نويسنده: اکبر رضي زاده
منبع: راسخون
منبع: راسخون
ميرزا محمد صادق امير - که بعدها لقب اديب الممالک گرفت - در سال 1277 قمري در يکي از روستاهاي اراک به دنيا آمد و در سال 1336 قمري درگذشت.
پدرش از بستگان ابوالقاسم قائم مقام بود. در زمان فوت پدر، محمد صادق بيش از شانزده سال نداشت و ناچار شد در اثر فقر مادي و فشار زندگي از اراک به تهران عزيمت کند. او از کودکي به آموختن علوم و ادبيات فارسي و عربي و زبانهاي اروپايي اشتغال داشت و از همان ايام شعر نيز مي سرود. پس از تبحّر در سُرايش شعر با اميرنظام گروسي آشنا شد و تخلص «اميري» را براي خود انتخاب کرد و به دربار مظفرالدين شاه راه يافت و ملقب به «اديب الممالک» گشت.
وي از سال 1316 ق نويسندگي و اداره روزنامه هاي «ادب»، «مجلس»، «آفتاب» و «عراق عجم» را بر عهده داشت.
همزمان با صدور فرمان مشروطيت و گشايش مجلس شوراي ملي، سردبير روزنامه «مجلس» شد. و در انواع شعر، مخصوصاً قصيده و قطعه به استادي رسيد و سبک شعراي متقدم را نيک پيروي مي کرد. اغلب اشعار او بيانگر اوضاع اجتماعي و مبارزات سياسي مردم بود به طوري که وي را نخستين شاعر سياسيي وحکايات تمثيلي انتقادي و اصلاحي جامعه، مي دانند.
«دوش از جفاي خصم ستمگر ظلامه اي *** بردم به نزد قاضي صلحيهي بَلَد
ديدم سراي تيره و تنگي به سان گور *** تختي شکسته در بُن آن هشته چون لحد
سوراخ رخ ز آبله و چانه از جُذام *** خسته سرش ز نزله و چشمانش از رَمَد...»
قطعه اي که آمد بخشي از کارهاي اوست که به دليل پُر حجم بودنش به سه بيت آن اکتفا کرديم.
اديب الممالک در سال هاي آخر عمر در عدليه «دادگستري» خدمت مي کرد ولي فعاليت و دغدغهي اصلي او روزنامه نگاري بود به طوري که اين امر بخش مهم زندگي او را تشکيل مي داد.
ديوان اشعار اديب که در منظومه اي به نام «صُلحيه» در سال 1329 ق سروده شده، آشکارا به مسائل سياسي و اجتماعي و انتقاد از سلاطين و مسؤولان بي کفايت، پرداخته است. سبک اشعار اميري، انواع قصيده ها، مسمّط ها و ترجيع بندهايي بود که بيان گر اوضاع و احوال سياسي عصر قاجار و حوادث آن روزگار بود.
قصيده اي که اديب الممالک فراهاني در وصف حضرت پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) سروده، سبک و سياق عمومي او را نشان مي دهد که برايش شهرت زيادي همراه آورده است.
در اکثر آثار اين شاعر، سيه روزي مردم مظلوم، آشکارا رخ مي نمايد و دل هر ميهن پرستي را به درد مي آورد،
پدرش از بستگان ابوالقاسم قائم مقام بود. در زمان فوت پدر، محمد صادق بيش از شانزده سال نداشت و ناچار شد در اثر فقر مادي و فشار زندگي از اراک به تهران عزيمت کند. او از کودکي به آموختن علوم و ادبيات فارسي و عربي و زبانهاي اروپايي اشتغال داشت و از همان ايام شعر نيز مي سرود. پس از تبحّر در سُرايش شعر با اميرنظام گروسي آشنا شد و تخلص «اميري» را براي خود انتخاب کرد و به دربار مظفرالدين شاه راه يافت و ملقب به «اديب الممالک» گشت.
وي از سال 1316 ق نويسندگي و اداره روزنامه هاي «ادب»، «مجلس»، «آفتاب» و «عراق عجم» را بر عهده داشت.
همزمان با صدور فرمان مشروطيت و گشايش مجلس شوراي ملي، سردبير روزنامه «مجلس» شد. و در انواع شعر، مخصوصاً قصيده و قطعه به استادي رسيد و سبک شعراي متقدم را نيک پيروي مي کرد. اغلب اشعار او بيانگر اوضاع اجتماعي و مبارزات سياسي مردم بود به طوري که وي را نخستين شاعر سياسيي وحکايات تمثيلي انتقادي و اصلاحي جامعه، مي دانند.
«دوش از جفاي خصم ستمگر ظلامه اي *** بردم به نزد قاضي صلحيهي بَلَد
ديدم سراي تيره و تنگي به سان گور *** تختي شکسته در بُن آن هشته چون لحد
سوراخ رخ ز آبله و چانه از جُذام *** خسته سرش ز نزله و چشمانش از رَمَد...»
قطعه اي که آمد بخشي از کارهاي اوست که به دليل پُر حجم بودنش به سه بيت آن اکتفا کرديم.
اديب الممالک در سال هاي آخر عمر در عدليه «دادگستري» خدمت مي کرد ولي فعاليت و دغدغهي اصلي او روزنامه نگاري بود به طوري که اين امر بخش مهم زندگي او را تشکيل مي داد.
ديوان اشعار اديب که در منظومه اي به نام «صُلحيه» در سال 1329 ق سروده شده، آشکارا به مسائل سياسي و اجتماعي و انتقاد از سلاطين و مسؤولان بي کفايت، پرداخته است. سبک اشعار اميري، انواع قصيده ها، مسمّط ها و ترجيع بندهايي بود که بيان گر اوضاع و احوال سياسي عصر قاجار و حوادث آن روزگار بود.
قصيده اي که اديب الممالک فراهاني در وصف حضرت پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) سروده، سبک و سياق عمومي او را نشان مي دهد که برايش شهرت زيادي همراه آورده است.
در اکثر آثار اين شاعر، سيه روزي مردم مظلوم، آشکارا رخ مي نمايد و دل هر ميهن پرستي را به درد مي آورد،
/ج