مسیر جاری :
جشن بهاران
اردوي بهاران، چو کاروانها بشکوه درآمد به بوستانها مرغان سفر کرده بازگشتند آسوده ز سرما، به آشيانها بس رايت رنگين ز غنچه و برگ افراشته شد سوي آسمانها سر خوش ز نشاط بهار بنگر مرغابيکان را بر آبدانها هر...
پيام به ملت ايران
به پيشگاه تو اي ملت خجسته سلام ز ملتي که شده صبح روشنش چون شام سلامِ کشور آتش گرفته محروم سلام ملت در خون تپيده ناکام سلام ملت افغان که مي شود هر روز به...
پورسينا
به فرزند سينا، ابرمرد راد درود و سپاسي فزاينده باد که شيخ الرئيسش بناميم نيز ورا بوعلي هم شناسيم نيز پدر بود از بلخ ديرينه سال در اين...
پايداري ايران
به صحراي جنون نقشي ز مجنون ماند و من ماندم به دشت عشق، خارستان گلگون ماند و من ماندم منم ملت که از آوار دوران سر برآوردم به تاريخم خطي پوشيده در خون ماند و من ماندم
بيستون
هلا بيستون، شور سوداي تو مرا کرد ناديده شيداي تو پروبال انديشه بگرفت اوج غرورآفرين بر بلنداي تو سبکبال پر زد عقاب خيال سوي قله آسمان ساي...
بهشت وطن
مرا باشد وطن خرم بهشتي، نام ايرانش که خوشتر دارم آن را از بهشت و باغ رضوانش بگشتم گرد گيتي، زيستم در مشرق و مغرب نجستم هيچ مانند تاريخ درخشانش به هر جا رفتم از يونان و رم، زودم به ياد آمد شکوه تخت جمشيد...
بهار ايرانشهر
فرّ بهار بين که به آفاق، جان دهد هر بوته را هر آنچه سزا ديد، آن دهد پارينه آنچه با خزاني ربود و برد آرد دهد به صاحبش و رايگان دهد سختم شگفت آيد از اين هوش سبز او کز هر که هر چه گم شده، او را همان دهد بر...
به ياد وطن
همي ياد دارم ز دور زمان ز گردون گردنده ي بي امان يکي مهربان دلبري داشتم ميان سران همسري داشتم خرد بسته اميد بر همتش ادب زيوري بسته از دولتش وليکن مرا از بد روزگار پدر رفت و شادي...
به ياد ايران
باد صبا وزان شد، جانبخش و روحپرور بشکافت نافه گل، بفشاند مشک از فر بر باغ مژده آورد، سر خوش هزار دستان کامد بهار خرم، با صد جمال و منظر بر خاک تشنه باريد، ابر بهاري از لطف سيراب گشت و شاداب، از آن زمين...
به فرزند ايران
فرزند ايران، اي عزيز از وطن دور بپذير از من، از صميم دل، درودي اي چشم اميد پدر روشن به رويت مادر به يادت خوانده هر روزي سرودي زان دم که رفتي از وطن زي شهر غربت شوق توام خيزد ز هر آواي رودي رفتي هنرآموزي...