مسیر جاری :
منعمي بر پير دهقاني گذشت اندر دهي
منعمي بر پير دهقاني گذشت اندر دهي شاعر : انوري نان جو ميخورد و پيشش پارهاي بز موي و دوک منعمي بر پير دهقاني گذشت اندر دهي پير دهقان گفت من لذاتنا اين الملوک گفتش اي...
صاحبا از نيکخواه و بدسگالت يک مثال
صاحبا از نيکخواه و بدسگالت يک مثال شاعر : انوري ديدهام از چرخ دولاب و در آنم نيست شک صاحبا از نيکخواه و بدسگالت يک مثال يک طرف سوي زمين ديگر طرف سوي فلک ميل دورش چون...
ايا رادي که اندر ناف آهو
ايا رادي که اندر ناف آهو شاعر : انوري ز بوي خلق تو خون ميشود مشک ايا رادي که اندر ناف آهو چرا بر من فروبستي چنين خشک ترا دستيست چون دريا گشاده
نه نجيب از پي آن شد به فلک بر کورا
نه نجيب از پي آن شد به فلک بر کورا شاعر : انوري همتي بود که آن ميشد و او بر فتراک نه نجيب از پي آن شد به فلک بر کورا که گزافيست ز دوران و بدي از افلاک واينکه در خاک...
اي خواجهي مبارک بر بندگان شفيق
اي خواجهي مبارک بر بندگان شفيق شاعر : انوري فرياد رس که خون رهي ريخت جاثليق اي خواجهي مبارک بر بندگان شفيق هم بوي مشک دارد و هم گونهي عقيق لختي ز خون بچهي تاکم فرست...
غذاي روح بود بادهي رحيقالحق
غذاي روح بود بادهي رحيقالحق شاعر : انوري که لون او کند از لون دور گل راوق غذاي روح بود بادهي رحيقالحق به نزد مبطل باطل به نزد دانا حق به طعم تلخ چو پند پدر وليک مفيد...
هرکه مخلوق را کند خدمت
هرکه مخلوق را کند خدمت شاعر : انوري چون بود حر و فاضل و مرزوق هرکه مخلوق را کند خدمت پيش مخلوق با مي و معشوق عمر بايد که بگذراند خوش از زر و جامه کيسه و صندوق پس...
اي بزرگي که شد دل و رايت
اي بزرگي که شد دل و رايت شاعر : انوري حارس ملک دودهي سلجوق اي بزرگي که شد دل و رايت در کمال علو تو عيوق متعجب بمانده بر گردون گشته در عدل و داد چون فاروق بوده...
مار نون نکاح چو بزدت
مار نون نکاح چو بزدت شاعر : انوري اي به حري و رادمري طاق مار نون نکاح چو بزدت هيچ ترياق به ز طاي طلاق هان و هان تا ز کس طلب نکني از حلال کسب تا نان گدايي هيچ فرق ...
سفيدت باشد اندر کف صحائف
سفيدت باشد اندر کف صحائف شاعر : انوري بفرمايي براي انوري را سفيدت باشد اندر کف صحائف ايا کان مروت صدر والا ز جود مکرمت يک شب وظائف نظيرت در سخا و مردمي نيست مکان...