مسیر جاری :
#اصطلاح شناسی فلسفی در راسخون
#اصطلاح شناسی فلسفی در مقالات
#اصطلاح شناسی فلسفی در فیلم و صوت
#اصطلاح شناسی فلسفی پرسش و پاسخ
#اصطلاح شناسی فلسفی در مشاوره
#اصطلاح شناسی فلسفی در خبر
#اصطلاح شناسی فلسفی در سبک زندگی
#اصطلاح شناسی فلسفی در مشاهیر
#اصطلاح شناسی فلسفی در احادیث
#اصطلاح شناسی فلسفی در ویژه نامه
معنی عقل و مراتب آن
شناخت ابعاد نفس و به کمال رسانیدن آن ابعاد، با شناخت حقایق رابطهای مستقیم دارد؛ بدین معنا که تقویت قوای عملی و نظری نفس به شناخت حقایق مرتبط با این قوا منجر میشود. از سوی دیگر به دلیل
تعریف نفس و حقیقت آن
حکمت سه رکن دارد و همهی مسائل آن در چارچوب این سه رکن مندرج است. معرفت النفس یکی از آنهاست که شناخت آن، شناخت همهی حقایق را به دنبال دارد؛
حکمت یعنی چه؟
فیلسوفان برای «حکمت» تعاریف متعددی به دست دادهاند. ملاصدرا نیز به فیلسوفان استناد کرده و در جایگاههای متعددی به فراخور بحث فلسفی، برخی از آن تعاریف را تبیین کرده است
قوهی حدس و کاربرد آن در فلسفه و حکمت
در لغت به معنی سرعت و سیر. و نیز به معنی دریافتن، گمان بردن و تخمین زدن است. در اصطلاح فلسفه و حکمت، حدس، در برابر (=اندیشه) قرار دارد و همانند فکر، روشی است که با تکیه کردن بر
رابطهی واجب و ممکن
یکی از فروعات مهم قانون علّیت، قاعدهی سنخیت است که مبتنی بر آن علل معیّن همواره دارای معلولهایی معیّنی خواهند بود و نمیتوان هرمعلولی را مستند به هرعلتی دانست. پذیرش اصل علیت بدون اعتبار قاعدهی سنخیت...
تطابق عین و ذهن در بحث وجود ذهنی
دربارهی فلسفهی پیدایش و شکلگیری بحث وجود ذهنی، دو نظریه وجود دارد. برخی بر این در مقابل، گروهی معتقدند وجود ذهنی، بحثی وجودشناختی و در مقام اثبات وجود ذهنی در کنار وجود خارجی است. در این نشست استاد
بررسی دو دیدگاه دربارهی مستقلّات عقلیّه
طبق یک نظر رایج، آنچه که ما آن را «مستقلّات عقلیّه» نامیدیم، از «مشهورات» محسوب میشود. مرحوم علّامه مظفّر در کتاب «المنطق»، در بحث از مبادیِ هشت گانهی اقیسه (مانند یقینیّات و مظنونات و...)، مشهورات...
جستاری دربارهی مستقلّات عقلیّه
انسان به نور عقل، خوبیها و بدیهایی را میفهمد. به بیان دیگر، کشف خوبیِ خوبها و بدی بدیها در اثر منوَّر شدن دل به نور عقل حاصل میشود. آنچه را که به نور عقل فهمیدهایم، معقول مینامیم و از وجود معقول...
نور علم
مقصود از فقر ذاتی عالم را دریافتیم. وقتی من، خود را به عنوان عالم درنظر میگیرم، مییابم که در عالم شدنِ خود، نقشی ندارم. علم از خودم نیست، امّا در عین حال خود را عالم مییابم. بی درنگ این سؤال مطرح میشود:...
«من» چیستم؟
نکتهی مهم آن است که این «من»، در همهی تحوّلاتی که هر فردی دارد، ثابت است و تغییری نمیکند. به عبارت دیگر، همه تغییرات بر «من» عارض میشود.