نويسنده: عليرضا قائمينيا
بسياري از معناشناسان ميان موجودات ربطي (نسبي) و غيرربطي فرق ميگذارند. موجود ربطي مستلزم وجود چيز ديگري است. به عنوان مثال، مفهوم وصفي «گرد» مستلزم وجود چيزي گرد است. همچنين، مفهوم فعل «دويدن» مستلزم وجود «دونده» است. در مقابل، موجود غيرربطي را ميتوان بدون اشاره به چيزي ديگر فهميد. به عنوان مثال مفهوم اسمی «میز» را میتوان بدون اشاره به چیز دیگری فهمید.
لنگاکر ادعا ميکند که نامها با اوصاف و افعال در اين نکته تفاوت دارند. که نامها، غيرربطي و اوصاف و افعال، ربطياند. در واژگان او، افعال ربطي تعبير ميشوند و به نحو پيدرپي عکسبرداري ميکنند؛ اما اوصاف (و ديگر معرفهاي دستوري) ربطي تعبير ميشوند و به نحو اجمالي، عکسبرداري ميکنند. در مقابل، اشياء (اسمها) غيرربطي تعبير ميشوند و عکسبرداري اجمالي ميکنند.
افعال |
ربطي / عکسبرداري پيدرپي |
اوصاف |
ربطي / عکسبرداري اجمالي |
اسمها |
غيرربطي / عکسبرداري اجمالي |
به نظر لنگاکر، بايد ربطيت را براساس تعريف اشياء (مفاهيم اسمي) تعريف کرد. اسمبودن يک مفهوم را به عنوان منطقهاي يا مجموعهاي از اشياء که با هم پيوند و ارتباط دارند، تعبير ميکند. اشياء غيرربطياند. در مقابل، مفاهيم ربطي، نمايي از ارتباطهاي ميان اشياء ترسيم ميکنند، ولي اسم از اشيائي که به هم پيوستهاند، نمايي ترسيم ميکند.
براي ايضاح ديدگاه لنگاکر بيان برخي از اصطلاحهاي او ضروري است. او در مقالهي «دستور زبان شناختي» ميان سه دسته از محمولات فرق ميگذارد: اشياء در مقابل روابط (يا محمولهاي ربطي). روابط هم به روابط حالتي و روابط مرکب غيرزماني و فرايندها.
به مثال زير توجه کنيد:
1.پلي روي رودخانه هست.
2. شخصي شلپشلپ از روي رودخانه گذشت.
در دو جملهي فوق «(از) روي» دو معناي متفاوت دارند. ما تفاوت آنها را با دو شکل زير نشان دادهايم. در (1)، مسيرپيما که پل باشد، به طور همزمان تمام نقاط روي مسيري راکه يک طرف مرزنما (رودخانه) به طرف ديگر وصل ميکند، ميپوشاند؛ اما در (2)، در طول زمان و به طور متوالي نقاطي را که بر روي اين مسير در کارند ميپوشاند. روابطي که نماي آنها را ترسيم کردهايم روابط بسيار زيادي هستند و شکل زير تنها تعداد اندکي از آنها را نشان ميدهد. اين معناي «(از) روي» رابطهي غيرزماني پيچيده نام دارد.
3.اين شکل يک دايره است.
4. اين شکل گرد است.
«گرد» يک وصف است و بنابراين، تا حدي جدا از نهاد (اين) در نظر گرفته شده است که با آن ارتباط دارد. ميتوانيم از اين وصف اسمِ: «گرديت» را بسازيم که کاملاً با «دايره» تفاوت دارد. «گرديت» به معناي «شيءاي گرد» هم نيست و از نقاطي که دايره را تشکيل ميدهند، نمايي ترسيم نميکند؛ بلکه خود شکل را به عنوان يک هويت تغيير ميکند. در مقابل، «گرد» شکل را به عنوان مجموعهاي از روابط تغيير ميکند. در نتيجه، (3)، ارتباط را بيان نميکند، بلکه نشان ميدهد که شکل مذکور مصداق يا نمونهاي از دايره است.
مثال ديگري ميتواند اهميت سخن فوق را آغاز سازد:
5. سعيد عصبي است.
6.سعيد آدم عصبي است.
تفاوت اين دو جمله در اين است که (5)، ويژگي مورد نظر را به عنوان ربطي تعبير ميکند. از اينرو، تا اندازهاي مستلزم جدايي و دوگانگي ميان شخص (سعيد) و ويژگي رفتاري (عصبانيت) است؛ اما (6)، ويژگي موردنظر را به صورت ربطي مفهومسازي نميکند، بلکه شخص مذکور را به عنوان عضويي از مقولهي افرادي که آن ويژگي (عصبانيت) را دارند، تعبير ميکند. به همين دليل، جملهي دوم، برخلاف جملهي نخست، نشان ميدهد که سعيد مشکل بيشتري دارد.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول