مسیر جاری :
آیا زبان مادری وجود دارد؟
شاید این پرسش در نگاه نخست به نظر بیش از اندازه «بیمعنا» بیاید؛ زیرا در برابر آن این گزاره به ظاهر بدیهی مطرح میشود که از آنجا که هر انسانی از مادری زاده شده است و این مادر نیز زبانی دارد؛ بنابراین هر...
برنامهریزی زبان
پس از جنگ جهانی دوم، طرح تأسیس دولتهای نوگرا و گشودن عرصههای مناسب برای تجدّدگراییِ ملّتها مطرح شد. سپس، این پرسش پیش آمد که چرا در کشورهای غیرغربی پیشرفتهای اقتصادی چشمگیر نیست.
واژهي خوشساخت و واژهي بد ساخت
زبان به طور کلّي داراي دو سطح براي نمايش صداهاست، يکي سطح واجي و ديگري سطح آوايي. سطح واجي در واقع همان تصوير ذهني است که سخنگويان هر زبان از صداهاي زبان خود دارند. اين تصوير ذهني از ابتداي
روابط حياتيِ ميان اجزاي فضاي ذهني
هر عضوي از يک فضاي ذهني ورودي، يک نظير در فضاهاي ذهني ورودي ديگر دارد. ميان اين اعضا، نگاشتهايي برقرار است. رابطهي حياتي زنجيري است که دو عنصر متناظر از دو فضا را با هم پيوند ميدهد.
نظريهي فضاهاي ذهني
نظريهي «فضاهاي ذهني» را نخستينبار فوکونيه در سال 1985 ميلادي براي حل پارهاي از مشکلات زبانشناختي ارائه داد. اين نظريه در ادامه جذابيت خاصي براي زبانشناسان پيدا کرد و به نظريهاي جامع در
اقسامِ حرکت خيالي در زبان
هنوز زبانشناسان دستهبندي جامعي از حرکتهاي خيالي در زبان ارائه ندادهاند. تالمي پنج دسته را از اين ميان بيان ميکند و يک نوع را به طور تفصيل مورد بررسي قرار ميدهد.
موجوداتِ ربطي (موجود/ ارتباط) در زبانشناسي شناختي
بسياري از معناشناسان ميان موجودات ربطي (نسبي) و غيرربطي فرق ميگذارند. موجود ربطي مستلزم وجود چيز ديگري است. به عنوان مثال، مفهوم وصفي «گرد» مستلزم وجود چيزي گرد است. همچنين، مفهوم فعل
قالبگيريِ ساختاري در زبانشناسي شناختي
مراد از آن، مفهومسازي ساختار جايگاه شناختي و هندسي اشياء و اجزاي آنهاست. زبانشناسان شناختي ميان سه نوع متفاوت اين فعاليت فرق گذاشتهاند: فرديتبخشي، قالبگيري جايگاه شناختي و هندسي و درجهبندي.
چشماندازِ/ موقعيتمندي در زبانشناسي شناختي
چشمانداز يکي از مهمترين و مشهورترين عمليات تعبيري است. در توصيفات مکاني، چشمانداز اهميت پيدا ميکند؛ البته در توصيفهاي غيرمکاني هم چشمانداز اهميت دارد. چشمانداز ممکن است به جايگاه مکاني شخص
عمليات تعبير در زبانشناسي شناختي
يکي از فرضيههاي اساسي زبانشناسي شناختي، به تعبير لنگاکر، اين اصل است که معناشناسي همان مفهومشناسي است. مراد از اين اصل اين است که در معناشناسي بايد به دنبال کشف صور گوناگون مفهومسازي در زبان