0
مسیر جاری :
هر زمان جوري ز خوبان مي‌کشم فخرالدین عراقی

هر زمان جوري ز خوبان مي‌کشم

هر زمان جوري ز خوبان مي‌کشم شاعر : فخرالدين عراقي هر نفس دردي ز دوران مي‌کشم هر زمان جوري ز خوبان مي‌کشم جام غم هر شب دگرسان مي‌کشم خون دل هر دم دگرگون مي‌خورم گرچه...
نگارا، بي‌تو برگ جان ندارم فخرالدین عراقی

نگارا، بي‌تو برگ جان ندارم

نگارا، بي‌تو برگ جان ندارم شاعر : فخرالدين عراقي سر کفر و غم ايمان ندارم نگارا، بي‌تو برگ جان ندارم وگرنه طاقت هجران ندارم به اميد خيالت مي‌دهم جان اميد زيستن چندان...
بر من نظري کن، که منت عاشق زارم فخرالدین عراقی

بر من نظري کن، که منت عاشق زارم

بر من نظري کن، که منت عاشق زارم شاعر : فخرالدين عراقي دلدار و دلارام به غير از تو ندارم بر من نظري کن، که منت عاشق زارم بي‌روي تو گلهاي چمن خار شمارم تا خار غم عشق تو...
چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ فخرالدین عراقی

چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟

چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ شاعر : فخرالدين عراقي اگر در من نگه کردي نگارم چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ بپرسيدي دمي حال فگارم بديدي گر فراقش چونم آخر به کام دشمنان...
چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ فخرالدین عراقی

چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟

چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ شاعر : فخرالدين عراقي اگر با من خوشستي غمگسارم چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ کنون کز دست بيرون شد نگارم به آب ديده دست از خود بشويم تويي...
تا کي از دست تو خونابه خورم؟ فخرالدین عراقی

تا کي از دست تو خونابه خورم؟

تا کي از دست تو خونابه خورم؟ شاعر : فخرالدين عراقي رحمتي، کز غم خون شد جگرم تا کي از دست تو خونابه خورم؟ دم به دم از غم تو زارترم لحظه لحظه بترم، دور از تو از کف انده...
آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ فخرالدین عراقی

آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟

آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ شاعر : فخرالدين عراقي وآن دولت از کجا که تو بازآيي از درم؟ آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ نگذاشت روزگار که گردد ميسرم مي‌خواستم که...
در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم فخرالدین عراقی

در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم

در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم شاعر : فخرالدين عراقي در چشم نکورويان زيبا همه او ديدم در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم وندر نظر وامق عذرا همه او ديدم در ديده‌ي هر عاشق...
در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم فخرالدین عراقی

در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم

در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم شاعر : فخرالدين عراقي از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسيدم در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم گفتم به بي‌زباني، بي گوش هم شنيدم در خلوتي...
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکي چندم فخرالدین عراقی

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکي چندم

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکي چندم شاعر : فخرالدين عراقي زماني با تو بنشينم، دمي در روي تو خندم اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکي چندم مدارم بيش ازين گريان، بيا، کت آرزومندم...