0
مسیر جاری :
خداوندا تو مي‌داني که بنده انوری

خداوندا تو مي‌داني که بنده

خداوندا تو مي‌داني که بنده شاعر : انوري نيارد هيچ زحمت تا تواند خداوندا تو مي‌داني که بنده ز گيتي مرجع ديگر نداند وليکن چون به چيزي حاجت افتد که از کس جز شما چيزي...
وز قدر تو اندر حروف معجم انوری

وز قدر تو اندر حروف معجم

وز قدر تو اندر حروف معجم شاعر : انوري کلک تو نهد زانکه او تواند وز قدر تو اندر حروف معجم پيش قلمت هر ز بر نداند منشي فلک با فنون انشاء آن خواهد کانجم برو فشاند ...
انوري را خدايگان جهان انوری

انوري را خدايگان جهان

انوري را خدايگان جهان شاعر : انوري پيش خود خواند و دست داد و نشاند انوري را خدايگان جهان واندر آن سحر کرد و در افشاند باده فرمود و شعر خواست ازو کس فرستاد و پيش تختش...
افتخار جهان حميدالدين انوری

افتخار جهان حميدالدين

افتخار جهان حميدالدين شاعر : انوري که خرد مدح تو همي خواند افتخار جهان حميدالدين که نداند همي و نتواند دانکه از هيچ روي نتوان گفت گرچه حالي تواند و داند ماند يک...
اوحدالدين که در سوئال و جواب انوری

اوحدالدين که در سوئال و جواب

اوحدالدين که در سوئال و جواب شاعر : انوري بدهد داد علم و بستاند اوحدالدين که در سوئال و جواب بکند چون به فضل برخواند به بزرگي جواب اين فتوي پس تواند کز آن بگرداند...
من واين نفس که با قحبه‌ي رعناي جهان انوری

من واين نفس که با قحبه‌ي رعناي جهان

من واين نفس که با قحبه‌ي رعناي جهان شاعر : انوري چون خسان عشق نبازم نه به سهو و نه بعمد من واين نفس که با قحبه‌ي رعناي جهان همت ناستدن هست و لله الحمد قدرت دادن اگر نيست...
اي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت انوری

اي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت

اي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت شاعر : انوري تا به جايي همتت برشد که فکرت بر نشد اي خداوندي که درمعراج قدر و منزلت بر مسي هرگز فکندش آسمان کان زر نشد خاک‌پاي تست آنکش...
گفتم چو لطف بار خدايم قبول کرد انوری

گفتم چو لطف بار خدايم قبول کرد

گفتم چو لطف بار خدايم قبول کرد شاعر : انوري جانم ز قهر و غصه‌ي ايام رسته شد گفتم چو لطف بار خدايم قبول کرد روزيم فاضل آمد و روزم خجسته شد گفتم چو صبح وعده‌ي انعام او...
مدت عالم به آخر مي‌رسد بي‌هيچ شک انوری

مدت عالم به آخر مي‌رسد بي‌هيچ شک

مدت عالم به آخر مي‌رسد بي‌هيچ شک شاعر : انوري طالع عالم نمي‌بيني که چون منحوس شد مدت عالم به آخر مي‌رسد بي‌هيچ شک آدمي‌زاد از بقا يکبارگي مايوس شد احتباس روزي خلق آسمان...
گر اندک صلتي بخشد اميرت انوری

گر اندک صلتي بخشد اميرت

گر اندک صلتي بخشد اميرت شاعر : انوري ازو بستان کزو بسيار باشد گر اندک صلتي بخشد اميرت که اندر عمر خود يکبار باشد عطاي او بود چون ختنه کردن انعام نصيب غير باشد شعر...