اورژانس برای طبیعت
در برابر کسانی که معتقد به کمک رسانی به حیات وحش هستند، گاه این پرسش طرح میشود که «چرا؟ مگر شما نمیگویید که طبیعت بهتر از انسانها میداند که چگونه خود را حفظ کند؟».
این پرسش بهطور کلی گزاره درستی را پیش میکشد. به این معنا که شعور ذاتی طبیعت که با گذر از دهها میلیون سال انتخاب طبیعی، سازش و جهش ژنتیکی پدید آمده، بسی بیشتر از عقل خودشیفته انسانی میداند که چگونه مهمانان خود را که همانا میلیونها گونه گیاهی و جانوری است، پذیرایی کند.
فراموش نمیکنیم آنچه را که در فرهنگ ما از حضرت سلیمان نقل میشود که روزی خواست با سفرهای رنگین و پر، از همه جانوران پذیرایی کند، اما هنگامی که فقط یک ماهی بزرگ آمد و با یک قورت سفره را پاک کرد، حضرت تازه دریافت که حتی نمیتواند دو قورت ونیم باقی مانده آن ماهی را سیر کند!
این حکایت، اشارهای است به توانایی شگفت آور طبیعت در فراهم آوردن امکان زیست برای این همه گونه متنوع و پرشمار. با این حال، در شرایط کنونی محیطزیست که تقریبا در همه جای آن ردپای پرتأثیر و تخریب انسان به چشم میخورد، قضیهای که گفتیم بهطورکلی درست است، بهطور مشخص صورت دیگری مییابد.
موضوع مشخص این است که انسان تمامی آشیانهای زیستی زمین را، یعنی تمام مهارتهای ویژهای را که به انبوهی از گونهها این امکان را میدهد که در کنار هم زندگی کنند، بیآن که حریم یکدیگر را بشکنند و یکی بتواند گونه دیگر را ( نه افرادی از آن گونه را) از میان ببرد، اشغال کرده است.
این اشغال – که گستردهتر از هر اشغال سرزمینی دیگر به دست بزرگترین امپراتوریها بوده است - نه تنها در اشتهای گارگانتوایی انسان که همه چیز را میخورد، بلکه در چنگ اندازی به هرنوع سرزمین، از بلندترین کوهها تا پستترین دشتها و از سردترین نقطهها تا گرمترین آنها، خود را نشان میدهد. به بیان دیگر، انسان عرصه زمین را سخت بر تمامی گونههای دیگر تنگ کرده است.
هر گونه گیاهی یا جانوری، کمینهای از مساحت زیستگاهی را میخواهد تا بتواند نیازهای زیستی خود رابرآورده سازد. آدمی با ساخت و ساز در زیستگاهها و حصارکشی زمینها، آنها را قطعه قطعه کرده است و به این ترتیب حتی اگر عاملهایی مانند نابودسازی منابع غذایی ( پوشش گیاهی... ) و شکار را نیز درنظر نگیریم، صرف کوچک شدن زیستگاهها میتواند گونهها را رو به قهقرا ببرد.
ادوارد ویلسون، بزرگترین زیست شناس معاصر، در نظریه جغرافیای زیستی جزایر خود که با همکاری رابرت مک آرتور وضع کرده، با دقتی ریاضی وار نشان داده است که با ۱۰بار کاهش مساحت یک زیستگاه، تعداد گونهها به نصف کاهش مییابد. همچنین، ویلسون و دیگران ثابت کردهاند که هر چه اندازه متوسط یک جمعیت کوچکتر باشد، آن جمعیت سریعتر به نقطه صفر رانده میشود ( نگاه کنید به فصل یازدهم کتاب تنوع حیات او ).
در ایران، در بیشتر زیستگاهها، با هر دو پدیده یادشده روبهرو هستیم ؛ هم ابعاد زیستگاهها در۳۰ سال اخیر بسیار کوچک شده اند و هم تعداد افراد هر گونه بسی کمتر شده است. به علاوه، کیفیت زیستگاهها – یکپارچگی، در امان بودن از انسان و دام، پوشش گیاهی مناسب، و... – هم سخت افت کرده است.
پس کم شدن تنوع زیستی و انقراض، هر دو بهدلیل دخالت عامل انسانی، محیطزیست ما را به انحطاط کشانده و وضع روز به روز وخیمتر هم میشود. در این حال، فقط دخالت مثبت انسان میتواند اوضاع را بهتر، یا دست کم در حالت موجود تثبیت کند. صورتهای بسیار مؤثر این دخالت مثبت جلوگیری از تجاوز بیشتر به زیستگاه، افزودن منطقههای ضربه گیر به اطراف زیستگاه، مطالعه در رفتار گونهها و مانند اینها است. اما، در مواردی ممکن است یک رشته عملیات اورژانسی هم لازم باشد، مثلا دادن کمک تغذیه به گونهها در زیستگاه.
ریختن علوفه و دانه برای علفخواران و پرندگان وحشی، یک کار نمایشی یا رمانتیک نیست و روی آن مطالعه علمی شده است. در زیستگاهی مانند ورجین (در کوههای شمال تهران)، کل و بز یا قوچ و میش دیگر در زمستانها امکان مهاجرت به دشتهای چند ده کیلومتر پایین دست که هیچ، حتی امکان آمدن به کنار رودخانه جاجرود برای استفاده از چمنهای حاشیه آب را هم ندارند، چرا که تمامی حریم رودخانه را نیز زمین خواران تصرف کردهاند.
گدار رفتن سردسته گلههای این جانوران، که درشرایط بزرگ بودن زیستگاه، نشانه تشخیص درست غریزی آنها در فرارسیدن فصل سرد و به مثابه سوت قطار برای راه افتادن بود، اینک زنگ خطری است برای محیط بانان که این گلههای کوچک باقی مانده ممکن است کمی پایینتر گرفتار شکارچیها و افراد ناآگاه شوند یا در جادهها با خودروها تصادف کنند.
علوفه پراکنی در زیستگاه، از مهاجرت به سوی تلههای مرگبار جلوگیری میکند، و البته کمک مؤثری است به تغذیه حیوان علفخوار و گوشتخوارانی که بقایشان در گرو وجود آن علفخوار است. اگر این دخالت مثبت آدمی نبود، چه بسا که نسل علفخواران بزرگ در منطقه حفاظت شده ورجین و جاهای مشابه، چند سال پیش از میان رفته بود.
در مقیاسهای کوچکتر یا نیمه شهری میتوان به دانه ریختن برای کبوترچاهی در اطراف زیارتگاهها اشاره کرد که تا حد زیادی به حفظ نسل آنها و بعضی گونههای دیگر مانند قمری خانگی، یاکریم، گنجشک، سار، کلاغ، زاغ، دم جنبانک، بلبل خرما و به یمن بقای آنها، به حفظ گونههایی از پرندگان شکاری در حوزه شهری و روستایی کمک کرده است.
در مقیاسهای بزرگ، میتوان اشاره کرد که در بعضی زیستگاهها و حومههای شهری کانادا، با فرارسیدن زمستان، مردم و مقامهای مسئول، با دادن غذا به موس ها (گوزنهای شمالی) این جانوران را که در شرایط تغییرات محیطی و جوی دیگر نمیتوانند مانند گذشته زمستان را از سربگذرانند، به زیر چتر حمایتی خود میگیرند.
توضیح این که محققان دریافتهاند موسها که در گذشته، علفها و خزههای کوتاه روی سنگها را با کنار زدن برف زمستانی میخوردند، در سالهای اخیر در این کار با مشکل روبهرو شدهاند. علت این است که گرم شدن زمین سبب شده که حتی در روزهای زمستانی، مقدار بیسابقهای از برفهای رویی ذوب شود و به پایین رود.
این آبها با رسیدن به سطح سنگ یا خاک، یخ میزند و در نتیجه موسها نمیتوانند با کنار زدن برفها به علف دست یابند. پس از جر و بحثهایی در این زمینه که تغذیه مصنوعی موسها در زمستان، آنها را بدعادت خواهد کرد، بررسیهای محققان به این نتیجه رسید که این عمل مضر نیست و درهرحال میتواند کمکی باشد به بقای جانور.
نکته مهم این است که علوفه پراکنی و ریختن دانه برای کبک و... باید در محلهایی انجام شود که حداقلی از شرایط حفاظتی را داشته باشد و از دسترس شکار دزد ها در امان باشد، وگرنه ممکن است که این کار به نوعی تله گذاری بدل شود. بنابراین، توصیه این است که سازمانهای غیردولتی و داوطلبان دیگر، تغذیه مصنوعی را با هماهنگی محیط بانان انجام دهند.
گروه دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران، در ۴-۳ سال گذشته از کوه نوردان و دیگر گروههای دوستدار طبیعت دعوت کرده است تا با تهیه علوفه و دانه و ضمن هماهنگی با پاسگاههای محیط بانی، در منطقههایی که بارش سنگین برف مشکل جدی برای حیات وحش پیش میآورد، به کمک این مخلوقا ت زیبا بروند.
تجربه علوفه پراکنی ما، توانسته اندکی به محیط بانان سختکوش پاسگاه زردبند دلگرمی بدهد که کسانی هستند که قدر زحمتهای آنان را بدانند. همچنین توانسته به خود ما ثابت کند که میتوانیم کارهایی مؤثر ( و نه فقط نمادین) انجام دهیم و دیگر این که توانسته فرصتی برایمان فراهم کند تا از رهگذر آن به آموزشهای زیستمحیطی برای گروههایی از مردم بپردازیم.
این برنامهها در چندین روز تعطیل در منطقه ورجین و چند مورد مشابه آن نیز در دیگر استانها اجرا شده است. سازمانهای غیردولتی جبهه سبز ایران، انجمن حمایت از حیوانات و جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست، از همکاران ما در این برنامهها بودهاند.
این پرسش بهطور کلی گزاره درستی را پیش میکشد. به این معنا که شعور ذاتی طبیعت که با گذر از دهها میلیون سال انتخاب طبیعی، سازش و جهش ژنتیکی پدید آمده، بسی بیشتر از عقل خودشیفته انسانی میداند که چگونه مهمانان خود را که همانا میلیونها گونه گیاهی و جانوری است، پذیرایی کند.
فراموش نمیکنیم آنچه را که در فرهنگ ما از حضرت سلیمان نقل میشود که روزی خواست با سفرهای رنگین و پر، از همه جانوران پذیرایی کند، اما هنگامی که فقط یک ماهی بزرگ آمد و با یک قورت سفره را پاک کرد، حضرت تازه دریافت که حتی نمیتواند دو قورت ونیم باقی مانده آن ماهی را سیر کند!
این حکایت، اشارهای است به توانایی شگفت آور طبیعت در فراهم آوردن امکان زیست برای این همه گونه متنوع و پرشمار. با این حال، در شرایط کنونی محیطزیست که تقریبا در همه جای آن ردپای پرتأثیر و تخریب انسان به چشم میخورد، قضیهای که گفتیم بهطورکلی درست است، بهطور مشخص صورت دیگری مییابد.
موضوع مشخص این است که انسان تمامی آشیانهای زیستی زمین را، یعنی تمام مهارتهای ویژهای را که به انبوهی از گونهها این امکان را میدهد که در کنار هم زندگی کنند، بیآن که حریم یکدیگر را بشکنند و یکی بتواند گونه دیگر را ( نه افرادی از آن گونه را) از میان ببرد، اشغال کرده است.
این اشغال – که گستردهتر از هر اشغال سرزمینی دیگر به دست بزرگترین امپراتوریها بوده است - نه تنها در اشتهای گارگانتوایی انسان که همه چیز را میخورد، بلکه در چنگ اندازی به هرنوع سرزمین، از بلندترین کوهها تا پستترین دشتها و از سردترین نقطهها تا گرمترین آنها، خود را نشان میدهد. به بیان دیگر، انسان عرصه زمین را سخت بر تمامی گونههای دیگر تنگ کرده است.
هر گونه گیاهی یا جانوری، کمینهای از مساحت زیستگاهی را میخواهد تا بتواند نیازهای زیستی خود رابرآورده سازد. آدمی با ساخت و ساز در زیستگاهها و حصارکشی زمینها، آنها را قطعه قطعه کرده است و به این ترتیب حتی اگر عاملهایی مانند نابودسازی منابع غذایی ( پوشش گیاهی... ) و شکار را نیز درنظر نگیریم، صرف کوچک شدن زیستگاهها میتواند گونهها را رو به قهقرا ببرد.
ادوارد ویلسون، بزرگترین زیست شناس معاصر، در نظریه جغرافیای زیستی جزایر خود که با همکاری رابرت مک آرتور وضع کرده، با دقتی ریاضی وار نشان داده است که با ۱۰بار کاهش مساحت یک زیستگاه، تعداد گونهها به نصف کاهش مییابد. همچنین، ویلسون و دیگران ثابت کردهاند که هر چه اندازه متوسط یک جمعیت کوچکتر باشد، آن جمعیت سریعتر به نقطه صفر رانده میشود ( نگاه کنید به فصل یازدهم کتاب تنوع حیات او ).
در ایران، در بیشتر زیستگاهها، با هر دو پدیده یادشده روبهرو هستیم ؛ هم ابعاد زیستگاهها در۳۰ سال اخیر بسیار کوچک شده اند و هم تعداد افراد هر گونه بسی کمتر شده است. به علاوه، کیفیت زیستگاهها – یکپارچگی، در امان بودن از انسان و دام، پوشش گیاهی مناسب، و... – هم سخت افت کرده است.
پس کم شدن تنوع زیستی و انقراض، هر دو بهدلیل دخالت عامل انسانی، محیطزیست ما را به انحطاط کشانده و وضع روز به روز وخیمتر هم میشود. در این حال، فقط دخالت مثبت انسان میتواند اوضاع را بهتر، یا دست کم در حالت موجود تثبیت کند. صورتهای بسیار مؤثر این دخالت مثبت جلوگیری از تجاوز بیشتر به زیستگاه، افزودن منطقههای ضربه گیر به اطراف زیستگاه، مطالعه در رفتار گونهها و مانند اینها است. اما، در مواردی ممکن است یک رشته عملیات اورژانسی هم لازم باشد، مثلا دادن کمک تغذیه به گونهها در زیستگاه.
ریختن علوفه و دانه برای علفخواران و پرندگان وحشی، یک کار نمایشی یا رمانتیک نیست و روی آن مطالعه علمی شده است. در زیستگاهی مانند ورجین (در کوههای شمال تهران)، کل و بز یا قوچ و میش دیگر در زمستانها امکان مهاجرت به دشتهای چند ده کیلومتر پایین دست که هیچ، حتی امکان آمدن به کنار رودخانه جاجرود برای استفاده از چمنهای حاشیه آب را هم ندارند، چرا که تمامی حریم رودخانه را نیز زمین خواران تصرف کردهاند.
گدار رفتن سردسته گلههای این جانوران، که درشرایط بزرگ بودن زیستگاه، نشانه تشخیص درست غریزی آنها در فرارسیدن فصل سرد و به مثابه سوت قطار برای راه افتادن بود، اینک زنگ خطری است برای محیط بانان که این گلههای کوچک باقی مانده ممکن است کمی پایینتر گرفتار شکارچیها و افراد ناآگاه شوند یا در جادهها با خودروها تصادف کنند.
علوفه پراکنی در زیستگاه، از مهاجرت به سوی تلههای مرگبار جلوگیری میکند، و البته کمک مؤثری است به تغذیه حیوان علفخوار و گوشتخوارانی که بقایشان در گرو وجود آن علفخوار است. اگر این دخالت مثبت آدمی نبود، چه بسا که نسل علفخواران بزرگ در منطقه حفاظت شده ورجین و جاهای مشابه، چند سال پیش از میان رفته بود.
در مقیاسهای کوچکتر یا نیمه شهری میتوان به دانه ریختن برای کبوترچاهی در اطراف زیارتگاهها اشاره کرد که تا حد زیادی به حفظ نسل آنها و بعضی گونههای دیگر مانند قمری خانگی، یاکریم، گنجشک، سار، کلاغ، زاغ، دم جنبانک، بلبل خرما و به یمن بقای آنها، به حفظ گونههایی از پرندگان شکاری در حوزه شهری و روستایی کمک کرده است.
در مقیاسهای بزرگ، میتوان اشاره کرد که در بعضی زیستگاهها و حومههای شهری کانادا، با فرارسیدن زمستان، مردم و مقامهای مسئول، با دادن غذا به موس ها (گوزنهای شمالی) این جانوران را که در شرایط تغییرات محیطی و جوی دیگر نمیتوانند مانند گذشته زمستان را از سربگذرانند، به زیر چتر حمایتی خود میگیرند.
توضیح این که محققان دریافتهاند موسها که در گذشته، علفها و خزههای کوتاه روی سنگها را با کنار زدن برف زمستانی میخوردند، در سالهای اخیر در این کار با مشکل روبهرو شدهاند. علت این است که گرم شدن زمین سبب شده که حتی در روزهای زمستانی، مقدار بیسابقهای از برفهای رویی ذوب شود و به پایین رود.
این آبها با رسیدن به سطح سنگ یا خاک، یخ میزند و در نتیجه موسها نمیتوانند با کنار زدن برفها به علف دست یابند. پس از جر و بحثهایی در این زمینه که تغذیه مصنوعی موسها در زمستان، آنها را بدعادت خواهد کرد، بررسیهای محققان به این نتیجه رسید که این عمل مضر نیست و درهرحال میتواند کمکی باشد به بقای جانور.
نکته مهم این است که علوفه پراکنی و ریختن دانه برای کبک و... باید در محلهایی انجام شود که حداقلی از شرایط حفاظتی را داشته باشد و از دسترس شکار دزد ها در امان باشد، وگرنه ممکن است که این کار به نوعی تله گذاری بدل شود. بنابراین، توصیه این است که سازمانهای غیردولتی و داوطلبان دیگر، تغذیه مصنوعی را با هماهنگی محیط بانان انجام دهند.
گروه دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران، در ۴-۳ سال گذشته از کوه نوردان و دیگر گروههای دوستدار طبیعت دعوت کرده است تا با تهیه علوفه و دانه و ضمن هماهنگی با پاسگاههای محیط بانی، در منطقههایی که بارش سنگین برف مشکل جدی برای حیات وحش پیش میآورد، به کمک این مخلوقا ت زیبا بروند.
تجربه علوفه پراکنی ما، توانسته اندکی به محیط بانان سختکوش پاسگاه زردبند دلگرمی بدهد که کسانی هستند که قدر زحمتهای آنان را بدانند. همچنین توانسته به خود ما ثابت کند که میتوانیم کارهایی مؤثر ( و نه فقط نمادین) انجام دهیم و دیگر این که توانسته فرصتی برایمان فراهم کند تا از رهگذر آن به آموزشهای زیستمحیطی برای گروههایی از مردم بپردازیم.
این برنامهها در چندین روز تعطیل در منطقه ورجین و چند مورد مشابه آن نیز در دیگر استانها اجرا شده است. سازمانهای غیردولتی جبهه سبز ایران، انجمن حمایت از حیوانات و جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیطزیست، از همکاران ما در این برنامهها بودهاند.