مسیر جاری :
آواي قو
مردي که شنيده بود قوها آواي دلنشيني دارند، يکي از آنها را از بازار خريد و به خانه برد. يک روز که مرد عدّهاي را به ميهماني دعوت کرده بود، از قو خواست همچنانکه آنها نشستهاند و مينوشند، برايشان بخواند،...
زمان واقعي کار
بلدرچيني در کشتزاري سبز آشيانه ساخت و به مراقبت از جوجههاي خود مشغول شد. جوجهها کمکم کاکُل و پر درآوردند و در کشتزار راه افتادند. يک روز هنگامي که کشاورز به کشتزار خود سرکشي ميکرد، متوجّه
سزاي قدرنشناسي از طبيعت
در آغاز لاشخورها صدايي به صافي صداي قوها داشتند. با اينهمه وقتي صداي شيههي اسبها را شنيدند، چنان حسوديشان شد که سعي کردند صداي آنها را تقليد کنند. امّا آنها نهتنها نتوانستند صداي اسبها را تقليد...
اين به آن در!
هرگز به کسي بد نکنيد. اگر هم کسي به شما بد کرد، طبق حکايتي که الان برايتان تعريف ميکنم، حتماً سزاي بدياش را خواهد ديد.
پرچانهاي روي سر بخاري
مردي طوطياي خريد و به او اجازه داد تا به هر جاي خانه که ميخواهد، برود. طوطي که کاملاً دستآموز و رام بود، روزي روي سَربخاري پريد، همانجا نشست و با لحن دلنشيني شروع به پرچانگي کرد. گربهي خانگي
حقِّ پناه
روزي که داروَش پا به جهان گذاشت، پرستو، خطري را که پرندگان را تهديد ميکرد به آنها گوشزد کرد. او همهي آنها را گرد هم جمع کرد و از آنها خواست تا اگر ممکن است اين گياه را از دور تنهي درختان بلوط
کاچي بهتر از هيچي
بلبلي روي شاخهي درخت بلوطي نشسته بود و طبق عادت خود، نغمهسرايي ميکرد. بازي شکاري او را ديد و چون چيزي براي خوردن نيافته بود، شيرجهاي زد و او را از شاخهي درخت ربود. بلبل همچنان که تلاش
پرهاي عاريهاي
زئوس که تصميم گرفته بود پادشاهي براي پرندگان انتخاب کند، روزي را مشخص کرد تا در آن روز زيباترين پرنده را به اين مقام برگزيند. از اينرو همهي پرندگان براي آرايش خود به ساحل رودخانه رفتند. زاغچهاي که
از آنجا رانده، از اينجا مانده
زاغچهاي که از همنوعان خود کمي بزرگتر بود و به آنها به چشم حقارت نگاه ميکرد، پيش کلاغها رفت و اجازه خواست تا با آنها زندگي کند. امّا از آنجا که ظاهر زاغچه و صدايش با ظاهر و صداي کلاغها هماهنگ
اميد بيهوده
زاغچهاي گرسنه روي درخت انجيري فرود آمد امّا متوجّه شد که انجيرها هنوز نرسيدهاند. زاغچه به انتظار رسيدن انجيرها روي شاخهاي نشست. روباهي متوجّه او شد و ماجرا را از او پرسيد. روباه وقتي پاسخ زاغچه را