0
مسیر جاری :
زشت‌ترین دختر کلاس داستان

زشت‌ترین دختر کلاس

او زشت‌ترین دختر کلاس بود. روز اولی که به مدرسه آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه‌ی مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل دختر ایستاد و گفت:...
خدا پشت پنجره ایستاده داستان

خدا پشت پنجره ایستاده

روزی خداوند به فرشته‌ای فرمان داد که به زمین برو و با ارزش‌ترین چیز دنیا را بیاور. فرشته به میدان جنگ رفت و آخرین قطره‌ی خون جوانی را که در دفاع از وطنش کشته شده بود را آورد.
امروز، آخرین روز تو است! داستان

امروز، آخرین روز تو است!

روزی پدر ثروتمندی، پسرش را به یک دهکده‌ی فقیرنشین برد تا پسر از نزدیک مردم فقیر و زحمتکش را ببیند و قدر داشته‌هایش را بیشتر بداند. بعد از بازگشت از دهکده، پدر از پسرش پرسید: پسرم! از زندگی
می‌خواهم زنده بمانم! داستان

می‌خواهم زنده بمانم!

سه نفر از مطلب پزشکی خارج شدند. پزشک به هر سه آنها گفته بود که به دلیل بیماری که دارند به زودی خواهند مرد. مرد اول با شنیدن این خبر با خود فکر کرد من همیشه در فکر کار بوده‌ام. حالا که چیزی
خودت را کنار بکش! داستان

خودت را کنار بکش!

روزی پدری برای نشان دادن زشتی خشم و عصبانیت به پسرش که اخلاق خوبی نداشت و زود از کوره درمی‌رفت، تعدادی میخ داد و گفت: عزیزم! هر بار که عصبانی می‌شوی، یکی از میخ‌ها را به دیوار
بساط دست‌فروشی داستان

بساط دست‌فروشی

کودکی در حال سقوط از بلندی بود که درویشی این صحنه را دید. پس فوراً فریاد زد: «او را نگه‌دار.» کودک بین زمین و آسمان ماند و درویش کودک را گرفت. مردم که شاهد این اتفاق بودند، دور درویش جمع
اجابت دعا داستان

اجابت دعا

داستانی زیبا درباره اجابت دعا به قلم سعید حیدری:
زنده بودن، همان زندگی کردن نیست! داستان

زنده بودن، همان زندگی کردن نیست!

استادی در کلاس لیوانی پر از آب به دست گرفت و به بچه‌ها نشان داد و پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم یا شاید 100 گرم. استاد گفت: من هم وزن دقیق آن را
مثل دانه‌ی قهوه باش! داستان

مثل دانه‌ی قهوه باش!

دختری نزد مادرش از سختی‌های زندگی شکایت می‌کرد. مادر که می‌خواست درسی به دخترش بدهد، او را به آشپزخانه برد و سه ظرف آب جوش روی اجاق گذاشت.
عقابی که پرواز نمی‌کرد داستان

عقابی که پرواز نمی‌کرد

استادی از شاگردانش پرسید: چه چیزی انسان را زیبا می‌کند؟ یکی گفت: چشمان درشت. یکی گفت: قد بلند. دیگری گفت: پوست شفاف و درخشان.