0
مسیر جاری :
بزرگا گر خطايي کرده آمد انوری

بزرگا گر خطايي کرده آمد

بزرگا گر خطايي کرده آمد شاعر : انوري مگير از من اگر باشد بزرگ آن بزرگا گر خطايي کرده آمد که تا پيدا شود عفو بزرگان خطاي بندگان بايد به هر حال
اي خردمند اگر گوش سوي من داري انوری

اي خردمند اگر گوش سوي من داري

اي خردمند اگر گوش سوي من داري شاعر : انوري قطعه‌اي بر تو بخوانم که عجب ماني از آن اي خردمند اگر گوش سوي من داري بر سزاواري سلطان بنمايم برهان در جهانداري و فرماندهي خلق...
اي ز نور شرابخانه‌ي تو انوری

اي ز نور شرابخانه‌ي تو

اي ز نور شرابخانه‌ي تو شاعر : انوري روي آفاق همچو دست کليم اي ز نور شرابخانه‌ي تو باشد آن نزد همت تو سليم يک صراحي شراب ناب فرست ورنه از دولت تو دارم سيم هست ناياب...
علم آصف گنج قارون صبر ايوب رسول انوری

علم آصف گنج قارون صبر ايوب رسول

علم آصف گنج قارون صبر ايوب رسول شاعر : انوري ياد کرد اندر کتاب اين هر سه لقمان حکيم علم آصف گنج قارون صبر ايوب رسول لام او هرگز نبيند روي ضاد و روي ميم هرکه بازد عاشقي...
خصم تو و قاعده‌ي ملک تو انوری

خصم تو و قاعده‌ي ملک تو

خصم تو و قاعده‌ي ملک تو شاعر : انوري آن شده از بدو جهان مستقيم خصم تو و قاعده‌ي ملک تو وان دو يکي محدث و ديگر قديم چون دو بنا بود برافراشته زلزلة الساعة شييء عظيم...
گيتي به سر سنان گشاديم انوری

گيتي به سر سنان گشاديم

گيتي به سر سنان گشاديم شاعر : انوري پس از سر تازيانه داديم گيتي به سر سنان گشاديم سد همه دشمنان گشاديم ملک همه خسروان گرفتيم از عدل جهان نو نهاديم بنياد جهان اگر...
خداوندا همي خواهم که از دل انوری

خداوندا همي خواهم که از دل

خداوندا همي خواهم که از دل شاعر : انوري ترا تا عمر باشد من ستايم خداوندا همي خواهم که از دل برنجيد اين دل انده نمايم وليکن اين دم از جور زمانه
اي غلامت چو شاد بخت فلک انوری

اي غلامت چو شاد بخت فلک

اي غلامت چو شاد بخت فلک شاعر : انوري ما غلامان خاص و عام توايم اي غلامت چو شاد بخت فلک همه در خانه‌ي غلام توايم تا که در خانه‌ي فلک باشيم
کردگارا مشته رندي ده جهان را خوش تراش انوری

کردگارا مشته رندي ده جهان را خوش تراش

کردگارا مشته رندي ده جهان را خوش تراش شاعر : انوري تا که از قومي که هم ايشان و هم ما تيشه‌ايم کردگارا مشته رندي ده جهان را خوش تراش لفظ و معني همچنان يعني که ما هم‌پيشه‌ايم...
چون من به ره سخن فراز آيم انوری

چون من به ره سخن فراز آيم

چون من به ره سخن فراز آيم شاعر : انوري خواهم که قصيده‌اي بيارايم چون من به ره سخن فراز آيم تا چند عنا و رنج فرمايم ايزد داند که جان مسکين را از عهده‌ي يک سخن برون...