تا کي از دست تو خونابه خورم؟ شاعر : فخرالدين عراقي رحمتي، کز غم خون شد جگرم تا کي از دست تو خونابه خورم؟ دم به دم از غم تو زارترم لحظه لحظه بترم، دور از تو از کف انده تو جان ببرم نه همانا که درين واقعه من چون سگان بر سر کويت گذرم؟ چه شود گر بگذري تا من دشمن آسا مکن از در، بدرم آمدم بر درت از دوستيت تا مگر بر رخت افتد نظرم دم به دم گرد درت خواهم گشت کي توانم که به رويت نگرم؟ خود چنين غرقه به خون در، که منم نامد از تو که بپرسي...