0
مسیر جاری :
محبّت بي پاداش افسانه‌ها

محبّت بي پاداش

گرگي که استخواني را در گلويش گير کرده بود،‌ دنبال کسي مي‌گشت تا استخوان را از گلوي او بيرون بياورد. در اين هنگام به لک‌لکي برخورد و از او خواست تا در مقابل دستمزد، او را از اين عذاب نجات دهد. لک‌لک
زاده‌ي ترس افسانه‌ها

زاده‌ي ترس

بچّه گوزني از گوزن سالخورده‌اي پرسيد: «پدر! طبيعت تو را بزرگ‌تر و سريع‌تر از سگ آفريده است. به‌علاوه با شاخ‌هاي بزرگ و حيرت‌انگيزت مي‌تواني از خود دفاع کني. با اين همه نمي‌دانم چرا اين‌چنين هراسان از
ديگ به ديگچه مي‌گويد رويت سياه افسانه‌ها

ديگ به ديگچه مي‌گويد رويت سياه

گرگي گوسفندي را از گلّه‌اي دزديده بود و به لانه‌اش مي‌برد که شيري از راه رسيد و آن را از چنگ او بيرون‌ آورد.
هميشه در اشتباه افسانه‌ها

هميشه در اشتباه

برّه‌اي از رودخانه آب مي‌خورد. گرگي بره را ديد و به فکر يافتن بهانه‌اي موجّه براي خوردن او افتاد. گرگ بالادست برّه، کنار آب ايستاد و بهانه گرفت که آب را گل‌آلود مي‌کند تا او نتواند آب بنوشد.
مزد خيانت افسانه‌ها

مزد خيانت

يک‌بار گرگ‌ها به سگ‌ها گفتند: «چرا شما که درست مثل ما هستيد، با ما به تفاهمي برادرانه نمي‌رسيد؟ بين ما هيچ تفاهمي وجود ندارد. ما آزاد زندگي مي‌کنيم. شما مثل برده‌ها چاپلوسي انسان‌ها را مي‌کنيد. آن‌ها شما...
چاه مکَن بهر کسي افسانه‌ها

چاه مکَن بهر کسي

جز روباه، تمام جانوران به ديدار شير پيري رفتند که در غاري به بستر بيماري افتاده بود. گرگ از فرصت استفاده کرد و مشغول بدگويي از روباه شد. او به شير مي‌گفت که روباه هيچ احترامي براي سرور و آقاي خود قائل...
مذاکره از موضع ضعف افسانه‌ها

مذاکره از موضع ضعف

هنگامي که خرگوش‌‌ها براي جانوران جنگلي سخنراني کردند و به آن‌ها گفتند که سهم تمام جانوران بايد برابر باشد، شيرها جواب دادند: «پا پشمالوها، خوب سخنراني کرديد، امّا سخنراني شما يک چيز کم داشت. سخنراني
همه را به يک چوب نبايد راند افسانه‌ها

همه را به يک چوب نبايد راند

شيري بر سر گاو نري که شکار کرده بود، ايستاده بود. راهزني از راه رسيد و سهمي از گوشت گاو تقاضا کرد.
افتاده‌ي بزرگ افسانه‌ها

افتاده‌ي بزرگ

شيري پير و درمانده و ناتوان بر زمين افتاده بود و آخرين نفس‌هاي خود را مي‌کشيد. در اين هنگام گرازي از راه رسيد و با دندان‌هاي سهمگين خود ضربه‌ي مهلکي به شير زد تا انتقام زخم کهنه‌اي را که از او به تن داشت،...
سهم شير افسانه‌ها

سهم شير

شيري با گورخري به شکار رفتند. شير به هنگام شکار، از قدرت خود و گورخر از لگدهاي چابک خود استفاده مي‌کرد. پس از پايان شکار، شير آن‌چه را به‌دست آورده بودند، به سه بخش مساوي تقسيم کرد.