مسیر جاری :
كبوتر با كبوتر، باز با باز *** كند هم جنس با هم جنس پرواز
مرد شكارچی كه هر روز در جاهای مختلفی از جنگل و كوهستان كه میدانست پرندگان برای خوردن دانه و غذا جمع میشوند. دامی پهن كرد. وقتی پرندگان در دامی كه او پهن كرده بود، اسیر میشدند او آنها را در قفس میانداخت...
كاه بده، كالا بده، یك قاز و نیم بالا بده
روزی روزگاری، مرد تاجری كه معمولاً كالاهایی را در داخل كشور میخرید و به خارج از كشور میبرد و آن طرف مرزها به چند برابر قیمت میفروخت. تاجر بعد از چند بار رفت و آمد با یكی از مأموران گمرك دوست شد و هر...
كار نیكو كردن از پر كردن است
در زمان پادشاهی بهرام گور، پادشاه ساسانی كه به دلیل كشت و كشتارهای عظیمش به لقب بهرام گور مشهور است، اتفاق عجیبی رخ داد. بهرام از كشتن حیوانات هم لذت میبرد. یكی از مهمترین سرگرمیهای او شكار رفتن به همراه...
كار از محكم كاری عیب نمیكند
روزی روزگاری، ملانصرالدین كه با رفتارهای عجیب و غریبش خیلی معروف است، در باغچهی گوشهی حیاط خانهاش چند ساقه مو را قلمه زد. ملا چند هفتهای از آنها مراقبت كرد تا جوانه زدند و تبدیل به نهال درخت انگور...
قوز بالا قوز
در روستایی كوچك وسط جنگل بزرگی عدهای زندگی میكردند، از قضا دو نفر از اهالی این روستا قوز داشتند (قوز یا گوژ برآمدگی نامتناسبی است كه معمولاً در كمر به وجود میآید) این دو نفر از اینكه قوز پشت هستند خیلی...
قسم حضرت عباس را باور كنم یا دم خروس را
روزی روزگاری، دزدی وارد دهی شد، حوالی ظهر بود و كوچهها خلوت، هرچه گشت چیزی پیدا نكرد. كم كم داشت ناامید میشد كه صدای خروسی را از خانهای شنید. خانهای بسیار بزرگ كه ساختمانی وسط آن قرار داشت. دزد با...
قدر عافیت كسی داند كه به مصیبتی گرفتار آید
در روزگاران گذشته، تاجری كه با دادوستد در شهرهای مختلف ایران توانسته بود ثروت قابل توجهی را جمع آوری كند، تصمیم گرفت تجارتش را گسترش دهد و این بار كالاهای تجاری خود را توسط كشتی از آبها بگذراند و به كشورهای...
فوت كوزهگری است
روزی روزگاری، در روستای كوچكی كوزه گر ماهری بود كه كاسه و كوزه لعابی میساخت. كار او به حدی زیبا و قشنگ بود كه مردم از روستاهای اطراف به كارگاه او میآمدند و از او كوزه میخریدند و مشتریان فراوانی داشت....
فواره چون بلند شود، سرنگون شود
هنگامی كه هارونالرشید خلیفهی دولت عباسی بود وزیر كارآمد و با ذكاوتی به نام جعفر برمكی داشت، كه خیلی مورد توجه و علاقه هارون الرشید بود.
فكر نان كن كه خربزه آب است
در روزگاران گذشته، دو كارگر ساده كه كارشان ساختن آجرهای خشتی یا همان خشتمالی بود، با هم كار میكردند. آن دو نفر مجبور بودند هر روز از صبح تا شب به سختی كار كنند و آخر شب دستمزد كمی میگرفتند.