نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
زني که شوهرش مي گسار بود براي درمان او چارهاي انديشيد. زن آن قدر صبر کرد تا شوهرش از شدّت زيادهروي در نوشيدن سياهمست شد و ديگر هيچکس و هيچ جا را نديد. آنگاه او را به دوش کشيد و به گورستاني برد. زن پس از مدّتي که به نظرش براي به حالت طبيعي برگشتن شوهر کافي بود، به گورستان رفت و دروازهي گورستان را کوبيد. شوهر صدا زد: «کيست؟»
زن گفت که براي مردگان غذا آورده است. مرد از همانجا که بود صدا زد: «آدمِ حسابي، من غذا ميخواهم چه کنم. براي من شراب بياور. مردهشور آن غذايت را ببرد! غذاي من شراب است!»
زن با اين جملهها که از شوهر شنيد، به سينهاش کوبيد و ناليد: «واي بر من! براي اين نقشه چهقدر زحمت کشيدم! امّا تو نهتنها درس نگرفتي؛ بلکه از اوّل هم بدتر شدهاي. ضعف تو خصلت دوّم تو شده است.»
اين حکايت هشداري عليه اعمال شيطاني است. زماني فرا ميرسد که ديگر دير شده است و فرد، حتّي اگر خودش هم بخواهد، نميتواند دست از عادت ناپسندش بردارد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
زن گفت که براي مردگان غذا آورده است. مرد از همانجا که بود صدا زد: «آدمِ حسابي، من غذا ميخواهم چه کنم. براي من شراب بياور. مردهشور آن غذايت را ببرد! غذاي من شراب است!»
زن با اين جملهها که از شوهر شنيد، به سينهاش کوبيد و ناليد: «واي بر من! براي اين نقشه چهقدر زحمت کشيدم! امّا تو نهتنها درس نگرفتي؛ بلکه از اوّل هم بدتر شدهاي. ضعف تو خصلت دوّم تو شده است.»
اين حکايت هشداري عليه اعمال شيطاني است. زماني فرا ميرسد که ديگر دير شده است و فرد، حتّي اگر خودش هم بخواهد، نميتواند دست از عادت ناپسندش بردارد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.