پروژه سیاسی-امنیتی برای به جنگ و التهاب کشاندن ایران تبدیل کنند.
به طور کلی و باتوجه به اصلیترین محورهای سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی، به نظر میرسد در شرایط حال حاضر کشور آنچه بیش از هر مسأله فرعی دیگری حائز اهمیت است و باید در دستورکار سیاستگذاران و تصمیمگیران در تمامی ردههای دولتی و حاکمیتی قرار بگیرد، تدوین سیاستهایی است که در بلندمدت، ترمیم شکافهای اجتماعی را به عنوان یکی از اصلیترین اهداف خود درنظر دارد. سیاستهایی که از تکثر جامعه ایرانی برای همدلتر شدن اقشار مختلف مردم اعم از مذهبی و غیرمذهبی استفاده میکند نه برعکس. مسألهای که در گزارش پیش رو به طور جزئیتر به موارد پیرامون آن و همچنین فرصتهای موجود در فضای امروز جامعه ایرانی برای ترمیم شکافهای اجتماعی شکلگرفته میپردازیم.
خنثیسازی طراحی دشمن از رهگذر مدیریت عوامل دوقطبیساز داخلی!
همانطورکه در بالا اشاره شد، محورهای سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی، خود یکی از منابعی است که میتوان با توجه به آن، مهمترین سیاستها و رویکردهای نیازمند تحول کشور را مورد بررسی قرار داد. «تحول» به آن معنایی که رهبر انقلاب در ابتدای سخنرانیشان مفصلا به آن پرداختند و در بخشی از آن سخنان اینطور توضیحش دادند: «آنچه بنده از کلمه تحول بهعنوان تحول اراده میکنم، عبارت است از تغییر بخشها و نقاط معیوب؛ چه در نظام اسلامی، چه در جامعه ایرانی. ما نقاط معیوب داریم، بخشهای ضعیف داریم، ضعفهایی داریم؛ این ضعفها را باید شناسایی کنیم، این نقاط را باید مشخص کنیم و با اراده قاطع -که حالا خواهم گفت که کار آسانی هم نیست- ضعفها را برطرف کنیم و تبدیل به قوت کنیم که بعضی از مثالهایش را بعدا عرض خواهم کرد.»
علاوهبر احساس نیاز برخی دستگاههای تصمیمگیر و سیاستگذار نسبت به تحول، که بارها از سوی دلسوزان و نخبگان مورد توجه قرار گرفته، ما با توجه به اتفاقات پاییز 1401، تجربههایی هم در زمینه برخی سیاستها و رویکردها در مواردی چالشزا مثل مساله حجاب داریم که شاید با بازخوانی مسیر طیشده بتوان میزان عقبماندگی سیاستها و رویکردها در این خصوص را با آنچه مورد تاکید متخصصان و رهبر انقلاب است مورد ارزیابی قرار داد. درخصوص این مساله خاص، یک تجربه کوتاهمدت داریم و یک تجربه بلندمدت و از آنجایی که روند مواجهه با بد یا بیحجابی در همه این سالها درنهایت کمک قابلتوجهی به حل مساله نکرده میتوان نتیجه گرفت بیش از هرچیز نیاز است که در فهم مساله و البته در ارائه راهبرد در این خصوص، شاهد تحول باشیم.
در فهم مساله پیش از هرچیز میدانیم جریانات ضدایرانی برای چالشی مثل بحث حجاب و تبدیل آن به شکافهای عمیق مردم- مردم و مردم- حاکمیت برنامهریزی مفصل و غیرقابل انکاری دارد. اما آنچه نیازمند تحول است، نحوه مواجهه با این چالش اجتماعی در داخل کشور است. به این معنا که مقامهای مسئول خود را موظف به اصلاح برخی سیاستها و برخی راهکارهای امتحان پسدادهای که تا امروز کاری جز دامن زدن به دوقطبیهای اجتماعی نکرده بدانند. در یک جمله خود را موظف به این بدانند که با مدیریت و جلوگیری از عوامل داخلی مخرب در فضای اجتماعی، از تکمیل شدن پازل معاندان در این زمینه جلوگیری کنند.
این مواجهه هم لزوما یک مواجهه سخت و پرهزینه نیست. این مواجهه میتواند بهراحتی و با کنار گذاشتن افراد ناآگاه و یا افراطی از عرصه تصمیمگیری رخ دهد. یعنی در حداقلیترین حالت، شاهد کنار گذاشته شدن این افراد از دایره تصمیمگیری و تصمیمسازی باشیم و جامعه هم این تحول را در نوع مواجهه از سوی سیاستگذاران و تصمیمگیران شاهد باشد. البته نکته دیگر آنکه توجه به لزوم تحولآفرینی در نحوه مواجهه با این موارد، نافی اهمیت برخورد با برنامهریزیهای ضدامنیت ملی نیست. کمتر کسی هم منکر برنامهریزی جریانات ضدایرانی برای دامن زدن به دوقطبیهای اجتماعی است. قرار نیست با دعوت به عقلانیت، چشممان را بر واقعیتها ببندیم. در ادامه به جزئیات بیشتری از ابعاد امنیتی برنامهریزیهای این جریانات پرداختهایم. مواردی که بازخوانی هریک ثابت میکند تا چه میزان این طراحی برای به خطر انداختن امنیت اجتماعی و دامن زدن به دوقطبیهای مخرب و تشدیدکننده شکاف میان افراد جامعه جدی بوده است.
کدام برخورد امنیتی را نباید نفی کرد
احتیاط به خرج دادن در باب برخوردهای امنیتی و سلبی به معنی نفی مطلق این مواجهه نیست. اگر بپذیریم که ایجاد دوقطبی اجتماعی حول مقوله حجاب هدفی است که طراحان خارجی به دنبال آن هستند، منطقا باید کنترل عوامل داخلی که در راستای تکمیل این پازل عمل میکنند را نیز در دستورکار قرار دهیم. درمورد گروهی که از روی غفلت، راهبردهای تشدیدکننده دوقطبی را توصیه میکنند، این نکته مورد اشاره قرار گرفت؛ گریزی جز خارج ساختن آنها از سازوکار تصمیمگیری وجود ندارد. اما در کنار این گروه ممکن است برخی عوامل وابسته نیز حضور داشته باشند که برای اجرایی ساختن ایدههای معاندان خارجنشین، اجیر شده و پروژه دریافت کرده باشند.
همانطور که در ماجرای التهابات سال گذشته چنین نقشی به عوامل اجرایی داخلی سپرده شده بود. این رفتار پروژهای هم میتواند با هدف دامنزدن به بیحجابی، در تظاهر به بیحجابی بروز پیدا کند و هم میتواند با هدف تند کردن آتش ماجرا و تبدیل تقابل اندیشهای به فیزیکی در ظاهر برخورد با بیحجابی بروز کرده تا اسیدپاشی و ماستکاری را در ذهن تداعی کند. در مواجهه با این گروهها که بعد امنیتی ماجرا را پوشش میدهند طبعا باید امنیتی وارد عمل شد و خانههای تیمی و شبکههای احتمالی پشتپرده ماجرا که در داخل مشغول به طرحریزی شدهاند را از بین برد.
با این توصیف وجه سیاسی و امنیتی ماجرا صرفا زمانی توجیهپذیر است که در تقابل با یک رفتار امنیتی صورت پذیرد و شیوه غلط این است که مواجهه با مردم عادی در خیابان بهطور مطلق به متولیان امنیتی سپرده شده و مواجهه با دستاندرکاران پشت پرده که سرچشمه شکلگیری غائله محسوب میشوند، مغفول بماند. دستاندرکارانی که کمپینهایی مثل چهارشنبههای سفید و آزادیهای یواشکی را هدایت میکردند و بدشان نمیآید موج ایجاد شده را با بهانههایی جدید تداوم دهند و آتش نزاع اجتماعی را برافروخته نگه دارند.
خودکشی نکنیم
هر پدیده اجتماعی ازجمله بیحجابی که بحث داغ یک سال اخیر بوده است یک فرآیند یک شبه نبوده و در طی سالیان متمادی تحت تاثیر عوامل مختلفی همچون تبلیغات گسترده و سیاستگذاریهای تقابلی غلط گسترش یافته است. منطقا نباید توقع داشت پدیدهای که حاصل انباشت چند دهه سوء عملکرد در حوزه سیاستگذاری بوده یک شبه و با اتخاذ اقدامات دفعتی و چند سیاست دستوری مرتفع شود. رفتار خلاف عرف صرفا تا زمانی خلاف عرف است که از عده قلیلی سر بزند و اگر شیوع پیدا کرد دیگر خلاف عرف نبوده و بخشی از عرف تلقی میشود.
مواجهه با یک رفتار شایع نیز از جنس قرنطینه نبوده و از جنس آگاهی بخشی عمومی و آموزش رفتار سالم است. برخورد سلبی با رفتار خلاف عرف نیز با این شرط که منطقی و متناسب صورت گیرد از سوی جامعه مورد قبول واقع میشود. میتوان این شیوه مواجهه را مختصرا اینگونه توصیف کرد که برای مقبول واقع شدن برخورد سلبی در افکار عمومی دو شرط لازم است. اولا رفتار غلط تبدیل به بخشی از عرف نشده باشد و ثانیا با رفتار خلاف عرف نیز برخورد سلبی متناسب با عرف جامعه هدف صورت گیرد.
در این چهارچوب رفتار منطقی از جانب سیاستگذار این است که مواجهه امنیتی دربرابر رفتارهای شایع را کنار گذاشته و سرمایه اجتماعی، مالی و زمانی خود را برای برخورد با ناهنجاریهای حاد غیرشایع حفظ نماید. این مواجهه البته نباید به اشتباه به عقبنشینی تعبیر شود. مسیری که در چند دهه طی شده باید با طرحریزی بلندملت اصلاح شود. طرحریزیای که هم نیاز به بهروزرسانی و دقیق ساختن قانون دارد و هم نیاز به پیوست اجتماعی و اقناع افکار عمومی. این مواجهه را اما عدهای بر نتابیده و آن را سیاستی از سر ناامیدی توصیف میکنند، حال اینکه مواجهه ناامیدوارانه این است که فضای فعلی را یک شکست مطلق ارزیابی کرده و با دستپاچگی برای رهایی از آن دست به جراحیهای دفعی و مرگآفرین زد.
برچسب عقبنشینی زدن به هر توصیه نرم و جامعنگرانه، مجریان ایدههای سلبی را به مسیری سوق میدهد که از دل آن رفتارهای رادیکالی مثل زدن سطل ماست روی سر و صورت مردم بیرون میزند. رفتارهایی که نهتنها کمکی به حل مساله نمیکند بلکه فضای دوقطبی و ناهنجاریهای اجتماعی را تشدید میکند. این شیوه مواجهه شاید عقبنشینی نام نگیرد اما تعبیری جز یک جنگ بدون ایده و استراتژی را نمیتوان به آن اطلاق نمود. آن هم نه جنگی با عامل خارجی بلکه جنگی با فرزندان ایران. جنگی برای خودکشی.
حرف واقعی بزنیم
اصلاح رویهها قبل از هر چیزی نیاز به ارزیابیهای واقعی دارد. عدم شناخت مساله و راهبردهای حل آن باعث میشود سیاستگذار از برنامهریزی و خطمشیگذاری فاصله گرفته و در زمانهای مختلف هر بار به اقتضای شرایط تصمیمی جدید و گاه متناقض با گذشته اتخاذ کند. ماجرای فیلتر شبکههای اجتماعی نمونهای از همین نوع تصمیمگیری است. در روزهای انتخابات کاندیداها حضور در شبکههای اجتماعی را یک ظرفیت توصیف میکردند اما تنها یک سال زمان کافی بود تا عبارت «فضای مجازی ظرفیت است» با عبارت «شبکههای اجتماعی تهدید است» جایگزین شود. حداقلیترین پیامد این شیوه تصمیمگیری این است که افکار عمومی اعتماد خود را نسبت به سیاستگذار از دست داده و در سایر تصمیمگیریها نیز همراهی و اعتمادی از خود نشان ندهد.
آنچه همین رویه متناقض باعث شد تا طرحهای صیانتگونه بدون پیوست اجتماعی در مسیر قانونی شدن قرار گیرد تا مبادا حساسیت اجتماعی را برانگیزد. نهایتا نیز همین حساسیت اجتماعی اگرچه توانست جلوی قانونی شدن صیانت از فضای مجازی را بگیرد اما در جلوگیری از اجرای بیضابطه فیلترینگ ناکام ماند. یعنی تصمیمگیری برای یکی از محیطترین حیطههای زندگی جامعه بدون ارائه توضیح قانعکننده به جامعه. بعد از آزمون فضای مجازی اکنون دستگاه سیاستگذاری خود را در آزمون اجتماعی دیگری به نام حجاب میبیند و این توقع وجود دارد که حداقل مسیر پرتناقض صیانت را بار دیگر در پیش نگیرد. آنطور که در رسانهها منتشر شده وزارت کشور و مجلس طرحهایی را در رابطه با حجاب نیز در دستورکار قرار دادهاند.
طرحهایی که ادبیات بیانیه وزارت کشور نشان میدهد نباید چیزی پیچیده و فراتر از راهبردهای سلبی را از آن توقع داشت. آنطور که در بیانیه اخیر وزارت کشور آمده است: «دستگاه محترم قضایی، ضابطان و سایر نهادهای ذیربط نسبت به مواجهه با معدود هنجارشکنان اقدام خواهند نمود و اجازه تعدی به حریم و هویت مقدس زن مسلمان ایرانی را نخواهند داد.» وزارت کشور که در بیانیه خود خطاب به هنجارشکنان هشدار برخورد میدهد باید همزمان به افکار عمومی نیز توضیح دهد که چه ایدهای برای برخورد دارد و برمبنای چه منطق و جامعه آماری چنین ایدهای را در دستورکار قرار داده است. زمانی که در متن بیانیه عبارت «معدود» برای هنجارشکنان استفاده میشود باید این توضیح نیز ارائه شود که برمبنای چه پژوهش آماری هنجارشکنان معدود ارزیابی شدهاند و همچنین این توضیح نیز باید داده شود که اساسا مفهوم هنجارشکن در ذهن سیاستگذار چیست.
اگر چنین پژوهشی صورت گرفته باید نتایج آن نیز به اطلاع افکار عمومی رسیده و تشریح شود که چه افقها و چشماندازهایی برای این طرحها در نظر گرفته شده است. درنتیجه اقناع جامعه است که پشتوانه اجتماعی برای اجرایی شدن ایدههای سلبی و ایجابی احتمالی فراهم میآید. در غیر این صورت این ذهنیت در افکار عمومی ایجاد میشود که ایدههای مطرحشده تناسبی با واقعیت جامعه و مبانی نظری دقیق نداشته و صرفا واکنشی انفعالی به اتفاقات جامعه است. زمانی که پیوست اجتماعی برای سیاستهای اتخاذی وجود نداشته باشد طبعا افکار عمومی نیز همچون طرح صیانت نسبت به ماجرا حساسیت نشان داده و به آن بدبین خواهد بود.
تجربه طرح صیانت نشان میدهد که سیاستگذار در مواجهه با این حساسیت اجتماعی که خود عامل آن بوده است نهتنها عقبگردی برای اصلاح رویه را در دستورکار قرار نداد بلکه رویه قانونگذاری را نیز کنار گذاشته و مسیر اجرای سیاست در پستو را از غیرعلنی به غیرقانونی ارتقا داد. این توقع وجود دارد که مسیر برخورد سلبی در مواجهه با پدیده بدحجابی همچون طرح صیانت در پیش گرفته نشود؛ چراکه حجاب صرفا به زیست مجازی محدود نمانده و زیست حقیقی افراد را بهطور ملموستر درگیر میکند و بیتوجهی به افکار عمومی درمورد آن نیز طبعا تبعات عینیتر و پرهزینهتری در پی خواهد داشت.
نمونهای از سناریوهای پشتپرده دوقطبی حجاب
شاپرک شجریزاده خواستار تحریم ایران شد. این خبر جنجالی آذرماه سال 97 در رسانههای مختلف پخش شد. شاپرک شجریزاده، زنی خانهدار بدون هیچ سابقه فعالیت سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی قابلتوجه با شرکت در کنفرانسی در کانادا خواستار تحریم ایران شده بود. شاپرک شجریزاده یکی از دختران خیابان انقلاب بود که در اعتراض به حجاب با حرکتی نمادین در روز چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶ در محله قیطریه شال سفید خود را از سر برمیدارد و بر سر چوبی به اهتزاز درمیآورد. وی پس از یک هفته بازداشت در روز نهم اسفند با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد و در تیرماه سال 97 ایران را ترک کرد. شجریزاده مدتی بعد در رسانههای ضدانقلاب ظاهر شد و گفت به یکی از کشورها پناهنده شده است. وی نهایتا نیز در یک کنفرانس مطبوعاتی در پارلمان کانادا حضور یافته و خواهان تحریم ایران میشود.
اروین کاتلر، نماینده سابق مجلس کانادا که این روزها نامش به حمایت از چهرههایی همچون حامد اسماعیلیون گره خورده و رابطه خوبی نیز با منافقین دارد همان کسی است که این کنفرانس مطبوعاتی را برای شاپرک شجریزاده برگزار کرده بود. سردمداران این کنفرانس گروهی با نام اختصاری UANI یا همان «اتحاد علیه ایران هستهای» بودند. UANI یک سازمان غیرانتفاعی فراحزبی در ایالات متحده است که هدفش بهاصطلاح جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است. در این کنفرانس، ابتدا ایروین کاتلر، از نمایندگان سابق پارلمان کانادا و از مشاوران این سازمان سخنرانی کرد. چهرههای زیادی به این خبر عکسالعمل نشان دادند و ترانه علیدوستی در واکنش به این خبر در توییتر از کار وی انتقاد کرد.
گره خوردن نام حجاب به تحریم اهداف پشتپرده طراحان دوقطبی اجتماعی حول این موضوع را آشکار میکند. نمونه جدیدتر از این بهرهبرداری سیاسی علیه مردم ایران را در ماجرای پاییز 1401 شاهد بودیم. طرف غربی که در مذاکرات وین با ایران بر سر سازوکارهای رفع تحریم درحال مذاکره بود بهیکباره تصمیم گرفت اهرم فشاری برای خود دستوپا کرده تا بلکه ایران را به دادن امتیازات بیشتر ناگزیر کند. در همین راستا سران اروپایی همچون مرون بهیکباره از میز وین بلند شده و برای چهرههایی همچون مسیح علینژاد میز همکاری دستوپا کردند. نهایتا این توانمندی ایران در مدیریت بحران داخلی بود که طرف غربی را با دیوار واقعیت مواجه کرده و به مسیر دیپلماسی بازگرداند. این تجربهها نشان میدهد که در غائله حجاب بیش از اینکه قطببندیهای داخلی اهمیت داشته باشد این مواجهه با فرصتطلبان بیرونی است که موضوعیت دارد. فرصتطلبانی که به کمین نشستهاند تا خرمن ایران را آتش بزنند و گام اول و هوشمندانه در تقابل با آنها این است که ما خود با ساختن کوه از کاه فرصت این آتشبازی را برای آنها فراهم نکنیم.
منابع:
کیهان
وطن امروز
فرهیختگان