مسیر جاری :
ضرب المثل های آذری
مثل جمله ای مختصر و مشتمل بر تشبیه، با مضمون حکیمانه که به سبب روانی لفظ و روشنی و لطف ترکیب، شهرت عام یافته باشد و همگان آن را بدون تغییر یا با اندک تغییر در محاوره به کار ببرند ( بهمنیار، 1369، مقدمه...
ضرب المثل های لری
ضرب المثل ها بخشی از فرهنگ یک ملت است که ریشه در اعتقادات، آداب و رسوم و تاریخ آن ملت دارد و می توان آن ها را یکی از خالص ترین نمادهای فرهنگی یک جامعه به حساب آورد. در کشور ما نیز به دلیل قدمت فرهنگی،
ضرب المثل های آذری
ضرب المثل ها در کنار سایر عناصر فرهنگ عامه، مانند چیستان، کنایه ها و... بخشی از زبان گفتار را شکل می دهند که عمیقاً ریشه در سنت های شفاهی مردم دارد. صورت کوتاه ضرب المثل نتیجه ی انتقال شفاهی آن هاست. مردمان
ضرب المثل های کُردی
ضرب المثل ها یکی از مؤلفه های ادبیات شفاهی هستند که بخشی از زبان روزمره می باشند و با ساختاری محکم و روان، معنایی کنایی و کاربردی عام، در برگیرنده بزرگ ترین و وسیع ترین مفاهیم اخلاقی و تربیتی بوده که با...
عجب داستانی بود كل علی
روزی روزگاری، نوجوانی به همراه پدر و مادرش به سفر كربلا رفت، نوجوان كه علی نام داشت وقتی از سفر بازگشت لقب كربلایی علی گرفت و در طی سالها مردم لقب او را برای اینكه راحتتر بیان كنند، مختصر كردند و صدایش...
یك كلاغ چهل كلاغ
روزی روزگاری، چوپانی زیرك و باهوش در روستایی كوچك زندگی میكرد. چوپان بیچاره هر چه شب قبل در خانهاش اتفاق میافتاد فردا غروب، با كلی تغییر و تحول از دهان مردم روستا میشنید.
یك روز من یك روز استاد
روزی روزگاری در روستای كوچكی مرد كشاورزی زندگی میكرد كه سواد خواندن و نوشتن نداشت، چون خود از این قضیه در رنج بود، بسیار علاقمند بود كه تنها پسرش درس بخواند و باسواد شود. در روستای كوچك آنها مدرسهای...
یك خشت خام بگذار درش
در زمانهای گذشته، دختری شیطان و بازیگوش در شهری زندگی میكرد. آن دختر روزی ازدواج كرد و به خانه بخت رفت. زمانی كه این دختر در خانهی پدرش زندگی میكرد تمام روز به دنبال بازیگوشی و تفریح بود و هرچه مادرش...
هیچ گرانی بیحكمت نیست، هیچ ارزانی بیعلت
روزی روزگاری، تاجری كه دكان بزرگی در بازار داشت دو شاگرد هم سن و سال را در همان سالی كه این دكّان را خرید به كار گرفت. تاجر به یكی از شاگردان ماهی پنجاه سكه و به دیگری ماهی دویست و پنجاه سكه دستمزد میداد.
همان طور كه میزاید، همان طور هم سرزا میرود
روزی روزگاری ملانصرالدین در روستایی ساكن شده بود و به خوبی و خوشی با همسایگانش زندگی میكرد. او آنقدر همسایه خوب و مهربانی بود كه گاه مورد سوءاستفاده همسایگان قرار میگرفت. یكی از همسایههای ملا مرد خسیس...