مسیر جاری :
گذری بر خاطرات شهید مدافع وطن پویا اشکانی(بخش سوم)
چندروزی بودقراربود تو خونمون آش فاطمه الزهرا "علیهاالسلام" بپزیم سر آش خیلی برای شفای پویا دعا کردم. خیلی امیدوار بودم به برگشتش. اصلا به حرفای دکترا اهمیت نمی دادم.
گذری بر خاطرات شهید مدافع وطن پویا اشکانی(بخش دوم)
تا ساعت ۸:۳۰ شد وبابام زودتر از همیشه اومد خونه تا وارد خونه شد بدون سلام علیک گفت: از پویا خبر داری مهرناز ؟ همین جمله باعث شد بند دلم پاره بشه. صدای یا ابوالفضل خواهرم ، شکسته شدن ظرفا تو آشپزخونه از...
گذری بر خاطرات شهید مدافع وطن پویا اشکانی(بخش اول)
پویا پسر سر به زیری بود اگر گاهی دعواش می کردیم سکوت می کرد تا طرف مقابل آرام شود.
خاطرات شهید مهدی خندان (بخش چهارم)
مهدی را به خواستگاری بردیم و مهدی هم به ازدواج راضی بود اما به خانم عروس گفته بود بدور از احساسات فکر کن و بعد جواب بده. موقع عقد عروس خانم یک شرط برای مهدی گذاشت و آن هم این بود که: داماد باید روز قیامت...
خاطرات شهید مهدی خندان (بخش سوم)
روزهای اول انقلاب بود که متوجه شدیم این پسر داش مشتی مآب قلدر، پول های توجیبی اش را جمع می کند و کتاب می خرد. دائما در حال مطالعه روزنامه های خودی و منافقین و کتاب و مجلات بود. در میان تمام کتاب ها علاقه...
خاطرات شهید مهدی خندان (بخش دوم)
مهدی خندان بعد از رشادت های بازی دراز، به عنوان فرمانده سپاه در منطقه ای خطرناک تعیین شد. اما همه کم کم او را دوست داشتند. رفتارهایش موجب جذب خیلی از افراد به او شد. او با همین شیوه اهداف انقلابی خود را...
خاطرات شهید مهدی خندان (بخش اول)
شهید مهدی خندان در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود ایشان از طرف مادری از نوادگان جناب اباذر"علیه رحمت" هستند؛ اباذر همو که یار دین بود و در صدر اسلام وفای خود را به دین اسلام ثابت کرد. خانواده ای که...
گذری بر خاطرات شهید محمد مهدی دباغی (بخش دوم)
محمدمهدی هر وقت غذا میپختیم اصلاً اهل ایراد و بهانه نبود و همیشه از نعمتهای خدا بهاندازهی نیاز استفاده میکرد. فقط بین غذاها خیلی شوید باقالیپلو با گوشت یا مرغ دوست داشت. بین میوهها هم تقریباً هندوانه...
گذری بر خاطرات شهید محمد مهدی دباغی (بخش اول)
شهید محمدمهدی دباغی در یازدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۵۱ مطابق با شب ۱۷ ربیعالاول در خانواده مذهبی در تهران چشم به جهان گشود. تنها پسر خانواده بود و پنج خواهر داشت. دوران کودکیاش همزمان با دوران انقلاب...
گذری بر زندگی شهید ابوالفضل علیزاده(بخش آخر)
آقا ابوالفضل قبل از نامزدی سربازی رفته بودند. خدمت سربازیشون سال ۱۳۶۰ زمان جنگ بود و در ارومیه گذروندند اونجابادشمن که درگیر میشند از ناحیه کتف و زانوترکش می خورندو مجروح میشند.