مسیر جاری :
#اشعار فخرالدین عراقی در راسخون
#اشعار فخرالدین عراقی در مقالات
#اشعار فخرالدین عراقی در فیلم و صوت
#اشعار فخرالدین عراقی پرسش و پاسخ
#اشعار فخرالدین عراقی در مشاوره
#اشعار فخرالدین عراقی در خبر
#اشعار فخرالدین عراقی در سبک زندگی
#اشعار فخرالدین عراقی در مشاهیر
#اشعار فخرالدین عراقی در احادیث
#اشعار فخرالدین عراقی در ویژه نامه
اي دل و جان عاشقان شيفتهي جمال تو
اي دل و جان عاشقان شيفتهي جمال تو شاعر : فخرالدين عراقي هوش و روان بيدلان سوختهي جلال تو اي دل و جان عاشقان شيفتهي جمال تو راحت جان خستگان يافتن وصال تو کام دل شکستگان...
اي حسن تو بيپايان، آخر چه جمال است اين؟
اي حسن تو بيپايان، آخر چه جمال است اين؟ شاعر : فخرالدين عراقي در وصف توام حيران، آخر چه کمال است اين؟ اي حسن تو بيپايان، آخر چه جمال است اين؟ اي حسن رخت زيبا، آخر چه جمال...
چو دل ز دايرهي عقل بي تو شد بيرون
چو دل ز دايرهي عقل بي تو شد بيرون شاعر : فخرالدين عراقي مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟ چو دل ز دايرهي عقل بي تو شد بيرون چو حلقه بين که بمانده است بر در تو کنون...
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهي خون
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهي خون شاعر : فخرالدين عراقي که بيتو زار چنان شد که: من نگويم چون؟ بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهي خون چنان که هر که ببيند برو بگريد خون...
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟ شاعر : فخرالدين عراقي به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟ چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه حيله واستانم دل خود ز چنگ او من؟...
اي رخ جان فزاي تو گشته خجسته فال من
اي رخ جان فزاي تو گشته خجسته فال من شاعر : فخرالدين عراقي باز نماي رخ، که شد بي تو تباه حال من اي رخ جان فزاي تو گشته خجسته فال من عشوه مده، که ميدهد هجر تو گوشمال من ...
اي يار، بيا و ياريي کن
اي يار، بيا و ياريي کن شاعر : فخرالدين عراقي رنجه شو و غمگساريي کن اي يار، بيا و ياريي کن يادم کن و حقگزاريي کن آخر سگک در تو بودم نيکي کن و بردباريي کن اي نيک،...
بيرخت جانا، دلم غمگين مکن
بيرخت جانا، دلم غمگين مکن شاعر : فخرالدين عراقي رخ مگردان از من مسکين، مکن بيرخت جانا، دلم غمگين مکن از فراقت ديدهام خونين مکن خود ز عشقت سينهام خون کردهاي خستگي...
ماهرويا، رخ ز من پنهان مکن
ماهرويا، رخ ز من پنهان مکن شاعر : فخرالدين عراقي چشم من از هجر خود گريان مکن ماهرويا، رخ ز من پنهان مکن از فراق خود مرا بيجان مکن ز آرزوي روي خود زارم مدار من ندارم...
تا تواني هيچ درمانم مکن
تا تواني هيچ درمانم مکن شاعر : فخرالدين عراقي هيچ گونه چارهي جانم مکن تا تواني هيچ درمانم مکن درد من ميبين و درمانم مکن رنج من ميبين و فريادم مرس جز به درد و غصه...