مسیر جاری :
کالری یک لیوان شیر کم چرب چقدر است؟
کالری یک لیوان آب هویج چقدر است؟
همه آنچه که باید درباره روستای تنگی سر بدانید
شهر ثمرین کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
همه آنچه که باید درباره روستای ژان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای شامیلرزان بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای تالون بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای علمده بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای فدیشه بدانید
همه آنچه که باید درباره روستای قارنه بدانید
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
پیش شماره شهر های استان تهران
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چو اين پيغامها در گوش کردم
چو اين پيغامها در گوش کردم شاعر : عبيد زاکاني بکلي ترک عقل و هوش کردم چو اين پيغامها در گوش کردم دلم درياي خون از ديده بگشاد ز شوقش آتشي در جانم افتاد که با او زود...
ترا آن به که راه خويش گيري
ترا آن به که راه خويش گيري شاعر : عبيد زاکاني شکيبائي در اين ره پيش گيري ترا آن به که راه خويش گيري نگردي اين چنين ديوانهي کس روي چون عاقلان در خانه زين پس که از...
ز سوز عشق من جانت بسوزد
ز سوز عشق من جانت بسوزد شاعر : عبيد زاکاني همه پيدا و پنهانت بسوزد ز سوز عشق من جانت بسوزد که اينت بفسرد وانت بسوزد ز آه سرد و سوز دل حذر کن به صد نيرنگ و دستانت بسوزد...
چو زلف خويشتن ناگه برآشفت
چو زلف خويشتن ناگه برآشفت شاعر : عبيد زاکاني بتنديد و در آن آشفتگي گفت چو زلف خويشتن ناگه برآشفت بدان مجنون بيسامان بگوئيد بدان رنجور بي درمان بگوئيد ز سر سوداي ما...
ضمير پاک آن مرغ سخن ساز
ضمير پاک آن مرغ سخن ساز شاعر : عبيد زاکاني چو اين افسانه کردم پيشش آغاز ضمير پاک آن مرغ سخن ساز چو آتش گشت و شد با باد همراه شد از حال دل پر دردم آگاه باستادي ز هر...
بديدم چشم مستت رفتم از دست
بديدم چشم مستت رفتم از دست شاعر : عبيد زاکاني گوام داير دلي گويائي هست ؟ بديدم چشم مستت رفتم از دست به مهرت هم نسي خوش کامم اج دست ؟ دلم خود رفت و ميترسم که روزي لوانت...
پس از عمري که دل خونابه ميخورد
پس از عمري که دل خونابه ميخورد شاعر : عبيد زاکاني خرد بيرون شد و دل کار ميکرد پس از عمري که دل خونابه ميخورد به صد افسون و صد دستان و نيرنگ چو بر دل شد زغم راه نفس تنگ...
در آن شبهاي تار از بيقراري
در آن شبهاي تار از بيقراري شاعر : عبيد زاکاني چو بسياري بناليدم بزاري در آن شبهاي تار از بيقراري صدائي گوش کرد از گوشهي بام مگر کز آه من سرو گلندام خرامان رو به نزديکان...
دلم زين بيش غوغا برنتابد
دلم زين بيش غوغا برنتابد شاعر : عبيد زاکاني سرم زين بيش سودا برنتابد دلم زين بيش غوغا برنتابد که آن ديوانه يغما برنتابد غمت را گو بدار از جان ما دست غمي کان سنگ خارا...
شبي شوقم شبيخون بر سر آورد
شبي شوقم شبيخون بر سر آورد شاعر : عبيد زاکاني ز غم در پاي دل جوشي برآورد شبي شوقم شبيخون بر سر آورد دل شوريده شوري در جهان بست تنم زنار گبران در ميان بست چو افيون...