0
مسیر جاری :
تيغ خوش و تيغ زبان ناخوش است امیرخسرو دهلوی

تيغ خوش و تيغ زبان ناخوش است

تيغ خوش و تيغ زبان ناخوش است شاعر : امير خسرو دهلوي تيغ چو آبست و زبان آتش است تيغ خوش و تيغ زبان ناخوش است
آب در از تاج و قبا و کمر امیرخسرو دهلوی

آب در از تاج و قبا و کمر

آب در از تاج و قبا و کمر شاعر : امير خسرو دهلوي تا به کمر تا به گلو تا بسر آب در از تاج و قبا و کمر
جانب سايه شده مردم روان امیرخسرو دهلوی

جانب سايه شده مردم روان

جانب سايه شده مردم روان شاعر : امير خسرو دهلوي سايه به دنباله مردم دوان جانب سايه شده مردم روان با همه زالي شد پوشيده روي پرده نشين گشت فلک سوبسوي خاک پر از مه شد...
چرخ نداند در و ديوار کس امیرخسرو دهلوی

چرخ نداند در و ديوار کس

چرخ نداند در و ديوار کس شاعر : امير خسرو دهلوي تکيه به ديوار و درش کرده بس چرخ نداند در و ديوار کس خانه‌ي يک مردم و صد مردمي مردم يک خانه و صد خرمي چرخ مه اين است...
مستي او مايه‌ي هشياريش امیرخسرو دهلوی

مستي او مايه‌ي هشياريش

مستي او مايه‌ي هشياريش شاعر : امير خسرو دهلوي خفته همه خلق ز بيداريش مستي او مايه‌ي هشياريش داد سبک جامه به قيمت گران کردي بزرگي به حق کهتران کامدن ما ز پي رفتن ست...
چون دل شب حامله‌ي مهر گشت امیرخسرو دهلوی

چون دل شب حامله‌ي مهر گشت

چون دل شب حامله‌ي مهر گشت شاعر : امير خسرو دهلوي بر شب حامل مه کامل گذشت چون دل شب حامله‌ي مهر گشت تاجوري زاد در آن کوکبه حامل يک ماهه نه بل يکشبه ...
جوهري شام به سودا گري امیرخسرو دهلوی

جوهري شام به سودا گري

جوهري شام به سودا گري شاعر : امير خسرو دهلوي کرده گهر پيش کش مشتري جوهري شام به سودا گري بر سر يک حلقه هزاران نگين چرخ يکي حلقه‌ي انگشترين يک تن و هر جا که بجوئيش...
لشکر اسلام که آنجا رسيد امیرخسرو دهلوی

لشکر اسلام که آنجا رسيد

لشکر اسلام که آنجا رسيد شاعر : امير خسرو دهلوي بود زمين تشنه که دريا رسيد لشکر اسلام که آنجا رسيد همچو نيستان به لب آبگير بود به يک جاي صف تيغ و تير بر سر يک تير دو...
گر چه پدر بر سر تختش کشيد امیرخسرو دهلوی

گر چه پدر بر سر تختش کشيد

گر چه پدر بر سر تختش کشيد شاعر : امير خسرو دهلوي شست و فرود آمد و پيشش دويد گر چه پدر بر سر تختش کشيد
شد زن مطرب به نوا پروري امیرخسرو دهلوی

شد زن مطرب به نوا پروري

شد زن مطرب به نوا پروري شاعر : امير خسرو دهلوي انجمني پر ز مه و مشتري شد زن مطرب به نوا پروري سيب، زنخ، خال زنخ، تخم سيب غمزه زناني همه مردم فريب روي نما گشته چو آبي...