0
مسیر جاری :
حقّه‌باز افسانه‌ها

حقّه‌باز

روزگاري زني جادوگر مدّعي بود که طلسم‌هايش خشم خدايان را فرو مي‌نشانند. به اين ترتيب هميشه مشتريان بسياري داشت و با فروش طلسم‌هاي خود آسوده زندگي مي‌کرد، امّا به‌دليل ادّعايي که مي‌کرد او را به فساد عقيده...
درمان ناپذير افسانه‌ها

درمان ناپذير

زني که شوهرش مي‌ گسار بود براي درمان او چاره‌اي انديشيد. زن آن قدر صبر کرد تا شوهرش از شدّت زياده‌روي در نوشيدن سياه‌مست شد و ديگر هيچ‌کس و هيچ‌ جا را نديد. آن‌گاه او را به دوش کشيد و به گورستاني برد....
چشم پزشک افسانه‌ها

چشم پزشک

پيرزني که چشمانش خوب نمي‌ديد با پزشکي قرار گذاشت در صورت بهبود، دستمزد او را بپردازد. پزشک درمان را با ماليدن مرهم به چشمان پيرزن شروع کرد، امّا هربار که به چشمان پيرزن مرهم مي‌ماليد، از آن‌جا که
دروغگوها افسانه‌ها

دروغگوها

مردي که از بياباني مي‌گذشت زني را ديد که تنها ايستاده و چشم بر زمين دوخته است. مرد از زن پرسيد: «تو کيستي؟»
بروتوسِ عزيز ايراد از ستارگان نيست، ايراد از خود ماست افسانه‌ها

بروتوسِ عزيز ايراد از ستارگان نيست، ايراد از خود ماست

مردي پس از سفري طولاني، کنار دهانه‌ي چاهي دراز کشيد و به خواب رفت. چيزي به سقوط مرد در چاه نمانده بود که «بخت» ظاهر شد و او را از خواب بيدار کرد.
تأمّل جايز نيست افسانه‌ها

تأمّل جايز نيست

مردي که يکي از دوستانش به او اعتماد کرده و مقداري پول به او سپرده بود، وسوسه شد تا آن را پس ندهد. دوست مرد از او خواست تا سوگند بخورد که پولي از او نگرفته است. مرد مصلحت ديد خود را در روستايي پنهان
درستي بهترين سياست است افسانه‌ها

درستي بهترين سياست است

تبر مردي که در ساحل رودخانه هيزم مي‌شکست، از دستش رها شد و به داخل آب افتاد. از آن‌جا که کاري از دست مرد برنمي‌آمد، کنار رودخانه نشست و گريه را سر داد. هِرمِس در برابر مرد ظاهر شد و علّت گريه‌اش را
جاي تکامل افسانه‌ها

جاي تکامل

زئوس، يک گاو نر، پرومته يک انسان و آتنا يک خانه ساختند. سپس براي داوري در مورد عيب و نقص کارشان، موموس را انتخاب کردند.
مفت و مجّاني افسانه‌ها

مفت و مجّاني

هِرمِس که دلش مي‌خواهد از ارزش خود نزد انسان‌ها باخبر شود، لباس مبدّل مي‌پوشد و به کارگاهِ مجسمه‌سازي مي‌رود. در کارگاه، مجسمه‌ي زئوس را مي‌بيند و قيمت آن را از مجسمه‌ساز مي‌پرسد.
گاري خباثت افسانه‌ها

گاري خباثت

روزي روزگاري، هِرمِس گاري‌اي پر از دروغ و شرارت و نيرنگ را به گوشه و کنار جهان مي‌برد و اندک‌اندک آن را در ميان کشورهاي گوناگون، پخش مي‌کرد. آورده‌اند که چون گاري به سرزمين ... رسيد، ناگهان