مسیر جاری :
وقتي تعقيب کننده بد ميآورد
سگي شکاري تصادفاً شيري را ديد و او را تعقيب کرد. امّا همينکه شير بهسوي او برگشت و شروع به غريدن کرد، ترسيد و پا به فرار گذاشت. روباهي او را ديد و به او گفت: «اي جانور بيخاصيّت، آخر تو که حتّي طاقت
نشان شرمندگي
سگي غافلگير، مردم را گاز ميگرفت. صاحب سگ براي خبر کردن مردم زنگولهاي به گردن او آويخت. پس از آن سگ در حالي که زنگولهاش را تکان ميداد، توي بازار ميگشت و خودنمايي ميکرد. روزي سگي پير به
واقعيّت و تصوير
سگي با تکه گوشتي در دهان، از رودخانهاي ميگذشت. او با ديدن عکس خودش در آب تصوّر کرد سگ ديگري را با تکه گوشت بزرگتري ميبيند. بنابراين تکه گوشتي را که در دهان داشت رها کرد و براي گرفتن تکه
فايدهي تجربه
سگي در جلوي خانهاي روستايي خوابيده بود که گرگي او را غافلگير کرد. چيزي نمانده بود گرگ يک لقمهي چپش کند که سگ از او خواهش کرد لحظهاي صبر کند. سگ به گرگ گفت: «الان من خيلي لاغر و استخواني
تنها به قاضي رفتن
مردي قصد داشت يکي از دوستانش را به شام دعوت کند و از او حسابي پذيرايي کند. سگ مرد نيز از سگ ديگري که ميشناخت دعوت کرده بود تا با هم شام بخورند. وقتي سگ ميهمان از راه رسيد، به شام مجلّلي که آماده
نان تنبلي
مردي يکي از دو سگش را براي شکار تربيت کرده بود امّا سگ ديگرش را در خانه نگه ميداشت. سگ شکاري به سگ ديگر گِله کرد که چرا از هر چه او شکار ميکند، سهمي به وي ميدهند.
فرصت طلب
آهنگري سگي داشت که هنگام کارِ او ميخوابيد و هنگام خوردنِ او بيدار ميشد. آهنگر همچنان که استخواني بهسوي او پرتاب ميکرد، به او گفت: لعنتي خوابالو! همين که دستهايم به کار ميافتند و به سندان ميکوبم...
از پيش آگاه، از پيش مسلح است
کشاورزي بهدليل هواي بد ناگزير به ماندن در خانه شد. او که نميتوانست براي يافتن غذا از خانه خارج شود، شروع به خوردن گوسفندانش کرد. امّا از آنجا که توفان همچنان ادامه داشت، پس از گوسفندان نوبت بزها و...
هر دو صاحب مثل هم
انسان بينوا معمولاً تصوّر ميکند تغيير در حکومت يعني تغيير رئيس و کارفرما؛ حقيقي که در اين حکايت کوتاه به تصوير کشيده شده است.
هر کسي را بهر کاري ساختند
الاغي در مرغزاري ميچريد که متوجّه شد گرگي بهسوي او ميدود. الاغ که راه فراري پيش روي خود نميديد، وانمود به لنگيدن کرد. وقتي گرگ به الاغ نزديک شد، علّت لنگيدن او را پرسيد. الاغ به او گفت که موقع