0
مسیر جاری :
روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست سنایی غزنوی

روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست

روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست شاعر : سنايي غزنوي زلف سيه زو چرا بدر دو تا هست روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست موي سياه تو گر چه اصل گناهست روي چو ماه تو گر چه مايه‌ي...
دارم سر خاک پايت اي دوست سنایی غزنوی

دارم سر خاک پايت اي دوست

دارم سر خاک پايت اي دوست شاعر : سنايي غزنوي آيم به در سرايت اي دوست دارم سر خاک پايت اي دوست نازند به خاکپايت اي دوست آنها که به حسن سرفرازند راضي شده‌ام برايت اي...
اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست سنایی غزنوی

اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست

اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست شاعر : سنايي غزنوي بر گرد بنده‌وار به گرد مقام دوست اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست گرد سراي دوست...
اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست سنایی غزنوی

اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست

اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست شاعر : سنايي غزنوي ليکن چه توان کرد که وقت تو کنونست اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست چون خوبي ديدار تو هر روز فزونست نشگفت اگر کبر تو...
تا خيال آن بت قصاب در چشم منست سنایی غزنوی

تا خيال آن بت قصاب در چشم منست

تا خيال آن بت قصاب در چشم منست شاعر : سنايي غزنوي زين سبب چشمم هميشه همچو رويش روشن است تا خيال آن بت قصاب در چشم منست بر گريبان دارم آنچ آن ماه را بر دامنست تا بديدم...
دوست چنان بايد کان منست سنایی غزنوی

دوست چنان بايد کان منست

دوست چنان بايد کان منست شاعر : سنايي غزنوي عشق نهاني چه نهان منست دوست چنان بايد کان منست نيست دگر آنچه گمان منست عاشق و معشوق چو ما در جهان تا بزيم جان جهان منست...
زان چشم پر از خمار سرمست سنایی غزنوی

زان چشم پر از خمار سرمست

زان چشم پر از خمار سرمست شاعر : سنايي غزنوي پر خون دارم دو ديده پيوست زان چشم پر از خمار سرمست ناخورده شراب چون شود مست اندر عجبم که چشم آن ماه بي دست و کمان و قبضه...
توبه‌ي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست سنایی غزنوی

توبه‌ي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

توبه‌ي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست شاعر : سنايي غزنوي دي که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست توبه‌ي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست وز مغابه‌ي جام تو قنديلها بر هم...
اي پر در گوش من ز چنگت سنایی غزنوی

اي پر در گوش من ز چنگت

اي پر در گوش من ز چنگت شاعر : سنايي غزنوي وي پر گل چشم من زرنگت اي پر در گوش من ز چنگت تنگ شکر از دهان تنگت هنگام سماع بر توان چيد آيد ز هزار زهره ننگت چون چنگ...
راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست سنایی غزنوی

راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست

راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست شاعر : سنايي غزنوي کان نه راه صورت و پايست کان راه دلست راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست چون ببازي جان و تن مقصود آنگه حاصلست...