مسیر جاری :
نشناختم تو را
یارب به قدر قدر تو نشناختم تو را در حد فکر کوته خود ساختم تو را تا خلق را فریب دهم از ره هوس
نجواى شب
چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران چه شبى كه تا سحرگاه، ز فرشتگان «الله»
نتيجه بدى
اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟ خوفى زعذاب و شَرَر نار نكردى؟ يک عمر تو را داد خدا مهلت و هيهات
نام ما را ننویسید
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط سر این سفره گدا را بنشانید فقط آمدم در بزنم، در نزنم می میرم
ميهمان تو
الهى! بنده اى گم كرده راهم بده راهم كه سرتاپا گناهم اگر عمرى به غفلت زيست كردم
مهمان حرم
شكر خدا زيارت پيغمبر آمديم توفيق يار شد كه سوى اين در آمديم ما لايق حضور تو هرگز نبوده ايم
مناجات
الهى مرده ام من زنده ام كن فقيرم دولت پاينده ام كن الهى راه را گم كرده ام من
ملکا ذکر تو گویم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی بری از رنج و گدازی، بری از درد نیازی
ماه خداست آمده
ماه خداست آمده آماده نیستم با ساقیان میکده هم باده نیستم آزادگی شرافت مردان عاشق است
ماه تو گذشت
دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم تا خیمهگهِ سبز تو پرواز نکردم ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم