المنه لله که در ميکده باز است
شاعر : حافظ
زان رو که مرا بر در او روي نياز است |
|
المنه لله که در ميکده باز است |
وان مي که در آن جاست حقيقت نه مجاز است |
|
خمها همه در جوش و خروشند ز مستي |
وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است |
|
از وي همه مستي و غرور است و تکبر |
با دوست بگوييم که او محرم راز است |
|
رازي که بر غير نگفتيم و نگوييم |
کوته نتوان کرد که اين قصه دراز است |
|
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان |
رخساره محمود و کف پاي اياز است |
|
بار دل مجنون و خم طره ليلي |
تا ديده من بر رخ زيباي تو باز است |
|
بردوختهام ديده چو باز از همه عالم |
از قبله ابروي تو در عين نماز است |
|
در کعبه کوي تو هر آن کس که بيايد |
از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است |
|
اي مجلسيان سوز دل حافظ مسکين |
|