0
مسیر جاری :
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز داستان

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز

روزگاری پسری به سفری دور رفته بود و ماه‌ها بود که از او خبری نبود. مادر پسر برای بازگشت پسرش دعا می‌کرد و هر روز علاوه بر نان خانه، یک نان اضافه می‌پخت و پشت پنجره می‌گذاشت تا
وقتی همه مدیر می‌شوند! داستان

وقتی همه مدیر می‌شوند!

سه داستان انگیزشی از سعید حیدری:
ثروتمندتر از بیل گیتس داستان

ثروتمندتر از بیل گیتس

سه داستان زیبا و انگیزشی را به قلم سعید حیدری در این صفحه خواهیم خواند:
از غرور و خودخواهی پاک شو! داستان

از غرور و خودخواهی پاک شو!

سه داستان زیبا با موضوعات انگیزشی به قلم سعید رحیمی:
امروز مال من است! داستان

امروز مال من است!

راسخون، سه داستان انگیزشی نوشته سعید حیدری را به اشتراک گذاشته است.
سه داستان با موضوع سعی و تلاش داستان

سه داستان با موضوع سعی و تلاش

سعید حیدری نویسنده داستان های زیر است که استادانه پند و اندرز های زیبا و به جای ماندنی داده است.
همین حالا را زندگی کن! داستان

همین حالا را زندگی کن!

جوانی غمگین و افسرده نزد استادش آمد و از او کمک خواست. استاد، جوان را به کنار برکه‌ای برد و از او خواست تا سنگریزه‌ای داخل آن بیندازد.
نجات صدف‌ها داستان

نجات صدف‌ها

مردی کنار ساحل قدم می‌زد. در فاصله دورتر کسی را دید که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین برمی‌دارد و داخل آب می‌اندازد. نزدیک‌تر شد و دید مردی بومی صدف‌هایی را که به ساحل می‌افتد، در آب می‌اندازد.
نمره‌ی نقاشی داستان

نمره‌ی نقاشی

مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می‌شدند و چند نفر سوار می‌شدند.
جراح عزادار داستان

جراح عزادار

مردی که پسرش در اتاق جراحی منتظر رسیدن دکتر جراح بود، با دیدن جراح، عصبانی جلو رفت و فریاد زد: چرا این قدر دیر آمدید؟ مگر نمی‌دانید جان پسر من در خطر است؟ مگر شما احساس ندارید؟ پزشک