نويسنده: عليرضا قائمينيا
چشمانداز يکي از مهمترين و مشهورترين عمليات تعبيري است. در توصيفات مکاني، چشمانداز اهميت پيدا ميکند؛ البته در توصيفهاي غيرمکاني هم چشمانداز اهميت دارد. چشمانداز ممکن است به جايگاه مکاني شخص وابسته باشد که در اين صورت در روابط مکاني تأثير ميگذارد و ممکن است به باورها، اعتقادات و معارف او مبتني باشد که در اين صورت هم تأثير چشمانداز در روابط غيرمکاني پيدا ميشود. گاهي زبانشناسان شناختي از مفهوم فلسفي «موقعيتمندي» (1) به جاي چشمانداز استفاده ميکنند که مفهومي بسيار عام است و جايگاه مکاني و زماني و نيز بافت فرهنگي و معرفتي را در برميگيرد که شخص در آن قرار دارد. اين مفهوم وسيع با آنچه که هايدگر «بودن - در - عالم» مينامد ارتباط دارد و از مکانمندي و زمانمندي فراتر ميرود و با موقعيتمندي کل وجود آدمي ارتباط مييابد.
ما سه نوع متفاوت از چشمانداز را بيان ميکنيم که عبارتند از: ديدگاه، شاخصها و ذهنيت.
1. ديدگاه
تعبير چشماندازي مکاني «ديدگاه» (2) نام دارد. لنگاکر دو نوع از ديدگاه را از هم جدا ميسازد: منظر و جهتيابي. (3) منظر (4) چينش خاصي از پسزمينه و پيشزمينه را بر يک صحنه تحميل ميکند. به مثال زير توجه کنيد:1.علي جلوي درخت ايستاده است.
2.علي پشت درخت ايستاده است.
هر يک از دو تعبير «جلوي...» و «پشت...» مستلزم منظر خاصي از گوينده است و در واقع آنها با توجه به منظر گوينده به کار ميروند.
جهتيابي (5) هم به بُعد عمودي که توسط جهت ايستادن متعارف شخص تعيين ميشود، اشاره ميکند. تعبيرهاي «بالا» و «پايين» از اين قبيل هستند و جهتيابي را نشان ميدهند. مثال زير اين نکته را نشان ميدهد.
1.دودکش بالاي پنجره است.
2. پنجره پايين دودکش است.
گزينش «بالاي...» يا «پايين...» در اين مثال به جهت ايستادن متعارف شخص بستگي دارد.
2. شاخصها
شاخصها به عنصرهاي زباني گفته ميشود که موقعيتمندي گوينده را نشان ميدهند. به عنوان نمونه، ضماير (من. تو، او ...) شاخص هستند و نسبت به کسي که سخن ميگويد، مشخص ميشوند. اسمهاي اشاره؛ مانند «اين»، «آن» و غيره، نيز از اين قبيل هستند.3. ذهنيت
ذهنيت و در مقابل آن عينيت، دو اصطلاح هستند که لنگاکر با آنها نحوهي مفهومسازي صحنهاي را که خود گوينده در آن حضور دارد، نشان ميدهد. فرض کنيد مادري به بچهاش جملههاي زير را ميگويد:1.به من دروغ نگو.
2. به مادرت دروغ نگو.
تفاوت دوجمله در اين است که (1)، تعبيري ذهني از موقعيت گوينده را نشان ميدهد که شاخص (ضمير شخصي) را به کار ميگيرد. در مقابل، (2) متضمن عينيسازي (6) است؛ بدين معنا که گوينده خودش را به صورتي مستقل از موقعيت فعل گفتاري توصيف ميکند. ذهنيسازي (7) هم برخلاف عينيسازي است. به عبارت ديگر، مراد از ذهنيسازي يک موقعيت ارائهي تعبيري از آن وابسته به موقعيت گفتاري و مراد از عينيسازي آن، ارائهي تعبيري از آن مستقل از موقعيت گفتاري است.
بدين ترتيب ممکن است کسي ذهنيسازي کند؛ مثلاً او با ديدن يک عکس به ديگران بگويد: «اين من هستم که بالاي پلهها ايستادهام». در اين جمله تصويري که از نظر مادي خود شخص نيست، با شاخص (من) به عنوان خود او توصيف شده است. به عبارت ديگر، تصوير وجود مادي متفاوتي با شخص دارد؛ اما شخص به جنبهي اين هماني آن اشاره ميکند. چنين تعبيرهايي در زمينهي عکسها و تصاوير مرسوم است.
مورد رايج ديگري از ذهنيسازي در جايي رخ ميدهد که عبارتهايي که روابط مکاني را بيان ميکنند، شيءاي زمينهاي داشته باشد که رابطهي مکاني نسبت به آن در نظر گرفته شده و سخني از آن به ميان نيامده است. مثال زير اين نکته را نشان ميدهد:
1.سعيد آن طرف ميز در مقابل من نشسته است.
2. سعيد آن طرف ميز مقابل من نشسته است.
3. سعيد آن طرف ميز نشسته است.
جملهي (3) متضمن ذهنيسازي است و تنها در صورتي به کار ميرود که گوينده، اين رابطهي مکاني را نسبت به خودش بيان کرده باشد. هر چند (1) به کسي که نسبت به او اين رابطهي مکاني هست، اشاره دارد، برخلافِ (2)، به طور صريح به او اشاره نميکند.
اين تعبيرها از چشماندازهاي گوينده حاصل ميشوند. ما در موقعيت و مکان خاصي از اين جهان قرار گرفتهايم. ما مکان خاصي را پرکردهايم و در عالم جهت مشخصي داريم. از اين رو، در ارتباط زباني، وقتي درگير حادثهي ارتباط زباني و گفتوگو ميشويم، موقعيت مکاني و زماني و نقش خود را در اين حادثه تعيين ميکنيم. در اين تعيين موقعيت زماني و مکاني با پديدهي ذهنيسازي روبه رو ميشويم.
در نتيجه، سه جهت در ارتباط زباني پديد ميآيد:
1.ما نقشي در اين ارتباط داريم؛ بنابراين، شاخصهايي را به کار ميبريم که حضور ما را در آن نشان ميدهد. (ذهنيت).
2. نقش ما در آن، اهميت موقعيتي را که بايد در ارتباط زباني نشان دهيم، تعيين ميکند (شاخصهاي معرفتي).
3. اين نقش نحوهي نگرش ما را نشان ميدهد (همدلي).
پينوشتها:
1.Situatedness.
2.Viewpoint.
3.Langacker, Ronald, Foundations of cognitive grammer, vol. 1, pp. 122- 126, Stanford, Galif., Stanford University Press, 1987.
4.Vantage point.
5.Orientation.
6.Objectification.
7.Subjectification.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول