0
مسیر جاری :
من زمين خورده هستم! ادبیات دفاع مقدس

من زمين خورده هستم!

او برنامه هاي خودسازي مختلفي براي خود داشت. تمرينات سخت بدني جودو و کشتي، کوهنوردي و راهپيمايي هاي طولاني از جمله برنامه هاي هميشگي او بود گويي مي خواست به نبردي سخت برود. او حتّي ديگر دانشجويان را
کمربند مشکي کاراته ادبیات دفاع مقدس

کمربند مشکي کاراته

او علاقه ي ويژه اي به ورزش هاي رزمي و باستاني داشت و در کنار تحصيل علاوه بر شرکت در کلاس هاي آموزش کونگ فو، در باشگاه کاراته نيز مرتباً شرکت مي کرد و موفّق به کسب کمربند مشکلي در ورزش کاراته شده بود. وي...
خلوت کوه، روح او را مي ساخت ادبیات دفاع مقدس

خلوت کوه، روح او را مي ساخت

در روزهاي اوج جنگ که در گردان خاتم و در جبهه ي نظامي با دشمن مي جنگيد از جوانان روستا و سلامتي و نشاط و تندرستي آنان غافل نيست و از اداره تربيت بدني شهر درخواست مي کند براي ورزش جوانان روستا تشک کشتي در...
همه آن چه یک جوان 20 ساله از خدا می خواهد وصیت‌نامه و دست‌نوشته

همه آن چه یک جوان 20 ساله از خدا می خواهد

«مسلم اسدی رازی» به سال 1344 شمسی متولد شد. «حضرت روح الله» که از تبعید بازگشت، او تنها 13 سال داشت. به مجرد آن که توانست، پای خود را به جبهه های جنگ رساند و به جمع پاسدارانِ «لشکر10 سیدالشهدا(صلوات الله...
تکلیف شاه در این جزیره‌ مشخص شد قبل از پیروزی انقلاب

تکلیف شاه در این جزیره‌ مشخص شد

كم نيستند نواحي گمنامي كه به واسطه رخدادهاي تاريخي، نامشان بر سر زبان‌ها افتاده، شهرت جهاني يافته‌اند: فين كن اشتاين (محلي در لهستان)، چالدران (روستايي در ايران)، گوادلوپ (جزيره كوچكي در شرق درياي كارائيب)...
اولین جاسوس زن ایرانی در اسرائیل چه کسی بود؟ سایر مقالات

اولین جاسوس زن ایرانی در اسرائیل چه کسی بود؟

علی جنتی در کتاب خاطرات خود درباره فعالیت‌های مبارزین قبل از انقلاب آورده است: ما کمک‌هایی به آنها [سازمان اولین زن جاسوس ایرانی در اسراییل چه کسی بود؟الفتح] می‌کردیم؛ از جمله در کسب اطلاع از داخل اراضی...
خاطره یک فرمانده از پیرمرد تک تیرانداز لر ادبیات دفاع مقدس

خاطره یک فرمانده از پیرمرد تک تیرانداز لر

سردار صفوی در کتاب از جنوب لبنان تا جنوب ایران به نقل از خاطرات خود از قبل از انقلاب و دفاع مقدس می‌پردازد. وی در این کتاب، درباره دلاورمردی‌ها و رشادت‌های اقوام لر می‌گوید: یک روز که در ستاد عملیات جنوب...
مربي ورزش طلاب ادبیات دفاع مقدس

مربي ورزش طلاب

هر روز صبح مي گفت: « بچّه ها برويم ورزش » بعد از طلوع آفتاب ما را از سپاه تا بند دره به حالت دو مي برد و بر مي گرداند. وقتي به محوطه ي سپاه بر مي گشتيم تازه نرمش کردن و بدنسازي شروع مي شد، آن هم نيم ساعت....
وسيله ي جذب و جلوگيري از انحراف ادبیات دفاع مقدس

وسيله ي جذب و جلوگيري از انحراف

او به ورزش، به ويژه فوتبال، خيلي علاقه داشت. در دوران دبيرستان علاوه بر اينکه در محله بازي مي کرد، به باشگاه پاس هم آمده بود. از آنجا که خيلي به من محبّت داشت و مي خواست در همه ي کارها با هم باشيم، به...
بچّه برو خونتون! ادبیات دفاع مقدس

بچّه برو خونتون!

افسر بعثي ابروهايش را بالا مي انداخت. يعني نرويد. خيلي ترسيده بودم تا حالا در چنين موقعيتي قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شده بود. يک لحظه با خودم گفتم: همه را ببندم به رگبار، امّا کار درستي نبود.