مسیر جاری :
دراز گشت حديث درازدستي ما
دراز گشت حديث درازدستي ما شاعر : انوري سپيد گشت به يک ره سپيدکاري برف دراز گشت حديث درازدستي ما هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف زمين و آب دو فعلند پر منافع سخت چنانکه...
اي به طالع چو نام خود مسعود
اي به طالع چو نام خود مسعود شاعر : انوري وي به همت چو راي خويش رفيع اي به طالع چو نام خود مسعود امر و نهي ترا به طوع مطيع آسمان آن مطاع عالم کون به صباي وفا مزاج ربيع...
اي فلک با کمال تو ناقص
اي فلک با کمال تو ناقص شاعر : انوري وي جهان بينوال تو درويش اي فلک با کمال تو ناقص گرنه تدبير تو بود در پيش گم کند راه مصلحت تقدير در جهاني و از جهاني بيش همچو...
عادت طرح شعر آوردند
عادت طرح شعر آوردند شاعر : انوري قومي از حرص و بخل گندهي خويش عادت طرح شعر آوردند بر خرافات ژاژ ژندهي خويش نام حکمت همي نهند آنگاه همه دوزنده و درندهي خويش گرگ...
اي شجاعي کز تو بددلتر نديدم در جهان
اي شجاعي کز تو بددلتر نديدم در جهان شاعر : انوري تيرت از ترکش برون نايد مگر از بيم خويش اي شجاعي کز تو بددلتر نديدم در جهان خفته گردي چون کمان از بيم در اقليم خويش ...
هر بلايي کز آسمان آيد
هر بلايي کز آسمان آيد شاعر : انوري گرچه بر ديگري قضا باشد هر بلايي کز آسمان آيد خانهي انوري کجا باشد بر زمين نارسيده ميگويد
اگر به رنج ندارد اجل نجيبالدين
اگر به رنج ندارد اجل نجيبالدين شاعر : انوري که هيچ رنج مبادش ز عالم بدکيش اگر به رنج ندارد اجل نجيبالدين به شرط آنکه دگر دردسر نيارم بيش به پارهاي سيهي بر سرم نهد...
شعرم به همه جهان رسيدست
شعرم به همه جهان رسيدست شاعر : انوري مانند کبوتران مرعش شعرم به همه جهان رسيدست ما را بدهد جواب ناخوش شوخ آن باشد که وقت پاسخ بگذر ز سر حديث زرکش شکر ز لبش چو خواستم...
آن خواجه کز آستين رغبت
آن خواجه کز آستين رغبت شاعر : انوري دست کرم بزرگوارش آن خواجه کز آستين رغبت در خاک نهاد روزگارش برداشت زخاک عالمي را بنشاند عزاي پايدارش ننشست نظير او وليکن ...
انوري بهر قبول عامه چند از ننگ شعر
انوري بهر قبول عامه چند از ننگ شعر شاعر : انوري راه حکمت رو قبول عامهگو هرگز مباش انوري بهر قبول عامه چند از ننگ شعر راويان را گرمي هنگامهگو هرگز مباش رفت هنگام عزل...