سندرم فارسي وان

درباره اين‎كه چه تيپ‎‎هايي و با چه اهدافي فارسي‎وان نگاه مي‎كنند و « ويكتوريا » برايشان مهم است هرجا كه مي‎روي سخن از فارسي‎وان است؛ « ويكتوريا » به يكي از اعضاي بسياري از خانواده‎‎ها تبديل شده و سرنوشت وي به دقت و با اشتياق دنبال مي‎شود. نگراني بسياري براي اين‎كه به موقع به سريال ويكتوريا نرسند ، تو را به اين فكر وامي‎دارد كه اين ويكتوريا كيست كه اين همه زنان و مردان ايراني مشتاقانه زندگي او را دنبال
پنجشنبه، 10 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سندرم فارسي وان
سندرم فارسي وان
سندرم فارسي وان

نویسنده : دكتر مسعود كوثري




درباره اين‎كه چه تيپ‎‎هايي و با چه اهدافي فارسي‎وان نگاه مي‎كنند و « ويكتوريا » برايشان مهم است

هرجا كه مي‎روي سخن از فارسي‎وان است؛ « ويكتوريا » به يكي از اعضاي بسياري از خانواده‎‎ها تبديل شده و سرنوشت وي به دقت و با اشتياق دنبال مي‎شود. نگراني بسياري براي اين‎كه به موقع به سريال ويكتوريا نرسند ، تو را به اين فكر وامي‎دارد كه اين ويكتوريا كيست كه اين همه زنان و مردان ايراني مشتاقانه زندگي او را دنبال مي‎كنند كه حتي حاضرند به‎خاطر او دست از ديد و بازديد‎هاي خانوادگي - كه ايرانيان عاشق آن هستند - بكشند و زود خودشان را به خانه برسانند.
فارسي‎وان تجربه جديدي در شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي تلويزيوني براي ايران است. پيش از آن، نه تنها شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي متعددي بودند كه از ماوراي بحار، به‎ويژه از آمريكا، براي ايرانيان ساكن ايران برنامه پخش مي‎كردند، بلكه نزديك‎ترين تجربه، ام‎بي‎سي فارسي است كه تا حدودي موفق شده بود كه طي دو سه سال گذشته مخاطبان ايراني را جذب كند. اكنون نوبت فارسي‎وان است كه مخاطب ايراني را بربايد و در اين ربودن، انفعالي تمام در اين سو مشاهده مي‎شود. حتي واكنش‎‎هايي كه اكنون به اين مسئله مشاهده مي‎شود، خود حاكي از نوعي شتاب‎زدگي و هراس است كه «بشتابيد كه بنيان خانواده و اخلاق و فرهنگ، بر باد رفت!» من نمي‎خواهم در اين‎جا به‎درستي و نادرستي، واقعي بودن و يا نبودن اين هراس و اين شتاب بپردازم؛ چراكه مدت‎‎هاست كه ما دچار همين سندروم شده‎ايم. يك روز سخن از بي‎بي‎سي فارسي است، يك روز از ام‎بي‎سي فارسي و امروز از فارسي‎وان. هرچه هست، نشان از آن دارد كه نه‎تنها اين مسئله به‎سادگي تمام‎بشو نيست، بلكه هر دم از اين باغ بري مي‎رسد.
براي تحليل شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي اغلب دو منظر تحليلي اتخاذ مي‎شود: تهاجم فرهنگي (يا با نام جديدترش ناتوي فرهنگي) و ديگر ضعف شبكه‎‎هاي داخلي. منظر اول، شتابي براي محدوديت و ممنوعيت دسترسي به اين شبكه‎‎ها را فراهم مي‎سازد. در اقدامي ضربتي از سوي نيروي انتظامي ديش‎‎هاي ماهواره‎اي جمع‎آوري مي‎شود، بر روي فركانس‎‎هاي ماهواره‎اي پارازيت (قانوني و غيرقانوني) انداخته مي‎شود و خلاصه هر اقدامي صورت مي‎گيرد تا دسترسي كوتاه شود: دست ما كوتاه و خرما بر نخيل. با اين حال، بعد از مدتي يا كلك ديگري براي دور زدن اين عدم دسترسي اختراع مي‎شود و يا شبكه‎اي ديگر مثل قارچ مي‎رويد: فارسي تو، فارسي‎تري و يا...
براي عده‎اي ديگر، اين به‎خوبي نشان از ناكارآيي شبكه‎‎هاي تلويزيوني داخلي دارد. اين شبكه‎‎ها نمي‎توانند نياز‎هاي مخاطبان‎شان را برآورده سازند و با اندك بهانه‎اي و فراهم آمدن شبكه‎اي تازه، فوج فوج از مخاطبان، به شيفتگان و مشتاقان اين شبكه‎‎ها مي‎پيوندند. در اين ميان، ابتدا كسي به اين موضوع توجهي نمي‎كند؛ به اصطلاح به‎روي مبارك نمي‎آورد و همين كه مشتاقان زياد شدند و توي جامعه حرف و بحث راه افتاد، به يك‎باره به نقد و بررسي آن مي‎پردازند.
در اين‎جا فرصت آن نيست كه به هريك از اين دو نگاه به شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي بپردازيم و كفايت و عدم كفايت آن‎‎ها را به بحث بگذاريم، بلكه مي‎خواهيم تنها به يك تيپولوژي اوليه از مخاطبان فارسي‎وان بپردازيم. به ديگر بيان، مي‎خواهم نشان دهم كه چه كساني به فارسي‎وان نگاه مي‎كنند. نمي‎خواهم بگويم چرا، و خواننده خودش از پس آن در چرايش بينديشد. اين تيپ‎‎ها آدم‎‎هايي هستند كه من به چشم خودم ديده‎ام و با آن‎‎ها درباره فارسي‎وان صحبت كرده‎ام. شايد تيپ‎‎هاي بسيار ديگري هم باشد كه خواننده بتواند به اين تيپولوژي اضافه كند.

سندرم فارسي وان

تيپ 1 : مادربزرگ بيكار

اين مادربزرگ، كسي است كه ديگر تنها شده است. دختر و پسر‎ها همگي ازدواج كرده‎اند و برخي از آن‎‎ها حتي نوه هم دارند. اگرچه، بسياري از اوقات به اين مادربزرگ تنها سر مي‎زنند، ولي ديگر نمي‎توانند خانه زندگي خودشان را ر‎ها كنند. مادربزرگ هم حاضر نيست به خانه آن‎‎ها برود و به اصطلاح سربار و مزاحم باشد. اما، از يكي دو سال پيش كه شوهرش فوت كرده، ديگر حسابي تنهاست. حوصله‎اش سر مي‎رود و مدام به بچه‎‎ها غر مي‎زند كه چرا به من سر نمي‎زنيد. به ابتكار بچه‎ها، براي اين مادربزرگ كه اتفاقا آدم مذهبي هم هست و نماز و روزه‎اش را مرتب به‎جا آورده و به يك معنا از جمله آدم‎‎هاي قديمي است و اهل مد و اين حرف‎‎ها هم نيست، ديش ماهواره گذاشته‎اند و كانالش را هم روي فارسي‎وان تنظيم كرده‎اند. تلويزيون از بام تا شام روشن است و مادربزرگ مشتري دائمي فارسي‎وان. نگاه مي‎كند و باز هم نگاه مي‎كند. مادربزرگ بعضي چيز‎ها را خوب مي‎فهمد، روابط خانوادگي، ازدواج و طلاق و مشكلات زنان و دعوا‎هاي خانوادگي را. اما، برخي چيز‎ها را به اصطلاح «نمي‎گيرد». از استعارات و روابط پنهان هم گهگاه سر در نمي‎آورد. اما، دنبال كردن زندگي و سرنوشت آدم‎‎ها برايش جالب است و وقتي دختر‎ها و پسر‎ها و نوه‎‎ها به ديدنش مي‎آيند، شروع مي‎كند به تعريف كردن. سير تا پياز را مي‎گويد. ويكتوريا محور زندگي او شده است و سرنوشتش براي او كتابي تصويري است.

تيپ 2 : مادر و پدر بازنشسته

اين پدر و مادر دخترشان را به خانه بخت فرستاده‎اند و دو پسرشان هم در خانه نيستند. هر دو هم سربازي‎شان را رفته‎اند. يكي سر كار است و ديگري هم دنبال كار و بيشتر اوقات، خارج از خانه. پدر و مادر، هر دو ميان‎سالي را رد كرده‎اند و ديگر حرفي براي گفتن ندارند. گهگاه هم كه حرفي مي‎زنند همان گله‎گذاري‎‎هاي قديمي و كهنه شده است: درباره خواهر و مادر مرد و اين‎كه چه گفته‎اند و چه كرده‎اند و خلاصه لحظات تلخي كه هيچ‎گاه از حافظه زن پاك نمي‎شوند. ويكتوريا براي آنان هم سرگرمي است. موضوع مشتركي است كه به‎جاي آن‎كه با هم دعوا كنند، مي‎تواند كنار هم بنشانندشان. هر موقع به ميهماني مي‎روند موضوعي جديد براي حرف زدن با ديگر زنان فاميل است و بهانه‎اي براي زود به خانه بازگشتن: ويكتوريا منتظر است! براي زن، ويكتوريا مظهر زني است كه زندگي پر فراز و نشيبي دارد و سختي‎‎هاي اجتماعي بسياري را پشت سر مي‎گذارد. اما، بعضي وقت‎‎ها هم جبران مي‎كند. اگر به او خيانت شود، خيانت مي‎كند. اگر به بازي گرفته شود، به بازي مي‎گيرد و به اصطلاح به شيوه خودش انتقام مي‎گيرد. براي زن نگونبخت كه جفا‎هاي شوهر و خانواده شوهر را بسيار ديده، زندگي ويكتوريا يك تسلاست؛ نوعي همدردي و نوعي انتقام پنهان. او نمي‎تواند كار‎هاي ويكتوريا را بكند، پس ضمن آن‎كه آه مي‎كشد، همين‎كه در درون كمي تسلا مي‎يابد، برايش خوب است. اما، مرد كه شر و شور جواني را پشت سر گذاشته هم به ويكتوريا علاقه‎مند است. براي او ديدن ويكتوريا نوعي حظ بصري است؛ چيزي كه دوباره تخيلات جنسي‎اش را بيدار مي‎كند. به هيچ‎وجه با خيانت موافق نيست و خدا را شكر مي‎كند كه جاي مردان سريال نيست، اما ماجراجويي جنسي برايش جالب است و منشاء تخيلات ديگر.

تيپ 3 : زن و شوهر جوان

اين زن و شوهر كه پنج شش سالي است كه با هم ازدواج كرده‎اند و با هم كم و بيش توافق دارند، تفريحي ندارند جز ماهواره نگاه كردن. مرد شغل خصوصي دارد و بيشتر اوقاتش سر كار است و زن توي خانه است و با بچه‎اش سرگرم. اما اين سرگرمي موقعي كه مادرش آن نزديكي‎‎هاست هم ديگر وقتش را نمي‎گيرد. بي‎كار است مانتو‎هاي جورواجورش را خريده، انگشتر و جواهراتي هم روبه‎راه، خريده و ديگر حوصله بازار رفتن ندارد. شبكه‎‎هاي تلويزيوني داخلي برايش خسته‎كننده است و تنها وقتي به‎سراغ آن‎‎ها مي‎رود كه بخواهد بچه‎اش را با برنامه‎‎هاي كودك سرگرم كند. سريال‎‎هاي خانوادگي ايراني را كه جالب باشد دنبال مي‎كند، اما از وقتي ويكتوريا را شناخته ديگر دست از سريال‎‎هاي ايراني هم برداشته و يكسره مشتري فارسي‎وان شده است. زن خيلي راضي نيست كه مسائل ضداخلاقي (خيانت و اين‎جور چيزها) را بچه‎اش و حتي شوهرش نگاه كنند. بچه‎اش را مي‎تواند يك‎جوري قانع كند، اما به شوهرش بايد دائم يادآوري كند كه اين‎جا ايران است و بايد مراقب خودش باشد كه گول نخورد. به همين دليل، زن سريال‎‎هاي كره‎اي را كه آدم‎هايش پوشيده‎ترند و روابط‎شان ظاهرا اخلاقي‎تر است و با جامعه ايران جور درمي‎آيد، بيشتر مي‎پسندد. ديدن كره‎اي‎‎هاي اخلاقي كه روابط خانوادگي‎شان شبيه جامعه ايران است و قهر و آشتي‎هاي‎شان شبيه خود ما، و حجب و حياي اجتماعي‎شان گهگاه حتي مايه حسرت ما هم مي‎شود، هم فال است هم تماشا؛ هم دنياي تازه را مي‎بيني كه خيلي ديگر توي چادر و چاقچور پيچيده نشده‎اند و دائم با حكومت در اين‎باره درگيري ندارند و هم روابط‎شان پاستوريزه است. به همين علت گردانندگان فارسي‎وان به‎خوبي مي‎دانند كه كنار ويكتوريا حتما بايد كره‎اي‎‎هاي چشم باريك را هم داشته باشند، وگرنه خيلي زود خانواده‎‎هاي ايراني، به ويژه زنان ايراني، پس مي‎زنند و ديگر اميدي به ادامه كار نيست. علاوه‎بر آن، توي شبكه هم كالا‎هاي جديد تبليغ مي‎شود كه شوق خريد را در زن زنده نگه مي‎دارند و هم از آرايش و مدل‎‎هاي جديد پوشش باخبرش مي‎سازند. اين زن سياسي نيست و تازه به دليل وقايع اخير سياسي حتي از سياست، ‎زده هم شده است. پس خيلي به اخبار و مباحث سياسي هم نيازي ندارد. براي او هم سريال‎‎ها وسيله‎اي است كه توي جمع‎هاي خانوادگي و زنانه اظهارنظر كند و چيزي براي تعريف كردن داشته باشد. اما، مرد هم خوشحال است كه اين برنامه‎‎ها زنش را سرگرم مي‎كنند و كمتر مجالي براي اظهار نارضايتي از زندگي «يكنواخت» برايش مي‎گذارند و از طرف ديگر، آب سردي است بر تنش‎‎ها و هيجانات سياسي كه ديگر كم‎كم خسته و كوفته‎اش كرده است. دائم اين جمله را مي‎گويد: «ببين اونا چقدر راحت زندگي مي‎كنند و ما چقدر به خودمان سخت مي‎گيريم» و آه از نهادش بر مي‎آيد. وقتي هم توي جمع‎‎هاي خانوادگي مي‎نشيند به تحليل جامعه و زندگي «اونا» و «ما» مي‎پردازد و نتيجه‎گيري مي‎كند. مرد نيز به سبك خودش با روابط غيراخلاقي زندگي «اونا» خيلي موافق نيست، اما مدام مي‎گويد «ببين چقدر راحت هستند، چقدر راحت زندگي مي‎كنند». براي مرد كه گهگاه از روابط اجتماعي و خانوادگي خود به تنگ مي‎آيد، اين سريال‎‎ها مفري است براي تخليه رواني و آرامش يافتن. سريال‎‎ها براي او هم حظ بصري دارد.

تيپ 4 : زن و شوهر واقعا جوان

اين زن و شوهر، دختر و پسر جواني هستند كه بتازگي ازدواج كرده‎اند و دل‎شان مي‎خواهد كه زندگي متفاوتي با قديمي‎‎ها (پدر و مادرشان، حتي زنان و مردان ميانسال كه يك دهه زودتر از آن‎‎ها ازدواج كرده‎اند) بنا كنند. نگاهي انتقادي به زندگي اجتماعي و قيود و كنترل اجتماعي دارند. بي‎بند و بار نيستند، اما مي‎خواهند از زندگي‎شان لذت ببرند: خوب بپوشند، خوب بخورند، فيلم‎‎هاي خوب ببينند، سفر بروند، كافي شاپ بروند، و قيود سنتي كه دست و پاي پدر و مادرهاي‎شان را بسته بود كنار بگذارند. همان‎طور كه عاشق هم هستند، حاضرند به‎سادگي از هم جدا شوند. با هم قرار گذاشته‎اند كه اگر يك روز احساس كنند هم را دوست ندارند، خيلي ساده بدون اين‎كه ديگران را به زحمت بيندازند و به اصطلاح پاي بزرگ‎تر‎‎ها و ريش‎سفيدان به ميان بيايد و گرفتار كشاكش دادگاه و اين‎جور چيز‎ها بشوند از هم جدا شوند. براي اين دو تجربه سريال‎ها، يعني تأييد عقايد آنان درباره زندگي؛ اين‎كه زندگي همين مدت كوتاهي است كه بايد از آن براي تجربه كردن هرچه بيشتر استفاده كرد. اين دو هم اگرچه در اساس، بي‎اخلاقي را نمي‎پذيرند و خيانت را تأييد نمي‎كنند، اما تأييد مي‎كنند كه هر كس بايد آزاد باشد كه مسير خودش را انتخاب كند. آن‎‎ها به بازيگران سريال‎‎ها حق مي‎دهند كه خيلي ساده تصميم مي‎گيرند و خيلي به كنترل‎‎هاي اجتماعي توجه نمي‎كنند. براي اين دختر و پسر جوان زندگي با فانتزي‎هايش قشنگ است و زندگي بدون فانتزي يعني همان زندگي پرقيود سنتي پدر و مادرهاي‎شان. ديدن سريال‎‎ها براي آنان تثبيت بهشتي است كه بيرون از ايران براي خودشان ترسيم كرده‎اند و هر چه فشار‎ها و كنترل‎‎هاي اجتماعي بيشتر مي‎شود، آنان با ولع بيشتر به اين تصاوير پناه مي‎برند.

تيپ 5 : باكلاس ها

در اين خانواده‎‎ها كه پدر و مادرهاي‎شان از مشاغل به نسب رده بالاي جامعه هستند و به طبقه متوسط به بالا و يا حتي بالا (ثروتمندان ميانه) تعلق دارند، ديدن همه چيز براي اعضاي خانواده آزاد است. ديدن شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي بخشي از سبك زندگي آنان است. ديدن اين قسم سريال‎‎ها نه از براي وجه جنسي آن‎‎هاست و نه تأييد روابط غيراخلاقي آن‎ها. همه چيز خيلي عادي پيش مي‎رود. آن‎‎ها ظاهرا در ايران زندگي مي‎كنند، اما در اتمسفر خاص خودشان هستند. زندگي‎شان تركيبي است از ايراني بودن با ارزش‎‎هاي غربي. از ديدن خيلي چيز‎ها جا نمي‎خورند؛ اگرچه ممكن است گهگاه اندكي هم جا بخورند. خيلي مشتري شبكه‎‎هاي داخلي نيستند، اگرچه مادر خانواده باز هم تمايل دارد كه سريال‎‎هاي داخلي را دنبال كند.

تيپ 6 : بينندگان توراهي

خلاصه به مخاطبان و بينندگان توراهي مي‎رسيم. اينان آن دسته از بينندگاني هستند كه ماهواره ندارند، و دلشان هم نمي‎خواهد داشته باشند، به دلايل مختلف: از جمله سن بچه‎ها، عقايد ديني، كنترل اجتماعي، ترس از غيرقانوني بودن ماهواره و... اما، بدشان نمي‎آيد به خانواده اقوام كه مي‎روند يك قسمت يا اپيزود را نگاه كنند. گهگاه با ولع به حرف‎‎هاي درباره سريال‎‎ها گوش مي‎دهند و مي‎پرسند كه «راستي قسمت قبلي‎اش چي شد؟» اين گروه اگرچه بينندگان دائمي نيستند، اما به نحوي درون شبكه مخاطبان هستند. وقتي بحث سرگرمي ماهواره مي‎شود، حسرت مي‎كشند كه چرا ندارند و وقتي از نكات غيراخلاقي آن آگاه مي‎شوند، خدا را شكر مي‎كنند كه ندارند. به هر حال در خوف و رجاء دائم هستند. آن‎چه در مورد اين دسته جالب است اين است كه پيام را به هر حال دريافت مي‎كنند، اگرچه غيرمستقيم و يا تكه تكه؛ اما با تخيل‎شان بقيه را پر مي‎كنند. خانواده‎‎هاي محترمي هستند و سعي مي‎كنند موضعي فراتر از دوستان و آشنايان‎شان كه ماهواره دارند، اتخاد كنند، اما گهگاه هم در اين گرداب غرق مي‎شوند.

چند نتيجه
آن‎چه آمد، تنها برخي از تيپ‎‎هاي بينندگان فارسي‎وان بود. خواننده خودش حدس بزند كه اين عده چرا و با چه انگيزه‎اي شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي را نگاه مي‎كنند. درباره اين‎كه چرا شبكه‎‎هايي نظير فارسي‎وان ايجاد شده‎اند، هم مي‎توان انديشيد و به نقد آن پرداخت. اما نگارنده تلاش كرده است تا تصويري متفاوت از آدم‎‎ها به دست دهد. اما، در پايان، چند نتيجه كوتاه:
- زندگي اجتماعي چنان در ايران، به‎ويژه شهر‎هاي بزرگ، پيچيده و متنوع شده است كه ما با يك مخاطب واحد روبه‎رو نيستيم.
- نظام ارزشي اين گروه‎ها، متفاوت است و اگرچه روابط غيراخلاقي را در بيشتر موارد تأييد نمي‎كنند، اما راحت بودن و سخت نگرفتن را تأييد مي‎كنند.
- براي بيشتر مخاطبان، جذابيت‎‎هاي اين سريال‎‎هاي دنباله‎دار (به اصطلاح سوپ اُپراها) از نظر داستان و شخصيت‎پردازي به‎قدري است كه همه را جذب مي‎كند.
- براي عده‎اي از بينندگان، ديدن اين سريال‎‎ها و برنامه‎‎ها نوعي فرارفتن از محيط اجتماعي و فرونشاندن فشار‎هاي ناشي از محيط اجتماعي و حتي در مواقع خاص، فشار‎هاي سياسي است.
- انگيزه‎هاي گروه‎‎هاي مختلف اجتماعي براي ديدن شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي متفاوت است. بنابراين، اثر شبكه‎‎هاي ماهواره‎اي هم روي اين گروه‎‎ها متفاوت خواهد بود.
- فقط ديدن فارسي‎وان نيست كه تأثير مي‎گذارد، بلكه بسياري از افراد در شبكه مخاطبان قرار مي‎گيرند، بدون اين‎كه بيننده دائمي باشند (بينندگان توراهي). همه اين‎‎ها چالش‎‎هايي است كه در برابر شبكه‎‎هاي داخلي تلويزيوني و مهم‎تر از آن در برابر نظام اجتماعي ما قرار دارد. فراموش نكنيم كه همه‎چيز از تغيير باور‎ها و ارزش‎‎ها شروع مي‎شود و تلويزيون يكي از كارگزاران تغيير اجتماعي در جوامع معاصر است.
منبع:http://panjerehweekly.ir





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.