نويسندگان: جورج ريتزر، داگلاس جي. گودمن
مترجمان: خليل ميرزايي، عباس لطفي زاده
مترجمان: خليل ميرزايي، عباس لطفي زاده
يکي از جديدترين کوشش ها در نظريه ي اجتماعي مدرن مجموعه ي سه قسمتي مانوئل کاستلز ( 1996، 1997، 1998 ) با عنوان فراگير عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ است. کاستلز ( 1996: 4 ) موضع مخالفي در برابر نظريه ي اجتماعي پس مدرن اتخاذ مي کند که به اعتقاد او اين نظريه در « جشن گرفتن براي پايان تاريخ و تا اندازه اي پايان خرد » زياده روي مي کند و « ظرفيت ما انسان ها را براي فهم و ادراک ناديده مي گيرد »:
طرحي که اين کتاب از آن خبر مي دهد، طرح است که برخلاف جريان هاي ساختارشکن حرکت مي کند و از صورت هاي گوناگون هيچ انگاري فکري، شک گرايي اجتماعي و بدبيني سياسي رويگردان است. من به عقلانيت و امکان دعوت به خرد معتقدم..... به امکان کنش هاي اجتماعي بامعنا باور دارم.... آري من به رغم سنت طولاني خطاهاي فکري فاجعه آميز معتقدم که مشاهده، تحليل و نظريه پردازي شيوه اي است براي کمک به آفرينش جهاني بهتر و متفاوت.
( کاستلز، 1996: 4 )
کاسلتز ظهور نوع جديدي از جامعه، فرهنگ و اقتصاد را تحت عنوان انقلاب در فن آوري اطلاعاتي ( تلويزيون، رايانه و غيره ) به بررسي مي کشد، انقلابي که از دهه ي 1970 در ايالات متحده آغاز شده است. اين انقلاب نيز به نوبه ي خود به تجديد ساختار بنيادي نظام سرمايه داري که در دهه ي 1980 آغاز شد و به پيدايش آن چيزي منجر گشت که کاستلز « سرمايه داري اطلاعاتي »(1) مي نامد. ظهور « جوامع اطلاعاتي » نيز پيامدي از اين انقلاب بود ( هرچند که تفاوت هاي فرهنگي و نهادي مهمي بين اين جوامع وجود دارد ). هم سرمايه داري اطلاعاتي و هم جوامع اطلاعاتي بر پايه ي « اطلاعات گرايي »(2) استوار شده اند ( « شيوه اي از توسعه که در آن منبع اصلي توليدگري عبارت است از ظرفيت کيفي براي به حداکثر رساندن ترکيب و کاربرد عوامل توليد بر پايه ي دانش و اطلاعات »[ کاستلز، 1998: 7] ). اشاعه ي اطلاعات گرايي، بويژه سرمايه داري اطلاعاتي به پيدايش جنبش هاي اجتماعي مخالف مي انجامد که بر پايه ي خود و هويت استقرار يافته اند ( « فرآيندي که کنشگر اجتماعي به واسطه ي آن، خودش را باز مي شناسد و با پرهيز از ارجاع گسترده تر به ساختارهاي اجتماعي ديگر، عمدتاً بر پايه ي يک خصيصه ي فرهنگي معين يا مجموعه اي از خصيصه ها به معناسازي مي پردازد » ]کاستلز، 1996: 22[ ). چنين جنبش هايي قرينه ي معاصر همان پديده اي را به وجود مي آورند که مارکسيست ها « مبارزه ي طبقاتي » مي نامند. اما مايه ي اميدواري در برابر گسترش سرمايه داري اطلاعاتي و مسائلي که آن به بار آورده است ( استثمار، محروم سازي،(3) تهديد خود و هويت ) نه طبقه ي کارگر، بلکه مجموعه ي متنوعي از جنبش هاي اجتماعي ( مانند بوم شناختي و فمينيستي ) است که عمدتاً بر پايه ي هويت قرار گرفته اند.
قضيه ي اصلي تحليل کاستلز همان چيزي است که خود او انگاره ي فن آوري اطلاعات مي خواند؛ اين انگاره داراي پنج ويژگي بنيادي است. اولاً اينها فن آوري هايي هستند که بر پايه ي اطلاعات عمل مي کنند. دوم، از آنجا که اطلاعات به عنوان بخشي از فعاليت انساني به شمار مي رود، اين فن آوري ها داراي تأثير فراگيري هستند. سوم آنکه، همه ي نظام هاي به کار گيرنده ي فن آوري هاي اطلاعاتي به واسطه ي نوعي « منطق شبکه ساز »(4) تعريف مي شوند که به آنها امکان مي دهد تا بر طيف وسيعي از فرآيندها و سازمانها تأثير بگذارند. چهارم اينکه، فن آوري هاي جديد بسيار انعطاف پذيرند و اين مسئله امکان تطبيق و تغيير پيوسته را براي آنها فراهم مي آورد. سرانجام آنکه، فن آوري هاي ويژه ي وابسته به اطلاعات در يک نظام شديداً يکپارچه ادغام مي شوند.
در دهه ي 1980 اقتصاد جهاني اطلاعات محور جديد و بيش از پيش سودآوري ظهور يافت. اين اقتصاد جديد، « اطلاعاتي است، زيرا توليدگري و رقابت جويي واحدها يا عاملان موجود در اين اقتصاد ( که مي توانند شرکت ها، مناطق يا ملت ها باشند ) اساساً به توانايي آنها در توليد، پردازش و کاربرد کارآمدتر اطلاعات مبتني بر دانش بستگي دارد » ( کاستلز، 1996: 66 ). اين اقتصاد، جهاني است، زيرا « توانايي آن را دارد که به عنوان يک واحد، در يک زمان واقعي و در مقياس جهاني عمل کند » ( کاستلز، 1996: 92 ). اين مسئله در وهله ي اول از طريق فن آوري هاي اطلاعاتي و ارتباطاتي جديد ميسر مي شود و اين اقتصاد « اطلاعاتي است، نه فقط به خاطر اطلاعات محور(5) بودن آن، بلکه همچنين به اين خاطر که خصيصه هاي فرهنگي- نهادي نظام اجتماعي کل مي بايد شامل اشاعه و پياده سازي انگاره ي فن آورانه جديد نيز بشوند » ( کاستلز، 1996: 91 ). گرچه اين اقتصاد، جهاني است اما همان گونه که کاستلز تشخيص مي دهد تفاوت هايي بين مناطقي که در دل اقتصاد جهاني جديد قرار دارند ( آمريکاي شمالي، اتحاديه ي اروپا و اتحاديه ي کشورهاي آسيايي حاشيه ي اقيانوس آرام )(6)، وجود دارد. بدين سان، ما از يک اقتصاد جهاني منطقه اي شده(7) سخن مي گوييم. بعلاوه، تنوع قابل ملاحظه اي در درون هر يک از مناطق وجود دارد و اين واقعيت نيز از اهميت بسياري برخوردار است که در حالي که برخي از نواحي کره ي زمين در اين اقتصاد جهاني راه يافته اند، اما برخي ديگر از ورود به آن منع شده اند و به پيامدهاي منفي ناگواري دچار گشته اند. تمام نواحي جهان ( مثلاً کشورهاي واقع در جنوب صحراي آفريقا ) حتي اگر بخش هايي از مناطق ممتاز باشند، از قبيل شهرهاي داخلي ايالات متحده، از ورود به اين اقتصاد منع مي شوند.
ظهور اقتصاد جهاني جديد مبتني بر اطلاعات با پيدايش شکل سازماني جديدي تحت عنوان کسب و کار شبکه اي(8) همراه شده است. از جمله مشخصه هاي کسب و کار شبکه اي مي توان به توليد انعطاف پذير ( و نه انبوه )، نظام هاي مديريتي نوين ( که غالباً از مدل هاي ژاپني اقتباس شده است )، سازمان هاي مبتني بر مدل افقي به جاي مدل عمودي و درهم تنيدگي شرکت هاي بزرگ در پيمان هاي راهبردي اشاره کرد. اما مهمترين ويژگي و عنصر بنيادي اين سازمان ها مجموعه ي شبکه ها است. همين مسئله است که کاستلز ( 1996: 171 ) را به اين استدلال سوق مي دهد که « شکل سازماني جديدي ظهور کرده است که خاص اقتصاد اطلاعاتي/ جهاني است: کسب و کار شبکه اي شکل خاصي از کسب و کار است که نظام معاني اش از تلاقي بخش هاي مختلف نظامهاي معطوف به هدف مستقل تشکيل مي شود ». کسب و کار شبکه اي در واقع مادي سازي فرهنگ اقتصادي جهاني اطلاعاتي است و همين شکل سازماني است که از طريق پردازش دانش، انتقال پيام هارا به کالاها ممکن مي سازد. در نتيجه، ماهيت کار تغيير شکل مي يابد ( مثلاً فردي سازي کار از طريق مواردي همچون وقت کاري شناور )، هرچند که ماهيت دقيق اين تغيير شکل از ملتي به ملت ديگر متفاوت است.
کاستلز ( 1996: 373 ) پيدايش فرهنگ مجازيت واقعي (9) ( همراه با توسعه ي وسايل چندرسانه اي ناشي از ترکيب رسانه هاي جمعي و رايانه ها ) را نيز به بحث مي کشد؛ مجازيت واقعي نظامي است که « در آن خود واقعيت ( يعني وجود مادي/ نمادين انسان ها ) تماماً تسخير شده و در نوعي فضاي تصويري مجازي و در دنيايي وانمودي(10) فرو برده مي شود، در اين دنياي مجازي جلوه ها صرفاً روي صفحه ي تصوير- که تجربه از طريق آن منتقل مي شود- وجود ندارند، بلکه عملاً تجربه مي شوند ». برخلاف دوره هاي گذشته که تحت سلطه ي « فضاي مکان ها »(11) بود ( مثلاً شهرهايي مانند نيويورک يا لندن )، امروزه منطق فضايي جديدي تحت عنوان « فضاي جريان ها »(12) ظهور يافته است. ما وارد جهاني شده ايم که به جاي محل هاي فيزيکي تحت سلطه ي فرآيندها قرار دارند ( هرچند که بي گمان محل هاي فيزيکي نيز به حيات خود ادامه مي دهند ). به همين سان، ما به نوعي عصر « زمان بي زمان »(13) وارد شده ايم که در آن، براي مثال اطلاعات بلافاصله در هر نقطه اي از کره ي زمين قابل دسترس است.
کاستلز ( 1996: 469، 470 ) از کسب و کار فراتر رفته و عنوان مي کند که « کارکردها و فرآيندهاي مسلط در عصر اطلاعات بيش از پيش پيرامون شبکه ها سازمان مي يابند »؛ او شبکه ها را به عنوان مجموعه هايي از « گره هاي به هم پيوسته » تعريف مي کند. اين شبکه ها باز و پويا بوده و مستعد گسترش نامحدود و نوآوري بدون ايجاد اختلال در نظام هستند. با اين حال، اين واقعيت که عصر ما بر مبناي شبکه ها تعريف مي شوند به معناي پايان سرمايه داري نيست. در واقع، شبکه ها دست کم در شرايط فعلي اين امکان را براي سرمايه داري فراهم مي کنند که به صورتي واقعاً جهاني عمل نموده و بر پايه ي جريان هاي مالي جهاني سازمان يابد؛ نمونه ي اين قضيه « کازينو مالي »(14) جهاني است که مثال شگفت انگيزي از نه تنها يک شبکه، بلکه همچنين از يک نظام اطلاعاتي به شمار مي رود. پولي که در اينجا برد و باخت مي شود به مراتب چشمگيرتر از پولي است که در فرآيند توليد به دست مي آيد. در اين نظام پول از توليد جدا گشته است؛ در واقع ما، در نوعي عصر سرمايه دارانه به سر مي بريم که مشخصه ي آن جستجوي بي پايان پول است.
با وجود اين، کاستلز توسعه ي شبکه ها، فرهنگ ها مجازيت واقعي، اطلاعات گرايي و بويژه کاربرد آنها را در سرمايه داري اطلاعاتي امري بلامنازع نمي انگارد. در واقع، اين پديده ها از سوي افراد و جماعت هايي که درصدد دفاع از هويت هاي خاص خويش هستند به چالش کشيده مي شوند. بدين سان « خدا، ملت، خانواده و اجتماع رمزهاي جاودانه و شکست ناپذيري را فراهم خواهند آورد که ممکن است با توسل به آنها حمله ي متقابلي شکل بگيرد » ( کاستلز، 1997: 66 ). با وجود اين، تشخيص اين امر مهم است که جنبش هاي مخالف براي آنکه موفق شوند، بايد بر اطلاعات و شبکه ها اتکا داشته باشند. بنابراين، آنها عميقاً در نظم جديد دخيل هستند. در اين زمينه کاستلز طيف وسيعي از جنبش هاي اجتماعي را توصيف مي کند، از جمله زاپاتيست ها(15) در چاپس مکزيک، شبه نظاميان آمريکايي، آيين ژاپني آئوم شينريکايو،(16) محيط گرايي، فمينيسم و جنبش مردان همجنس گرا.
بر سر دولت چه مي آيد؟ به نظر کاستز دولت در دنياي جديد جهاني شدن اقتصاد و وابستگي آن به بازارهاي جهاني سرمايه به طور روزافزوني قدرت خود را از دست مي دهد. براي مثال، دولت ها توان خود را براي حمايت از برنامه هاي رفاهي از دست داده اند، زيرا عدم توان موجود در سرتاسر کره ي زمين، سرمايه را به سوي دولت هايي سرازير مي کند که داراي هزينه هاي رفاهي پاييني هستند. يکي ديگر از عوامل فرسايش قدرت دولت، ارتباطات جهاني است که در داخل و خارج هر کشوري به صورت آزادانه جريان مي يابد. رشد چند جانبه گرايي(17)، ظهور ابر دولت- ملت هايي چون اتحاديه ي اروپا و تقسيم بندي هاي دروني نيز به تضعيف دولت دامن زده است. گرچه دولت ها همچنان به حيات خود ادامه مي دهند، اما کاستلز ( 1997: 304 ) آنها را به عنوان « گره هايي از يک شبکه ي قدرت گسترده تر » در نظر مي گيرد. دولت ها با اين دو راهي مواجه شده اند که اگر نماينده ي حوزه هاي ملي شان باشند، کارآيي شان در نظام جهاني کمتر خواهد شد و اگر بر کارآيي جهاني شان تأکيد کنند، آن گونه که بايد نخواهند توانست از عهده ي نمايندگي حوزه هاي خودشان برآيند.
نمونه اي از اين نارسايي دولت، اتحاد شوروي بود. شوروي اساساً از سازگاري با اطلاعات گرايي جديد و دنياي شبکه ها ناتوان بود. به عنوان مثال، دولت شوروي اطلاعات را به انحصار خود در آورده بود، در حالي که اين قضيه با دنيايي که موفقيت در آن با گردش آزاد اطلاعات ارتباط دارد، در تضاد بود. با تجزيه ي اتحاد شوروي سابق معلوم شد که آن دولت به راحتي در برابر عناصر کيفري جهاني زانو زده است. جالب اينکه، گرچه روسيه ي کنوني از ورود به جامعه ي اطلاعاتي جهاني منع مي شود، اما آن نيز عميقاً در معرض کيفرهاي جهاني قرار دارد.
کاستلز ( 1998: 359 ) با توجه به جهت گيري انتقادي اش بويژه در مورد سرمايه داري اطلاعاتي و تهديدات آن نسبت به خود، هويت، رفاه و نيز حذف آن از بخش هاي وسيعي از جهان نتيجه مي گيرد که « اقتصاد، جامعه و فرهنگ » ما در شرايط امروزي شان، « خلاقيت جمعي را محدود مي کنند، محصولات فن آوري اطلاعات را مصادره مي کنند و انرژي ما را به سمت خودتخريبي(18) منحرف مي سازند ». با اين حال، اين تنها مسير موجود نيست، زيرا « چيزي وجود ندارد که کنش اجتماعي آگاهانه و هدف مند نتواند آن را دگرگون سازد ». ( کاستلز، 1998: 360 )
کاستلز نخستين تحليل مستمر جامعه شناختي را درباره ي دنياي جديد رايانه اي شده ي ما ارائه مي دهد و بينش هاي بسياري وجود دارد که مي تواند از کار او سرچشمه بگيرد. با اين وجود تحليل او دو ضعف عمده دارد. نخست اينکه، کار کاستلز اساساً يک بررسي تجربي ( متکي به داده هاي ثانويه ) است و او بسيار مي کوشد تا از کاربرد يک رشته منابع نظري که مي توانستند کارش را تقويت کنند، پرهيز نمايد. دوم آنکه، او به اتخاذ نوعي ديدگاه توليدگرايانه اصرار مي ورزد و از پرداختن به ظرايف تحليلش درباره ي مصرف غفلت مي کند. با اين همه، بي گمان کاستلز سرآغاز مهمي براي فهم بهتر ظهور آن جهاني است که خودش توصيف مي کند.
پينوشتها:
1. Informational capitalism.
2. Informationalism.
3. Exclusion.
4. Networking logic.
5. Information-based.
6. Asian pacific.
7. Regionalized.
8. Network enterprise.
9. Real virtuality.
10. Make-believe.
11. Space of places.
12. Space of flows.
13. Timeless time.
14. Financial casino .
15. Zapatistas.
16. Aum Shinrikyo.
17. Multilateralism.
18. Self-destructive.
ريتزر، جرج؛ گودمن، داگلاس جي؛ (1390)، نظريه ي جامعه شناسي مدرن، خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول