0
مسیر جاری :
اي همه خوبي در آغوش شما سنایی غزنوی

اي همه خوبي در آغوش شما

اي همه خوبي در آغوش شما شاعر : سنايي غزنوي قبله‌ي جانها بر و دوش شما اي همه خوبي در آغوش شما در ميان لعل خاموش شما اي تماشاگه عقل نور پاش بر کران چشمه‌ي نوش شما ...
مرحبا مرحبا براي هلالا سنایی غزنوی

مرحبا مرحبا براي هلالا

مرحبا مرحبا براي هلالا شاعر : سنايي غزنوي آسمان را نماي کل کمالا مرحبا مرحبا براي هلالا جان ما را بخر ز دست خيالا چند ازين پرده ز آفتاب برون آي از جمال تو حال را ز...
اي به بر کرده بي وفايي را سنایی غزنوی

اي به بر کرده بي وفايي را

اي به بر کرده بي وفايي را شاعر : سنايي غزنوي منقطع کرده آشنايي را اي به بر کرده بي وفايي را بنما خلق انبيايي را بر ما امشبي قناعت کن خوبي و لطف و روشنايي را اي...
نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا سنایی غزنوی

نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا

نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا شاعر : سنايي غزنوي نيست بي‌گفتار تو در دل توانايي مرا نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا کرد هجران تو صفرايي و سودايي مرا در وصالت...
اين نصيب از دولت عشق تو بس باشد مرا سنایی غزنوی

اين نصيب از دولت عشق تو بس باشد مرا

اين نصيب از دولت عشق تو بس باشد مرا شاعر : سنايي غزنوي گر نه عشقت سايه‌ي من شد چرا هر گه که من اين نصيب از دولت عشق تو بس باشد مرا هرنفس کانرا بياد روزگار تو زنم روي...
ساقيا داني که مخموريم در ده جام را سنایی غزنوی

ساقيا داني که مخموريم در ده جام را

ساقيا داني که مخموريم در ده جام را شاعر : سنايي غزنوي ساعتي آرام ده اين عمر بي آرام را ساقيا داني که مخموريم در ده جام را خام در ده پخته را و پخته در ده خام را مير مجلس...
ساقيا دل شد پر از تيمار پر کن جام را سنایی غزنوی

ساقيا دل شد پر از تيمار پر کن جام را

ساقيا دل شد پر از تيمار پر کن جام را شاعر : سنايي غزنوي بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را ساقيا دل شد پر از تيمار پر کن جام را بشکنيم اندر زمانه گردش ايام را تا زماني...
مرد بي حاصل نيابد يار با تحصيل را سنایی غزنوی

مرد بي حاصل نيابد يار با تحصيل را

مرد بي حاصل نيابد يار با تحصيل را شاعر : سنايي غزنوي جان ابراهيم بايد عشق اسماعيل را مرد بي حاصل نيابد يار با تحصيل را نزد عيسا تحفه چون آري همي انجيل را گر هزاران جان...
چند رنجاني نگارا اين دل مشتاق را سنایی غزنوی

چند رنجاني نگارا اين دل مشتاق را

چند رنجاني نگارا اين دل مشتاق را شاعر : سنايي غزنوي يا سلامت خود مسلم نيست مر عشاق را چند رنجاني نگارا اين دل مشتاق را مشتري گردد هميشه محنت مخراق را هر کرا با عشق خوبان...
در ده پسرا مي مروق را سنایی غزنوی

در ده پسرا مي مروق را

در ده پسرا مي مروق را شاعر : سنايي غزنوي ياران موافق موفق را در ده پسرا مي مروق را انگشت کند بر آب زورق را زان مي که چو آه عاشقان از تف اين گنبد خانه‌ي معلق را ...