مسیر جاری :
صاحبا دين و ملک بيتو مباد
صاحبا دين و ملک بيتو مباد شاعر : انوري کز جهان کار اين و آن دارند صاحبا دين و ملک بيتو مباد از خداي و خدايگان دارند زانکه اين دو وديعتند که خلق کاب و رونق درين زمان...
يکي و پنج و سي وز بيست نيمي
يکي و پنج و سي وز بيست نيمي شاعر : انوري وگر قدرت بود فرسنگکي چند يکي و پنج و سي وز بيست نيمي گناه از بنده و عفو از خداوند چو زين بگذشت و ما و مطرب و مي ...
سرورا از مي سخاوت تو
سرورا از مي سخاوت تو شاعر : انوري عالمي شاد و خرم و مستند سرورا از مي سخاوت تو همه بر بوي جود تو هستند هرکه هستند در نشيمن خاک اين زمان از سه قلتبان جستند بنده...
کهتر و مهتر و وضيع و شريف
کهتر و مهتر و وضيع و شريف شاعر : انوري همه سرگشتهاند و رنجورند کهتر و مهتر و وضيع و شريف اندرين روزگار معذورند دوستان گر به دوستان نرسند
ممسکي جست مر مرا در بلخ
ممسکي جست مر مرا در بلخ شاعر : انوري که همه شهر اندر آن بندند ممسکي جست مر مرا در بلخ کس نديدست و جمله خرسندند تا ببينند خواجه کجاست ميببرند تا بپيوندند من نديدم...
گر خداوند عصمةالدين را
گر خداوند عصمةالدين را شاعر : انوري عارضه رنجه داشت روزي چند گر خداوند عصمةالدين را يا جفاي سپهر بد پيوند آن بدان از بد ستارهي نحس چون قضا قادر و چو چرخ بلند دولتي...
اي خداوندي که بر درگاه جاهت بندهوار
اي خداوندي که بر درگاه جاهت بندهوار شاعر : انوري چرخ و انجم سالها اجري و راتب خوردهاند اي خداوندي که بر درگاه جاهت بندهوار تازه از انعام تو چيزي حکايت کردهاند بنده...
آن بزرگاني که در خاک خراسان خفتهاند
آن بزرگاني که در خاک خراسان خفتهاند شاعر : انوري اين در معني که خواهم گفت ايشان سفتهاند آن بزرگاني که در خاک خراسان خفتهاند دوستي با غزنوي چون آب و روغن گفتهاند عاقلان...
جفاي گنبد گردان به پايهاي برسيد
جفاي گنبد گردان به پايهاي برسيد شاعر : انوري کز آن فرازتر اندر ضمير پايه نماند جفاي گنبد گردان به پايهاي برسيد مدبران را تدبير تشت و خايه نماند خرد چو مورچه در تشت...
با جلال تو اي حميدالدين
با جلال تو اي حميدالدين شاعر : انوري رونق ماه و آفتاب نماند با جلال تو اي حميدالدين از ضمير تو در نقاب نماند طلعت فضل و چهرهي دانش در دل و چشم صبر و خواب نماند ...