0
مسیر جاری :
آغاز سخن به نام شاهي امیرخسرو دهلوی

آغاز سخن به نام شاهي

آغاز سخن به نام شاهي شاعر : امير خسرو دهلوي کار است چو چرخ بارگاهي آغاز سخن به نام شاهي روزي ده‌ي جانور شب و روز سازنده‌ي گوهر شب افروز گويا کن بلبلان به دستان ...
آغاز صحيفه‌ي معاني امیرخسرو دهلوی

آغاز صحيفه‌ي معاني

آغاز صحيفه‌ي معاني شاعر : امير خسرو دهلوي بر نام خداي جاوداني آغاز صحيفه‌ي معاني اندازه کرا، که واستاند آن را که هدايتي رساند آن کيست که باز بخشدش نور وان را که...
گوينده‌ي اين کهن فسانه امیرخسرو دهلوی

گوينده‌ي اين کهن فسانه

گوينده‌ي اين کهن فسانه شاعر : امير خسرو دهلوي زان شعله چنين کشد زبانه گوينده‌ي اين کهن فسانه پروانه صفت بر آتش تيز کان شمع نهان گداز شب خيز شاهين زندش چه حال باشد...
توقيع کش مثال اين حرف امیرخسرو دهلوی

توقيع کش مثال اين حرف

توقيع کش مثال اين حرف شاعر : امير خسرو دهلوي در نامه، سخن چنين کند صرف توقيع کش مثال اين حرف او رنگ نشين بي خزينه کان سوخته‌ي خراب سينه لختي ز فراق در مرض ماند ...
خواننده‌ي حرف آشنايي امیرخسرو دهلوی

خواننده‌ي حرف آشنايي

خواننده‌ي حرف آشنايي شاعر : امير خسرو دهلوي زين گونه کند سخن سرايي خواننده‌ي حرف آشنايي وز باده‌ي غم خراب گشته کان پير جگر کباب گشته شد ساخته‌ي گزند جاويد چون زد...
پير از دل دردمند برخاست امیرخسرو دهلوی

پير از دل دردمند برخاست

پير از دل دردمند برخاست شاعر : امير خسرو دهلوي اشتر طلبيد و محمل آراست پير از دل دردمند برخاست گشتند بهم ز خويش پيوند از اهل قبيله مهتري چند در حله‌ي لعبت حصاري ...
گوينده‌ي حکايت آن چنان کرد امیرخسرو دهلوی

گوينده‌ي حکايت آن چنان کرد

گوينده‌ي حکايت آن چنان کرد شاعر : امير خسرو دهلوي کان خسته چو باد پدر روان کرد گوينده‌ي حکايت آن چنان کرد نزديک به مرگ و از خرد دور آمد به سراي خويش رنجور بگسست ز...
چون سيل غمش رسيد بر فرق امیرخسرو دهلوی

چون سيل غمش رسيد بر فرق

چون سيل غمش رسيد بر فرق شاعر : امير خسرو دهلوي از پرده برون فتاد چون برق چون سيل غمش رسيد بر فرق و افگند به تارک از زمين خاک بيرون شد و کرد پيرهن چاک بر خاک، مراغه...
چون رفت به گوش هر کس اين راز امیرخسرو دهلوی

چون رفت به گوش هر کس اين راز

چون رفت به گوش هر کس اين راز شاعر : امير خسرو دهلوي وز هر طرفي برآمد آواز چون رفت به گوش هر کس اين راز شد شيفته‌ي فلان پري روي کازاده جواني از فلان کوي خواند شب و...
دندانه گشاي قفل اين راز امیرخسرو دهلوی

دندانه گشاي قفل اين راز

دندانه گشاي قفل اين راز شاعر : امير خسرو دهلوي زين گونه در سخن کند باز دندانه گشاي قفل اين راز رخشنده شد آن قبيله را رخ کان روز که زاد قيس فرخ بر عامريان خجسته شد...