مسیر جاری :
سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش
که دور شاه شجاع است مي دلير بنوش سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش شد آن که اهل نظر بر کناره ميرفتند
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگين دل سيمين بناگوش ببرد از من قرار و طاقت و هوش
ظريفي مه وشي ترکي قباپوش نگاري چابکي شنگي کلهدار
يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پيوست تازه شد جانش چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
که دل چه ميکشد از روزگار هجرانش کجاست همنفسي تا به شرح عرضه دهم
خوشا شيراز و وضع بيمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش خوشا شيراز و وضع بيمثالش
که عمر خضر ميبخشد زلالش ز رکن آباد ما صد لوحش الله
شراب تلخ ميخواهم که مردافکن بود زورش
که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش شراب تلخ ميخواهم که مردافکن بود زورش
مذاق حرص و آز اي دل بشو از تلخ و از شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش
المنه لله که در ميکده باز است
المنه لله که در ميکده باز است زان رو که مرا بر در او روي نياز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستي وان مي که در آن جاست حقيقت نه مجاز است
فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش
گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
مرغ زيرک چون به دام افتد تحمل بايدش اي دل اندربند زلفش از پريشاني منال
صوفي گلي بچين و مرقع به خار بخش
وين زهد خشک را به مي خوشگوار بخش صوفي گلي بچين و مرقع به خار بخش
تسبيح و طيلسان به مي و ميگسار بخش طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه