مسیر جاری :
کالری نان تافتون چقدر است؟ + ارزش غذایی
کالری نان خشک چقدر است؟ + ارزش غذایی
معنی اسم غزل و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم گیتی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
آرمان نهایی امام حسین(ع) از قیام و نهضت کربلا
کالری روغن زیتون چقدر است؟ + ارزش غذایی
کالری خیار شور چقدر است؟ + ارزش غذایی
علت بی طرفی مردم مدینه و عقب نشینی خواص کوفه در حادثه عاشورا چیست؟
کالری خرمالو چقدر است؟ + ارزش غذایی
وجود خلط یا مخاط شفاف در مدفوع
پیش شماره شهر های استان تهران
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
دعا برای ختم به خیر شدن امور و گشایش مسائل
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
اسامی پسرانه زیبا و باکلاس
علم پشت پرده رنگ حنا
تقویت ارزشهای شخصی با اهدا به خیریه
اهدا به خیریه (donation) عبارت است از هدیه به خیریه، کمکهای بشردوستانه یا به نفع یک دلیل. اهدا به خیریه ممکن است به اشکال مختلفی از قبیل پول، صدقه، خدمات، یا کالاهایی مانند لباس، اسباببازی، غذا یا وسایل...
من مسیحی هستم
سمیه عالمی داستان «من مسیحی هستم» را با موضوع وقف نوشته است.
مفهوم بینالمللی وقف و انواع آن
مفهوم بینالمللی وقف به کل دارایی های قابل سرمایهگذاری موسسه غیرانتفاعی گفته می شود گه در این مبحث به آن می پردازیم.
این سفره هنوز مهمان دارد
«این سفره هنوز مهمان دارد» داستانی است با موضوع وقف و درباره پسری است که خانواده دوستش را برای افطار دعوت می کند.
غریبه رو بیشتر از خودی دوست دارن
« غریبه رو بیشتر از خودی دوست دارن» در مورد یک فرد انقلابی است که به خاطر مبارزات انقلابی اش تبعید شده است.
بابا قرض دارد
«بابا قرض دارد» مقاله ای است با موضوع وقف که توسط فاطمه نفری نگاشته شده است و در آن نگرانی پسر نوجوانی را از قرض مند بودن پدرش به تصویر می کشد.
این یک کتاب نایاب است
«این یک کتاب نایاب است» عنوان داستانی است از سمیه عالی با موضوع وقف.
آن چند روزِ برفی
رضا کبریت کشید و گذاشت پای فتیله ی فانوس. دوروبرمان روشن شد. نفسم بالا آمد. خداخدا می کردم رضا و بقیه ی بچه ها صدای تیریک تیریک به هم خوردن دندان هایم را نشنیده باشند؛ نه اینکه همه اش از ترس باشد،...
خرمای شیرین...
رسول با چوب روی دیوار خط کشید و دوباره زیر لب خط ها را شمرد:
- «شد 15روز. پس چرا نیامد؟ نکنه چاخان کردی؟»
دیلو، دستش را روی سینه اش گذاشت و برافروخته گفت: « آقام خودش گفت همین روزها می آید. تازه...
تخممرغ ها پشت در بود
مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی کردم به این زودی ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می دادم که آخرش می فهمید. حالا امروز نه، فردا. اصلا تقصیر من نبود، تقصیر مرادی بود...