0
مسیر جاری :
شهنشه گفت کز بخت دل فروز امیرخسرو دهلوی

شهنشه گفت کز بخت دل فروز

شهنشه گفت کز بخت دل فروز شاعر : امير خسرو دهلوي به جوي شير خواهم رفت امروز شهنشه گفت کز بخت دل فروز برون آمد بر آئين شتابان کشيد از تن لباس مرزبانان به جوي شير شد...
چو در ار من رسيد از جنبش تيز امیرخسرو دهلوی

چو در ار من رسيد از جنبش تيز

چو در ار من رسيد از جنبش تيز شاعر : امير خسرو دهلوي زره داران شيرين کرد پرهيز چو در ار من رسيد از جنبش تيز چو شب در خواب رفتم بر سر تخت حکايت کرد کز بيداري بخت درامد...
به نام نقشبندي لوح هستي امیرخسرو دهلوی

به نام نقشبندي لوح هستي

به نام نقشبندي لوح هستي شاعر : امير خسرو دهلوي که بر ما فرض کرد ايزد پرستي به نام نقشبندي لوح هستي سخن را با معاني داد پيوند خرد را با کفايت کرد خرسند به تيغ از يکدگر...
به نام آنکه تن را نور جان داد امیرخسرو دهلوی

به نام آنکه تن را نور جان داد

به نام آنکه تن را نور جان داد شاعر : امير خسرو دهلوي خرد را سوي دانائي عنان داد به نام آنکه تن را نور جان داد غلامم ليک خسرو نام دارم سلام من که دل در دام دارم فراموشيم...
حکايت فاش گشت اندر زمانه امیرخسرو دهلوی

حکايت فاش گشت اندر زمانه

حکايت فاش گشت اندر زمانه شاعر : امير خسرو دهلوي به گوش عالمي رفت اين فسانه حکايت فاش گشت اندر زمانه رسيد آگاهي اندر گوش خسرو چو اندر شهر گشت اين داستان نو به دل شد...
چو شيرين که گهي پيشش رسيدي امیرخسرو دهلوی

چو شيرين که گهي پيشش رسيدي

چو شيرين که گهي پيشش رسيدي شاعر : امير خسرو دهلوي نمک بودي که بر ريشش رسيدي چو شيرين که گهي پيشش رسيدي نه آن يابد نه بي آن گيرد آرام چو مرغي تشنه کابي بينداز دام دلش...
برون آمد چو صبح عالم افروز امیرخسرو دهلوی

برون آمد چو صبح عالم افروز

برون آمد چو صبح عالم افروز شاعر : امير خسرو دهلوي بسان جوي شير از چشمه‌ي روز برون آمد چو صبح عالم افروز به کوه سنگ شد چون کوه پولاد به کوه انداختن فرزانه فرهاد که...
خبر شد چون به شيرين مشوش امیرخسرو دهلوی

خبر شد چون به شيرين مشوش

خبر شد چون به شيرين مشوش شاعر : امير خسرو دهلوي که خسرو شد به شيرين دگر خوش خبر شد چون به شيرين مشوش همه شب تا سحرگه بگريستي زار به تنهائي نشستي در شب تار گهي در دشت...
عروس صبح دم چون پرده برداشت امیرخسرو دهلوی

عروس صبح دم چون پرده برداشت

عروس صبح دم چون پرده برداشت شاعر : امير خسرو دهلوي جهان را جلوه‌ي خور در نظر داشت عروس صبح دم چون پرده برداشت که عقدي بست بر رسم مغاني طلب کردند موبد را نهاني مراد...
به صد خواهشگري شهرا پريروي امیرخسرو دهلوی

به صد خواهشگري شهرا پريروي

به صد خواهشگري شهرا پريروي شاعر : امير خسرو دهلوي به عشرتگاه خود شد ميهمان جوي به صد خواهشگري شهرا پريروي به مهمان رفت در مهمان سرايش شهنشه نيز نگذشت از رضايش ملک...