در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم شاعر : فخرالدين عراقي از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسيدم در ملک لايزالي ديدم من آنچه ديدم گفتم به بيزباني، بي گوش هم شنيدم در خلوتي که ما را با دوست بود آنجا طالع شده است، ازان من چون ذره ناپديدم خورشيد وحدت اينک از مشرق وجودم سر ازل مرا داد، از لطف خود، کليدم باري، دري که هرگز بر کس نشد گشاده بر آشيان وحدت بيبال و پر پريدم چون محو گشتم از خود همراه من عراقي