0
مسیر جاری :
اي بديع‌الزمان بيا و ببين انوری

اي بديع‌الزمان بيا و ببين

اي بديع‌الزمان بيا و ببين شاعر : انوري که ز بدعت جهان چه مي‌زايد اي بديع‌الزمان بيا و ببين تا فلکشان به غم بفرسايد دوستان را به رنج بگذاري که ترا اين چنين همي بايد...
خداي کار چو بر بنده‌اي فرو بندد انوری

خداي کار چو بر بنده‌اي فرو بندد

خداي کار چو بر بنده‌اي فرو بندد شاعر : انوري به هرچه دست زند رنج دل بيفزايد خداي کار چو بر بنده‌اي فرو بندد ز بهر چيزي خوار و نژند باز آيد وگر به طبع شود زود نزد همچو...
مفتي شرع کرم عاقله‌ي ملت جود انوری

مفتي شرع کرم عاقله‌ي ملت جود

مفتي شرع کرم عاقله‌ي ملت جود شاعر : انوري آنکه از مادر احرار چنو کم زايد مفتي شرع کرم عاقله‌ي ملت جود حکم فتوي بکند مشکل آن بگشايد فتوي بنده چو از روي کرم برخواند ...
جاييست نشسته چاکر تو انوری

جاييست نشسته چاکر تو

جاييست نشسته چاکر تو شاعر : انوري جايي که درو طرب افزايد جاييست نشسته چاکر تو چنگي تر و خوش همي سرايد با مطربه‌اي چو ماه تابان جز طلعت تو که مي‌ببايد اسباب نشاط...
شاهدي دارم اي بزرگ چنانک انوری

شاهدي دارم اي بزرگ چنانک

شاهدي دارم اي بزرگ چنانک شاعر : انوري چاکرش آفتاب مي‌بايد شاهدي دارم اي بزرگ چنانک يک جهان زر ناب مي‌بايد تا دلم تل سيم او بيند گند مستي خراب مي‌بايد نشود راست...
اي خداوندي که از ايام اگر خواهي بيابي انوری

اي خداوندي که از ايام اگر خواهي بيابي

اي خداوندي که از ايام اگر خواهي بيابي شاعر : انوري جز نظير خويش ديگر هرچت از خاطر برآيد اي خداوندي که از ايام اگر خواهي بيابي تا ابد از آتش او فعل آب کوثر آيد تاد اگر...
زهي صاحب ملک پرور که گيتي انوری

زهي صاحب ملک پرور که گيتي

زهي صاحب ملک پرور که گيتي شاعر : انوري سخاي ترا چرخ يک روزه آيد زهي صاحب ملک پرور که گيتي همي لرزه در چرخ پيروزه آيد زلعل نگين تو درحکم مطلق ازو باد را سنگ در موزه...
کرد عالي بناي اين مجدود انوری

کرد عالي بناي اين مجدود

کرد عالي بناي اين مجدود شاعر : انوري اختر سعد و طالع مسعود کرد عالي بناي اين مجدود صدر دنيا ضياء دين مودود از براي نزول مير عميد آتش و آب را نزول وصعود آنکه حکمش...
اي شاه ز نقدها که باشد انوری

اي شاه ز نقدها که باشد

اي شاه ز نقدها که باشد شاعر : انوري در کيسه‌ي صبح و شام موجود اي شاه ز نقدها که باشد الا نفسي سه چار معدود در کيسه‌ي عمر انوري نيست تا خرج کند چو نقد معهود وان...
يک چند روزگار نه از راه مکرمت انوری

يک چند روزگار نه از راه مکرمت

يک چند روزگار نه از راه مکرمت شاعر : انوري بر ما دري ز نعمت گيتي گشاده بود يک چند روزگار نه از راه مکرمت گفتي که نزد ما به امانت نهاده بود چون چيز اندکي به هم افتاد باز...