نويسنده: مرتضي مدرسي چهاردهي
در خرابات مغان نور خدا مي بينم *** اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي بينم
حافظ
سيد جمال الدين اسدآبادي از آغاز تشکيل لژيون فراموشخانه در مصر، از فراماسون هاي آن به شمار مي رفت. مي خواست فضيلت و تقوا را آشکار کند، پنهان کردن فضيلت را گناهي بزرگ مي دانست، از اين جهت در « جرگه ي بنايان آزاد » قرار گرفت. در يکي از جلسه هاي فراموشخانه برخاست و چنين گفت: نمي توانم تصور کنم که اوهام در ستونهاي لژ فراماسون راه دارد؛ چه، هر تشکيلات آزادي از اوست، آلات و ادوات بنايان را در دست دارد تا براي نابودي اساس کهنه و بنياد آزادي حقيقي، برادري، مساوات و از بين بردن ستمکاران و جور و ستم اقدام کند. به مصداق کلوخ انداز را پاداش سنگ است، همراه آزاديخواهان در راه آزادي کوتاهي روا دارند هرگز نمي توانند بنياد زاويه ي قائمه را در جهان استوار سازند. سپس اشاره ي اجمالي در پيرامون انجمنهاي فراماسون اسکاتلندي نمود و گفت:
پس از تعريف و وصف منطقي، صورتي در ذهن آدم جايگزين مي شود. مثلاً گفته اند که انسان حيوان ناطق است براي اينکه تعريف مطلوب بر انسان تطبيق کند که با بعضي از جانوران اشتباه نگردد، او را به صفات ديگري هم تعريف کرده و گفته اند که انسان مميز و ذاتاً خندان است. پس از تعريف صفات مزبور، چهره ي مخصوصي از او در ذهن نقش بسته و شناخته مي شود که او انسان است. با آنکه اکنون خود را فراماسون مي دانيم « در جرگه ي بنايان آزاد » تعريف مطلقي ندارد که در ذهن آدمي نقش بندد يا وصفي که تطبيق شود که آدمي بتواند در فراموشخانه وارد بشود. به قول حافظ:
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه *** قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم
نخستين چيزي که مرا تشويق کرد تا در جرگه ي بنايان آزاد شرکت کنم، همان عنوان بزرگ آزادي، مساوات و برادري است که هدفش بهره مند شدن جمعيت بشري و جهان آدميت است که در پشت سر آن براي نابود کردن ستمکاران کوشش مي نمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همت به کار و عزت نفس و اخلاق پاک و کوچک شمردن مرگ در برابر ستمکاران را فراماسون به من نشان مي دهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت که در جرگه ي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي کن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيد جمال الدين رياست را براي خود منکر است، هرگز رياست نمي خواهد، فراماسون، شريف تر و بالاتر از آن است که براي رئيس ايجاد قدرت کند، يا اغراض شخصي با بهره هاي مادي و ادبي را به کار برد. مرا دعوت مي کنيد که فراماسون پاک و بي آلايش شوم و از زشتيها دوري کنم و بايد علاقه مند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود کمک مي کند که علتي داشته باشد، اگر يکي از اعضاي بدنش نقصي پيدا کرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدم مي دارد، هرگاه بينوا وفات کرد، کودکانش را پرورش مي دهد و در آموزش و پرورش شان جديت مي نمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار مي رود.
از سخنان سيد جمال الدين اسدآبادي همه در شگفت شدند، همهمه اي در انجمنها و احزاب و ادارات دولتي مصر افتاد، دزدان حساب کار خود را کردند و به فکر چاره افتادند. اين خبرها به گوش توفيق پاشا، خديو مصر، رسيد. او کارهاي سيد جمال الدين اسدآبادي را ناچيز شمرد و توجهي به فراماسون نداشت. هنگامي که برادران خواستند سيد جمال الدين را به سمت « استاد اعظم لژ » انتخاب کنند، سيد جمال الدين اسدآبادي از قبول آن خودداري کرد. در آن ماجراها خواست خديو مصر را ملاقات کند، ولي او از پذيرفتن وي خودداري کرد. پس از آنکه عظمت و بزرگواري او را دانست و پي برد که نامزد استاد اعظمي جرگه ي بنايان آزاد است و نمي خواهد آن سمت را بپذيرد، با کمال خوشرويي و مهرباني بسيار او را پذيرفت. سپس سخناني به هم گفتند که خلاصه اش اين است:
گفتار خديو مصر با سيد
خديو: تمام خوبيها را براي مصريان خواهانم، شاد مي شوم که کشور خود را به بالاترين درجات ترقي و درستکاري ببينم، بدبختانه اکثريت ملت مصر تن پرور و نادانند، ظرفيت ندارند که درسها و سخنان هيجان انگيز به آنان تلقين شود؛ چه، ممکن است بر اثر آن به هلاکت و نابودي افتند.سيد: در پيشگاه امير کشور، به آزادي و صميميت سخن مي گويم. ملت مصر مانند ساير ملتها خالي از تن پروري و ناداني نيست، ولي خردمنداني را هم داراست که به پيشگاه امير توجه دارند. اگر نصيحت مخلص را قبول کرده و هرچه زودتر ملت را در احکام کشور شريک و همراه سازيد و دستور دهيد که انتخابات شروع و نمايندگان ملت قوانيني را به تصويب رسانند که به اسم و اراده ي شما تمام شود، حکومت شما را استوارتر مي سازد.
اينها اهم گفتار اين ملاقات بود. خديو به اين کار تن در نداد، با خود وسوسه اي درباره ي سيد جمال الدين اسدآبادي مي نمود، ولي چيزي به او ابزار نداشت. سيد جمال الدين اسدآبادي از دربار خديو مصر بيرون رفت و تصميم گرفت که هدف خود را در محفل فراماسون بيان کند، سخنرانيهايي کرد، هرکسي را از سستي به کوشش وادار کرد، هر خفته اي را بيدار ساخت، ترسو را شجاع بار آورد. به شاگردان و پيروان خود، که بيشتر نويسندگان و اديبان سوريه بودند، بياموخت که مقالات هيجان انگيز درباره ي حقوق ملت بنويسند. در طليعه ي آنان محمد عبده و اديب اسحاق دمشقي و سعد زغلول پاشا بودند. بر اثر بروز جنبش فکري و ملي، دولت خيلي مراقب کردار و گفتارشان بود و ناچار شد که با ميهن پرستان به مدارا رفتار کند و ملت را به وعده هاي نيکو و حسن نيت و اعطاي تشکيل مجلس شوراي ملي نويد مي داد، به شرط آنکه در آرامش باشند و از افراط در امور و تظاهرات ملي خودداري کنند.
لژ فراماسون تابع لژ اعظم فرانسه
بنا به مقتضيات و اوضاع و احوال زمانه، پس از چندي سيد جمال الدين اسدآبادي يک لژ فراماسونري به نام « انجمن وطني » تابع فرانسه ي شرقي تأسيس کرد. در اندک مدتي اعضاي آن بيش از سيصد نفر از برگزيده ترين دانشمندان و هوشمندان که به نيک نامي مشهور بودند، انتخاب نمودند و شبکه اي تشکيل دادند به نام « شعبه ي نظارت جهاد ». لشکرياني که در سودان تعيين مي شدند بيشتر از مدت مقرر در آنجا بودند ( با آنکه قانوني از طرف دولت مصر به تصويب رسيده بود که هر يک از نظاميان براي مدت معيني در آن سامان انجام وظيفه کنند )، اما دولت توجهي به انتقال آنان نداشت. قانون هم اجازه نمي داد که مصريان بيش از دو سال و سودانيان بيشتر از چهار سال در آنجا باشند. اما تبعيضاتي روا مي داشتند، لشکريان را ناراضي کردند. وظيفه ي شبکه اين بود که در اجراي اصول قوانين دقت نمايد. شعبه ي ديگري براي نظارت در امور دادگستري و شعبه هايي براي نظارت در امور وزارت دارايي و مصالح عمومي و بهداشتي تشکيل شد تا مأموران دولت را به احقاق حق و دادگري و مبارزه با فساد رهبري نمايند و خدمتگزاران دولت را به عدل و داد و انصاف راهنمايي کنند.مثلاً يک کارمند دولت مصر در ماه پنج ليره حقوق مي گرفت ولي ديگري که همرديف او بود و تقريباً همان کار را انجام مي داد پانزده ليره دريافت مي کرد! هر شعبه با کمال دقت و درستي براي تأمين عدالت اجتماعي کارها را به بهترين وجه انجام مي داد و از طرف « جرگه ي بنايان آزاد » با اسلوب خردمندانه اي از کارهاي ناشايست هيئت حاکمه انتقاد مي شد. مردم مصر از رفتار و کردار « برادران » در شگفت شدند و جرئت و شهامت و پاکدامني و گذشتشان را تقديس کردند.
حکومت در مصر
آزاديخواهان از سيد جمال الدين اسدآبادي درخواست نمودند قانون انتخابات مجلس شوراي ملي مصر را تهيه و تدوين سازد، ملت برطبق آن نمايندگان خود را انتخاب کنند تا مانند ساير کشورهاي آزاد از حق خود براي خوشبختي ملت و مملکت استفاده نمايند.سيد در پاسخ برادران گفت: اي برادران، مجلس شوراي ملي قدرت حقيقي خود را هنگامي تحصيل مي کند که از روح ملت تشکيل شده باشد.
قدرت استبدادي
هر مجلس شورايي را که پادشاه يا امير يا قدرت بيگانه اي تشکيل دهد و به کار وادارد، بدانيد که قدرت موهومي خواهد بود. تشکيل اين گونه مجلسها به اراده ي آن کسي است که آن را ايجاد مي کند. سير ملت پيرو شوکت و قدرتي است که آن را حرکت مي دهد، ولي به هدف نمي رساند خصوصاً هنگامي که با اراده ي گرداننده اش برخورد کند. تاريخ به ما نشان مي دهد که هر قدرتمندي که قدرت در دست دارد، هرگز راضي نخواهد شد که اسم بي مسمايي باشد. ملت بايد قدرت را در دست گيرد و تمام شئون کشور را اداره کند، چون بزرگترين ايدآل ملي همان رهايي از اسارت و چنگال بيگانه است.پيش بيني سياسي
سپس گفت: خواهيد ديد که مجلس شوراي مصر قريباً تشکيل خواهد شد، از حيث شکل و ظاهر شبيه به يکي از پارلمان هاي اروپا خواهد بود، احزابي را دارا خواهد شد مانند حزب شمال، حزب دست راست، و دست چپ. خواهيد ديد که حزب شمال اثري بر مجلس نخواهد داشت، کمترين کارش معارضه با دولت خواهد بود و نمي تواند کوچکترين کاري را انجام دهد؛ حزب دست راست نيز طرفدار او خواهد بود. امروز از گفتار من تعجب مي کنيد؛ چه، در يک امر تصوري که هنوز وجود خارجي پيدا نکرده است صحبت مي کنم. خواهيد ديد که مجلس شوراي موهومي در مصر تشکيل مي شود. هر يک از اعضاي آن مانند آنکه از شيري ترسناک باشند، از آن فرار مي کنند « حزب شمال معارض دولت است » و به طرف حزب دست راست « دوستدار دولت » خواهند شتافت؛ آنگاه مي گوييد که سيد جمال الدين راست مي گفت.آري، درست مي گويم، اين هم از فراست من نيست. به قول دانشمندان علم منطق در تصور تصديقي، کوچکترين فضيلتي نخواهد بود. هرگاه درست دقيق شويم، خواهيم دانست که مقدماتِ درست همان نتيجه هاي درست را خواهد داد. مقدمات مجلس شوراي ملي با ايجاد کننده ي آن است، از محيط ملت دور خواهد بود، آن کس که آن را ساخته است، قوه اي است که از قدرت مجلس بيرون است تا بتواند با او معارضه نمايد. در اينجا منافع متضاد مي شود و داراي هدفهاي مختلف مي شوند، اين گونه مجلسها ارزشي ندارد، بديهي است دوام زيادي هم نخواهد داشت، ملت هم از آن بي نياز نخواهد شد.
سپس سيد جمال الدين اسدآبادي خنده ي تأثرآميزي کرد و گفت: خواهيد ديد که نماينده ي ملت دردهاي اجتماع را نخواهد گفت و از پليديها و تيره بختيها سخني به ميان نمي آورد، چون تمام آزادي را از آنان سلب مي نمايند، بلکه اين گونه مجلسها آلت دست و خاموش است و در دست همان زورمندي است که مردم را در دست دارد. هرگاه اندکي انديشه نماييد، حقايق را درک مي کنيد. آيا مي خواهيد اين گونه مجالس را تعريف نمايم تا بشناسيد که نماينده ي شما در آينده، مانند همين هيئتهاي حاکمه ي مصري امروزي ماست؛ همان متوليان مجلس که به هر وسيله اي ممکن شود ثروت کشاورزان را مي گيرند! همان تنبليها و ترسها در دل بيچارگان خواهد ماند، حاکمان جور و ستم همت را از مردم سلب مي کنند، مردم نمي توانند با دليلهاي روشن و آشکار در برابر ستمکاران اقامه ي دعوي کنند.
آنان که در اوج قدرت و زورگويي همه چيز را خوب و پسنديده پندارند، خواهيد ديد که براي دفاع از کشور ترسو و بي تدبير مي شوند! در بحرانهاي سياسي هوش و تدبير و شجاعتي نخواهند داشت و تمام صفتهاي پسنديده و نيک را از دست خواهند داد.
هر آن کس که بخواهد از ملت سلب آزادي نمايد و آن را جزء مشي سياسي بپندارد، فاقد شخصيت سياسي و انساني است. با کمال تأسف خواهيم ديد که مجلس شوراي موهومي شما در مصر تشکيل مي شود، در صورتي که رؤياها و احلام درست باشد بر خلاف مصالح کشور خواهد بود، آنگاه بايد اعتراف کرد که عدمش به ز وجود.
سيد جمال الدين اسدآبادي مرد خدا بود
بر اثر تربيت سيد، شاگردان و پيروانش مقاله ها منتشر ساختند، سياست بيگانه را در خاورميانه سخت به باد انتقاد گرفتند، ترجمه ي گفتارش را براي مطبوعات انگلستان فرستادند، در اين راه کوشش داشتند، تا گلادستون، مسئله ي مصر را مورد توجه قرار داد و مأموران سياسي انگلستان نيز در مصر مراقب رفتار و گفتار و نوشته هاي سيد جمال الدين اسدآبادي و يارانش شدند. حکومت و خديو مصر ترسيدند و خواستند هرچه زودتر او از آن ديار دور شود. دستور دادند که سيد جمال الدين اسدآبادي به همراه گماشته اش، ابوتراب عارف، از مصر تبعيد شود.سيد جمال الدين اسدآبادي در هند
سيد در سال هزار و دويست و نود و شش هجري رهسپار هند شد. هنگامي که به کانال سوئز رسيد، کنسول ايران و برخي از بازرگانان به بدرقه اش رفتند و پولي به وي تقديم داشتند و اصرار کردند که سيد جمال الدين اسدآبادي پول را دريافت کند. با توجه به اينکه در هنگام سفر به پول بيشتر نياز داشت، سيد جمال الدين اسدآبادي در پاسخ درخواست دوستان و يارانش گفت: شما به پول بيش از من نيازمنديد؛ چه، شير به هر کجا رود بي شکار نخواهد ماند. وي از راه دريا براي بار دوم به هند رفت و چندي در حيدرآباد دکن مقيم شد. هنگامي که حوادث اعرابي پاشا در مصر اتفاق افتاد، دولت هند سيد جمال الدين اسدآبادي را از حيدرآباد به کلکته خواست و دستور داد تا پايان فتنه ي اعرابي پاشا در آنجا باشد. پس از آن اجازه دادند، به هر کجا که مايل باشد حرکت کند.هندوستان باغ اديان و مذاهب است. از هر فرقه يا مسلک مادي و معنوي در آن قطعه ي پهناور پيدا مي شود و نغمه و نوايي و پيرواني دارد. مردم هند که به دين و عقيده سخت پايبند هستند، صدها کتاب و رساله در اثبات معتقدات خود و ديگران نوشته منتشر ساختند. جانوران بي آزار در آن سامان مقدس هستند و کسي را با کسي کاري نيست.
گروهي تحصيل کرده و فرنگ رفته ي هند به قول سيد، طبيعي و بي دين شدند و خداي بزرگ و سرمدي را منکر گشتند و در رديف لااباليان و اباحيان در آمدند. آنان مردم معتقد را به بي ديني و لامذهبي دعوت مي کردند و پشت پا به همه ي عقايد و آرا زدند. در برابر اين گروه طبيعيون، مردم خداپرست به رهبري سيد، با خطابه و گفتار، بزرگترين تازيانه ي علمي و ديني را بر بي دينان وارد ساختند.
سيد در تمام دوره ي زندگي خود به اصول توحيد و حقايق اسلام معتقد بود، تنها خداي يگانه و تجديد عظمت اسلامي را در نظر مي گرفت، از اختلاف و فرقه بازي گريزان بود، در تمام گفتار و کردار و پندار خود بجز خدا و حقيقت اسلام چيز ديگري را در نظر نداشت، با شور و احساسات تندي حقايق توحيد و اسلام را بيان مي نمود، و چنان تأثيري در جهان اسلامي کرد که هنوز هم آثار آن باقي است. گروه گروه مردم از گبر و ترسا و برهمايي و بودايي به دست سيد جمال الدين اسدآبادي هدايت شدند و به خداي يگانه و حقيقت ديانت پاک اسلامي ايمان آوردند.
هنگامي که سيد جمال الدين اسدآبادي نام خدا و اسلام را به زبان جاري مي ساخت، گويي نيروي جاذبه ي آن لرزه بر اندام شنوندگان مي افکند و ولوله اي در اجتماع و حوزه ها مي انداخت.
سبب نگارش و انتشار رساله ي ردنيچري
آوازه ي شهرت سيد جمال الدين اسدآبادي در تمام ديار هند پيچيد. بيشتر خدا پرستان به سوي او شتافتند. چون بي دينانِ آن ديار در نشر تبليغات بي ديني کوشا بودند، وي ديد که با چه رنگ آميزي اي عقايد ما ديگري را جلوه گر مي سازند و مردم را از راه راست باز مي دارند؛ در اين خصوص خطابه اي در تعريف احوال ملاحده ي هند ايراد کرد که مورد توجه هوشمندان و فضلاي هند قرار گرفت. بنا به خواهش يکي از معلمان دبيرستاني حيدرآباد دکن، رساله اي به نام رد نيچري نوشت که مورد بحث و مطالعه ي بيشتر فضلا و دانشمندان جهان اسلامي قرار گرفت.رساله ي مزبور ابتدا دو مرتبه در هند و سپس در روزنامه هاي فرهنگ اصفهان و العروة الوثقي رشت و خاور تهران و حيدري در نجف اشرف چاپ و منتشر گرديد. در آغاز تصرف متجاسران و حکومت پيشه وري در آذربايجان، شادروان حاج ميرزا عباسقلي مجتهد، واعظ چرندابي، رساله ي مزبور را با دقت تام از روي نخستين چاپ آن، که در هند چاپ شده بود، تصحيح نمود و با حواشي نويسنده ي ناچيز اين سطور ترجمه از کلمات قصار سيد جمال الدين اسدآبادي دو مرتبه به بهترين طرزي در تبريز چاپ شد. خوشبختانه انتشار اخير رساله در تبريز، مصادف با هنگامي شد که آشوبگران مي خواستند با نشر افکار ماديگري، جوانان پاک و غيور آذربايجاني را مسموم کرده، آنان را از راه راست منحرف سازند تا بتوانند قطعه ي زرخيز و سرسبز آذربايجان عزيز را از پيکر کشور اسلامي جدا سازند، غافل از آنکه آذربايجان، جزء لاينفک ايران و جهان اسلامي است.
نيچريه نه تنها در آذربايجان، بلکه در تمام کشور ايران مورد توجه جوانان پاک اسلامي واقع شد.
ترجمه هاي رساله ي رد نيچري
شيخ محمد عبده، مفتي ديار مصر که از دانشمندان عالم اسلامي و از شاگردان و ياران سيد جمال الدين اسدآبادي بود، رساله ي مزبور را به زبان عربي ترجمه کرد و مکرر در مصر به چاپ رسيد. يکي از دانشمندان بنام مصر، مصطفي عبدالرزاق، آن را به فرانسه ترجمه نمود و يکي ديگر از فضلاي ترکيه نيز در عهد عبدالحميدخان، پادشاه عثماني، به نام محمد ميرافندي آن را از فارسي به ترکي ترجمه و در اسلامبول به چاپ رسانيد. مطبوعات ترکيه از مطالب دقيق آن اقتباس و نقل نمودند. شنيدم که بعضي دانشمندان از هندوستان هم رساله ي رد نيچري را به زبانهاي هندي مانند اردو و گجراتي ترجمه و منتشر ساختند.دانشمنداني که در تاريخ حرکت فکري و معتقدات اسلامي بحث مي نمايند، رساله ي سيد جمال الدين اسدآبادي را فراموش نکرده و درباره ي آن گفت و گو مي نمايند و در کتابهاي ملل و نحل اسلامي از آن سخن مي گويند.
تکفير سيد جمال الدين اسدآبادي هنگام طلبگي در تهران
يکي از دانشمندان روحاني براي من حکايت کرد، هنگامي که سيد جمال الدين اسدآبادي در آغاز جواني در تهران مشغول تحصيل علوم اسلامي بود، در مدرسه بين بعضي از طلاب متهم به ماديگري شد. پس از انتشار اين خبر ناگوار، ديگر از سيد جمال الدين اسدآبادي خبري نشد، زيرا ايران را ترک گفته بود و نام و نشاني از وي بين طلاب علوم باقي نمانده بود. تا آنکه رساله ي رد نيچري او از هند به ايران رسيد و همه دانستند که در اين مدت سيد جمال الدين اسدآبادي بيکار نبوده و مشغول تحصيل علوم و تکميل آن بوده و بهترين اثر علمي اسلامي خود را انتشار داده است، و مصداق شعر معروف ابوعلي سينا قرار گرفت:کفر چو ني گزاف و آسان نبود *** محکم تر از ايمان من ايمان نبود
در دهر چو من يکي و آن هم کافر *** پس در همه دهر يک مسلمان نبود
پيش بينيهاي سياسي
رساله ي رد نيچري چند مطلب مهم در بر دارد:1. سيد جمال الدين اسدآبادي به ظهور تمدن و پيشرفت ژاپن اشاره مي کند. بعدها مي بينيم که اين ملت مترقي، امپراتوري با عظمت روس تزاري را در جنگ شکست داد و مقدمات انقراض دولت تزار روسيه را فراهم ساخت.
2. سيد جمال الدين اسدآبادي در اين رساله اشاره مي نمايد که ماديون در روسيه تحولاتي را در پيش دارند و آتشي روشن خواهند کرد. بعدها معلوم شد که انقلاب اکتبر 1917 م. را سيد جمال الدين اسدآبادي پيش بيني نموده بود و آن را از نتايج نفوذ ماديگري مي دانست.
3. در بحث تناسخ و تطور بي دينان نوشته است که با بيان کوچک ابدال ملاحده هستند.
4. عجب در اين است که مي گويند بهاييان ايران سيد جمال الدين اسدآبادي را گاهي بهايي و هنگامي ازلي معرفي مي کنند، غافل از آنکه سيد جمال الدين اسدآبادي آشکارا پنبه ي آنان را در اين رساله زده است.
عجبا که هرچه رجال سياست آن زمان به دست ملانمايان خواستند به انواع و اقسام لطايف الحيل سيد جمال الدين اسدآبادي را خرد کنند و بهانه اي برايش بتراشند، موفق نشدند، ناچار گشتند که حربه ي ناجوانمردانه ي تکفير را به کار برند و سيد حسيني دانشمند را که افتخار عالم اسلامي و جهان آدميت است و هميشه خدا خدا مي گفت و نداي الله اکبر و لا اله الا الله را بلند مي نمود، به بي ديني متهم کردند... خوشبختانه تيرشان به سنگ خورد، زيرا خطابه ي سيد جمال الدين اسدآبادي درباره ي بي دينان و رساله ي رد نيچري او بسرعت برق در محفلها و انجمنهاي اسلامي منتشر شد و مسلمانان جهان را از خواب گران بيدار ساخت.
سيد حسيني که پشت پا به زندگاني مادي زده بود، نه مقام مي خواست، و نه جاه و نه پول. حتي از زن گرفتن هم گريزان شد تا بتواند قيد ماديات را زده، براي جهان اسلام فداکاري کند. در طول سفر با همه ي زحمتها و مرارتها و دربدريها به اين دلخوش بود که مسلمانان را بيدار سازد و آنان را به يگانگي و آينده ي روشن جهان اسلام اميدوار نمايد و همه ي افراد بشر را به سوي خداوند يکتا رهبري کند. از زمان تاريخ تأليف و انتشار رساله ي رد نيچري تاکنون شبهات ملاحده به صورتهاي مختلف جلوه گر شده و تشکيلاتي براساس توحيد نمودند و دهها کتاب و رساله به زبانهاي مختلف منتشر کردند. افکار و آراي بعضي از جوانان پاک اسلامي را آلوده ساختند و دانشمندان بزرگ اسلامي در اين زمينه کتابها و رساله ها و مقالاتي نوشته و مردم را تا اندازه اي به حقايق اسلامي آشنا نمودند. با اين وصف، هنوز نوشته هاي سيد جمال الدين اسدآبادي در جهان اسلام تازگي خود را از دست نداده و مورد توجه و مطالعه ي دانشمندان است.
منبع مقاله :
مدرسي چهاردهي، مرتضي؛ (1381)، سيد جمال الدين و انديشه هاي او، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ هشتم