0
مسیر جاری :
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد انوری

خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد

خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد شاعر : انوري کام‌ور اعمار اسبان شيخ ابوعامر رسيد خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد يادگار نوح پيغمبر که در کشتي کشيد مرکب ميمون...
روزي پسري با پدر خويش چنين گفت انوری

روزي پسري با پدر خويش چنين گفت

روزي پسري با پدر خويش چنين گفت شاعر : انوري کان مردک بازاري از آن زرق چه جويد روزي پسري با پدر خويش چنين گفت کز گند طمعشان سگ صياد نبويد گفتا چه تفحص کني احوال گروهي...
بنده گر درهنر عطارد نيست انوری

بنده گر درهنر عطارد نيست

بنده گر درهنر عطارد نيست شاعر : انوري اي به رامش قوي تر از ناهيد بنده گر درهنر عطارد نيست بار خواهد به مجلس خورشيد هر زمان از کدام زهره و دل
به خدايي که دست قدرت او انوری

به خدايي که دست قدرت او

به خدايي که دست قدرت او شاعر : انوري نيل شب برعزار روز کشيد به خدايي که دست قدرت او بي‌شما راحت و نخواهد ديد کين برادر نديد يک لحظه باد شبگيري صبا نوزيد بي‌شما...
خدايگانا نزديک شد که صبح ظفر انوری

خدايگانا نزديک شد که صبح ظفر

خدايگانا نزديک شد که صبح ظفر شاعر : انوري زظل گوهر چترت شود سياه وسفيد خدايگانا نزديک شد که صبح ظفر به عمر ملک سليمان و نوح داده نويد ايا وجود ترا فيض جود واهب کل ...
در مرثيه‌ي موئيدالدين انوری

در مرثيه‌ي موئيدالدين

در مرثيه‌ي موئيدالدين شاعر : انوري هرکس اثري همي نمايد در مرثيه‌ي موئيدالدين باشد که تسليي فزايد گفتم که تشبهي کنم نيز خود طبع سخن همي نزايد ليکن پس از آن جهان...
اي بزرگي که راي روشن تو انوری

اي بزرگي که راي روشن تو

اي بزرگي که راي روشن تو شاعر : انوري همه کار صواب فرمايد اي بزرگي که راي روشن تو جودت آنرا جواب فرمايد هر سوئالي که در زمانه کنند يک صراحي شراب فرمايد کهتران را...
طبع مهتاب را دو خاصيت است انوری

طبع مهتاب را دو خاصيت است

طبع مهتاب را دو خاصيت است شاعر : انوري که ببندد بدان و بگشايد طبع مهتاب را دو خاصيت است به دگر دل چو عدل بزدايد به يکي جان چو جور بخراشد که اخس الخواص مي‌زايد ماهتابيست...
اي به جود و به قدر بر ز فلک انوری

اي به جود و به قدر بر ز فلک

اي به جود و به قدر بر ز فلک شاعر : انوري گر سجودت برد فلک شايد اي به جود و به قدر بر ز فلک پاي قدرت فلک همي سايد دست جودت جهان همي بخشد حاسدت پشت دست از اين خايد ...
اي خاک درت سرمه شده چشم ولي را انوری

اي خاک درت سرمه شده چشم ولي را

اي خاک درت سرمه شده چشم ولي را شاعر : انوري از بسکه کف پاي تو بر خاک در آيد اي خاک درت سرمه شده چشم ولي را دستوري او چيست رود يا که درآيد بر درگه تو بند به پايست به خدمت...