0
مسیر جاری :
گفتگوی آب روز عاشورا

گفتگوی آب

دیگر مکن به هیچ کجا گفتگوی آب چون می‌رود به پیش همه ، آبروی آب از هر کجا که می‌گذرد ، ناله می‌کند از چشمه ، آب ، چونکه روان شد به جوی آب
قتیل کربلا روز عاشورا

قتیل کربلا

قتیل کربلا را دوست دارم ذبیح بالقفا را دوست دارم من از زوار دشت کربلایم عزیز مصطفی را دوست دارم قسم بر آب آب کودکانش
عزم شهادت روز عاشورا

عزم شهادت

كشته دین گفت خواهم با خدا سودا كنم میروم در كربلا تا نـهضتی برپا كنم من حسینم نوگل بستان زهرای بتول حكم یزدان را میان مسلمین اجرا كنم میروم تا داد مظلومان ستانم از یزید
ظهر عطش روز عاشورا

ظهر عطش

مانده بودم ، غیرت حیدر به فریادم رسید در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید طاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطش برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید انتخابی سخت ، حالم را پریشان کرده بود
شد وصل با آتش روز عاشورا

شد وصل با آتش

زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش میان خیمه‌ها پیچید بی شرمانه تا آتش به همراه عطش راه تو را از چار سو بستند تمام سنگ‌ها سر نیزه‌ها و زخم با آتش
روز عاشورا گذشت روز عاشورا

روز عاشورا گذشت

شب رسید و روز عاشورا گذشت سوختند آن خیمه و خرگاه را در دل شب زینب بی خانمان ترک کرد آن سوخته خرگاه را
ذوالجناح روز عاشورا

ذوالجناح

خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح یک قطره آفتاب به وی تنت نشست بوی خدا ز یال تو برخاست ذوالجناح
خونی چکید روز عاشورا

خونی چکید

خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت آبی که دستبوس عطش بود شعله زد آتش، سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت
تو مرا خون،  من ترایم خونبها روز عاشورا

تو مرا خون، من ترایم خونبها

چون خودی را در رهم کردی رها تو مرا خون، من ترایم خونبها هرچه بودت، داده‌ای اندر رهم در رهت من هر چه دارم می‌دهم شاه گفت ای محرم اسرار ما
بیگانه می‌سوزد روز عاشورا

بیگانه می‌سوزد

نه تنها خیمه گاهم ز آتش بیگانه می‌سوزد که بنیاد وجودم، از غم جانانه می‌سوزد در خونین ز چشمانم، به دامن، چون نیفشانم؟ که پیش دیدگانم، کودکی در دانه می‌سوزد