مسیر جاری :
مسافر
رفتم سُراغش، اُفتادن و خیزان... وامانده از ره، غمگین و نالان
گفتا: «که هستی، ای مردِ عابر؟» ... گفتم: «غریبم. دورم زیاران»
گفتا: «چه خواهی در این دلِ شب؟!» ... گفتم که: «هستم، مایل بخوبان»
نقد و بررسی تازیانه های سلوک
عظمت سنایی در ادب پارسی، تنها در آثار و سروده های او خلاصه نمی شود، بلکه در تأثیری است که در شعر فارسی و گویندگان پس از خود نهاده و منشأ تغییر سبک فارسی گردیده است. «او اوّل کسی است که تصوّف را به شعر...
نگاهی به مجموعه شعر نردبان اندر بیابان
شب معاصر ایران، به باور اکثریت قریب به اتفاق منتقدان و شاعران و صاحبان اندیشه، در این دو دهه فراز و نشیب زیادی داشته است. منظورم از فراز و نشیب، آزمودن شیوه های ادبی آن چنان متعدّدی است که چندان قابل شناختن...
بررسی دفتر شعری برف بر داوودی های سپید
دفتر شعر برف بر داوودی های سفید، در واقع به قسمی ادامه ی پیام و شکل بندی اشعار مجموعه ی آه تا ماه است، با این تفاوت که در دفتر آه تا ماه، شاعر بیشتر بیننده و شنونده ی «طبیعت» است؛ در حالی که در دفتر برف...
نقد تصحیح سلسلة الذّهب
سال ها جای نسخه ای بی عیب از مثنوی های هفت اورنگ نورالدین عبدالرّحمان جامی، شاعر عالم و عارف قرن نهم و خاتم الشّعرای شعر کلاسیک فارسی خالی بود؛ نسخه ای که فاقد غلط های نسخه ی چاپی مرحوم مرتضی مدرس گیلانی...
هنر شاعری و دیدگاه های نظری و عملی فردوسی درباره ی شعر
کشف و تحلل دیدگاه های نظری و عملی استاد فرزانه ی توس در دو زمینه ی هنر شاعری و هنر داستان پردازی برای درک بیشتر اندیشه های هنری این شاعر سترگ و تعیین قابلیت های هنری اثر گران قدرش «شاهنامه» موضوعی است
رباعیات دل
عشق عاشورا چنین ما را سبکسر کرده است دل هوا خواه مناهای مکرر کرده است
از چه با دریادلان گویی ز بیم موج غم؟ حق برای عاشقان، هجران مقدر کرده است
اعجازمثنوی
مثنوی شرحیست بر غمهای دل سوزشش از سوزش آوای دل نی کجا از حال دل شد با خبر یا کجا چون مثنوی دارد اثر کوهی ازاندوه ونی ناید به کار غم فراوان است و ماتم بی شمار
تیره روزان دغل، چهره نمایان سازید!
تیره روزان دغل چهره نمایان سازید سیرت و باطن خود یکسره عریان سازید فاش گویید که ازاهل نفاق اید همه دشمن خونی عشاق شمایید همه خون شد از جهل شما در دل مردان خدا مایه ننگ و نفاق اید و فسادید شما
خسرو لب تشنه به دادم برس
چشمی که خواب دارد تا که مرا عشق تو آموختند دل زمن بی سر و پا سوختند کیستی ای شعله عالم فروز نام تو آمیخته با اشک و سوز ای همه تقدیم تو سرهای ما
ازغم تو خون جگرهای ما اشک چو ازدیده برون می جهد