0
مسیر جاری :
شهري است بزرگ و ما دروييم فخرالدین عراقی

شهري است بزرگ و ما دروييم

شهري است بزرگ و ما دروييم شاعر : فخرالدين عراقي آبي است حيات و ما سبوييم شهري است بزرگ و ما دروييم ما زنده بدان نسيم و بوييم بويي به مشام ما رسيده است ما از صفت جلال...
تا کي همه مدح خويش گوييم؟ فخرالدین عراقی

تا کي همه مدح خويش گوييم؟

تا کي همه مدح خويش گوييم؟ شاعر : فخرالدين عراقي تا چند مراد خويش جوييم؟ تا کي همه مدح خويش گوييم؟ بيهوده فسانه چند گوييم؟ بر خيره قصيده چند خوانيم؟ وي بخت، بيا، که...
بيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم فخرالدین عراقی

بيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم

بيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم شاعر : فخرالدين عراقي نيم چون خوشدل و خرم بگرييم بيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم زماني بر دل پر غم بگرييم دمي بر جان پر حسرت بموييم گهي...
اي دوست، بيا، که ما توراييم فخرالدین عراقی

اي دوست، بيا، که ما توراييم

اي دوست، بيا، که ما توراييم شاعر : فخرالدين عراقي بيگانه مشو، که آشناييم اي دوست، بيا، که ما توراييم در بازگشاي، تا درآييم رخ بازنماي، تا ببينيم ليکن چه کنيم؟ مبتلاييم...
ز دلتنگي به جانم با که گويم؟ فخرالدین عراقی

ز دلتنگي به جانم با که گويم؟

ز دلتنگي به جانم با که گويم؟ شاعر : فخرالدين عراقي ز غصه ناتوانم، با که گويم؟ ز دلتنگي به جانم با که گويم؟ ز بي‌ياري به جانم، با که گويم؟ ز تنهايي ملولم، چند نالم؟ ...
ز جورش در فغانم، چند نالم؟ فخرالدین عراقی

ز جورش در فغانم، چند نالم؟

ز جورش در فغانم، چند نالم؟ شاعر : فخرالدين عراقي گذشت از حد نفيرم، با که گويم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ که نيست از وي گزيرم، با که گويم؟ مرا از خود جدا دارد نگاري ...
تا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟ فخرالدین عراقی

تا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟

تا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟ شاعر : فخرالدين عراقي هيچ باشد که تو را بار دگر وابينيم تا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟ جان فشانيم، اگر آن رخ زيبا بينيم دل دهيم،...
خيز، تا قصد کوي يار کنيم فخرالدین عراقی

خيز، تا قصد کوي يار کنيم

خيز، تا قصد کوي يار کنيم شاعر : فخرالدين عراقي گذري بر در نگار کنيم خيز، تا قصد کوي يار کنيم وز غمش ناله‌هاي زار کنيم روي در خاک کوي او ماليم رمزکي چند آشکار کنيم...
خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيم فخرالدین عراقی

خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيم

خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيم شاعر : فخرالدين عراقي وز هاي و هو، جهان همه زير و زبر کنيد خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيم وز آب ديده سينه‌ي تفسيده تر کنيم از تاب...
ناخورده شراب مي‌خروشيم فخرالدین عراقی

ناخورده شراب مي‌خروشيم

ناخورده شراب مي‌خروشيم شاعر : فخرالدين عراقي خود تا چه کنيم؟ اگر بنوشيم ناخورده شراب مي‌خروشيم اين لحظه هنوز ما خموشيم آنگاه شنو خروش مستان از خامي خويش چند جوشيم؟...