0
مسیر جاری :
نبرد تبلیغاتی داستان‌هایی دربارۀ قرآن

نبرد تبلیغاتی

هنگامی كه جنگ احد پایان یافت، ابوسفیان خواست منصرف شود؛ لذا بالای كوه آمد و با صدای فاتحانه‌ای فریاد زد:
سازش ناپذیر داستان‌هایی دربارۀ قرآن

سازش ناپذیر

می‌دانیم كه بهانه جویی‎‌های مشركان یكی دو تا نبود. آنها برای این كه راه را بر دین مقدس اسلام ببندند و پیشرفت ونفوذ آن را متوقف سازند، به هر حیله و نیرنگی دست می‌یازیدند. از جمله پیشنهاد‎‌های احمقانه و...
سپاه صبح داستان‌هایی دربارۀ قرآن

سپاه صبح

در سال هشتم هجری قمری به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند، دوازده هزار سوار در سرزمین یابس جمع شده و با یكدیگر عهد بسته‌اند، كه تا پیامبر و علی را نكشند و جماعت مسلمانان را پراكنده نسازند،...
درخت بهشتی داستان‌هایی دربارۀ قرآن

درخت بهشتی

مردی باغی داشت كه شاخه‌ی یكی از درختان خرمای او، در خانه مرد فقیر و عالیمندی قرار گرفته بود. صاحب باغ وقتی بالای درخت می‌رفت تا خرما بچیند، اگر چند دانه خرما در خانه مرد فقیر می‌افتاد و كودكانش آن را برمی...
آیه‌ی امید داستان‌هایی دربارۀ قرآن

آیه‌ی امید

روزی گروهی از كوفیان نزد حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) بودند. آن حضرت رو به جمعیت كرده، فرمودند: شما می‌پندارید، امید بخش ترین آیه‌ای كه در قرآن است، این آیه می‌باشد: (قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ...
امدادهای غیبی داستان‌هایی دربارۀ قرآن

امدادهای غیبی

حذیفه‌ی یمانی می‌گوید: در جنگ خندق ما آن قدر گرسنگی و ترس و خستگی دیدیم كه خدا می‌داند. یك شب، كه میان لشكر احزاب اختلاف افتاده بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا كسی هست كه مخفیانه به...
ریشه‎‌های محرومیت داستان‌هایی دربارۀ قرآن

ریشه‎‌های محرومیت

هنگامی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد، بسیاری از مردم مدینه به كم فروشی آلوده بودند؛ حتی شخصی به نام ابو جهینه دو پیمانه كوچك و بزرگ داشت كه به هنگام خرید، از پیمانه بزرگ استفاده...
درخواست عذاب داستان‌هایی دربارۀ قرآن

درخواست عذاب

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین زیارت خویش از خانه كعبه (حجه الوداع)، وقتی به سرزمینی به نام غدیر رسید، پیك وحی آمد و از سوی خداوند متعال فرمان داد تا علی بن ابی طالب (علیه السلام) را...
قضاوت کودک داستان‌هایی دربارۀ قرآن

قضاوت کودک

كودكی هفت ساله بود و با كوكان دیگر بازی می‌كرد. دو نفر برای شكایت، نزد پدرش داوود آمده و دعوای خود را چنین مطرح كردند.
دیدار محبوب داستان‌هایی دربارۀ قرآن

دیدار محبوب

گرد خانه‌ی كعبه در طواف بودم، كه پیر مردی را دیدم. در نهایت ضعف و ناتوانی بود. غبار سفر بر سیمایش نشسته و عصا به دست، با تكیه برآن طواف می‌كرد.