0
مسیر جاری :
خيال نکني کسي شده اي! ادبیات دفاع مقدس

خيال نکني کسي شده اي!

مدتي مسؤوليت ستاد مبارزه با مواد مخدّر نهبندان را به عهده داشت. يکي از اقوام نزديک، پيغام داده بود: «به رجبعلي بگوييد کسي را که دستگير کرده اي از آشنايان است، کاري به او نداشته باش.»
حسن ظن و نگاه مثبت ادبیات دفاع مقدس

حسن ظن و نگاه مثبت

داشت براي من از شيطان حرف مي زد و از رسوخ هاي پنهاني اش. مي گفت: «اوايل جنگ، روز به روز مسؤوليتهاي بالاتري به من مي دادند. اين طرف و آن طرف گاهي مي شنيدم که از من تعريف مي کنند. يک بار، يک خبرنگار آمد...
پايه ي تربيتش محبت بود ادبیات دفاع مقدس

پايه ي تربيتش محبت بود

نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل کوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه کرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود.
توصیه به حجاب فاطمی و زینبی در وصایای شهدا وصیت‌نامه و دست‌نوشته

توصیه به حجاب فاطمی و زینبی در وصایای شهدا

امیدوارم برای من خواهرانی زینب صفت و زهرا گونه باشید، صبور و مقاوم در برابر ناملایمات و سختی های زندگی باشید و همیشه و در همه حال حیا و حجاب ظاهر و باطنتان را حفظ کنید.
وصایای شهدا پیرامون لزوم حفظ حجاب وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصایای شهدا پیرامون لزوم حفظ حجاب

خواهرم از تو می خواهم که در همه حال و همیشه حجاب خود را حفظ کنی و با امر به معروف و نهی از منکر تمامی خواهران را به این کار تشویق کنی و با این عمل خویش ادامه دهنده راه شهدا باشی.
بچه ها بياييد گردوها را برداريد ادبیات دفاع مقدس

بچه ها بياييد گردوها را برداريد

چند سالي که در اهواز زندگي مي کرديم، وقتي از خط مقدم جبهه برمي گشت و مي ديد که مشغول کار هستيم با من همراه مي شد. حتي در آشپزي به من کمک مي کرد. در تمام اموري که فکر مي کرد مي تواند به من کمک کند، از همراهي...
دهانت بخاطر حرف زشت بو مي دهد! ادبیات دفاع مقدس

دهانت بخاطر حرف زشت بو مي دهد!

اوايل مهر بود. کم کم هوا داشت سرد مي شد. روستاي سرخ ده بوديم. در اين فصل بيشتر ساکنان کوچ مي کردند و تقريباً روستا خالي از سکنه مي شد. يک روز صبح ديدم جواني که تقريباً هم سن و سال رشيد بود، گوسفندي را...
عيد واقعي ادبیات دفاع مقدس

عيد واقعي

سال 58، به دليل وضعيت خاصي که بر جامعه حاکم بود، معمولاً نيروهاي پاسدار بيشتر اوقات را در پادگان بودند و هر وقت مرخصي مي خواستند، بايد از مسؤول مربوطه برگه ي مرخصي مي گرفتند و دژبان دم در هم کنترل مي کرد.
سيرت خوبان ادبیات دفاع مقدس

سيرت خوبان

وقتي نيروهاي جديد به جبهه و گردان اعزام مي شدند زود با سيد اُنس مي گرفتند چرا که اثرات اخلاق و معنويت او به قدري زياد بود که روي ديگران تأثير مي گذاشت.
عاشق کتاب و کتاب خواني ادبیات دفاع مقدس

عاشق کتاب و کتاب خواني

در پاسگاه گرمک مستقر بوديم. نيروها حدود سه ماه آنجا به انتظار عمليات مانده بوديم ولي عمليات انجام نشد. حوصله شان سر رفته بود. کمي هم براي تغذيه مشکل داشتند.